Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

چه بد شد

April - 10 - 20103 COMMENTS

درست از وقتی که خبر رفتن حمید میداف را خواندم حالم خراب شد. اسپری نیترو برایم کاری نکرد. قرص مرفین را به اصرار من دکترم داده بود. به او گفتم از رفتن به بیمارستان متنفرم. گفت اسپری نیترو کاری نکرد قرص مرفین را بخور. هم یک میلیگرمش را داده بود و هم دو میلیگرمش را. میدانستم که باید دو میلی گرم را بخورم. کمی بهتر شدم اما از استراحت مطلق دست نکشیدم. شب درد چنان شد که هول بر من مسلط شد. خودم را رساندم بیمارستان. که نخواهم تبدیلش کنم به قصه حسین کرد شبستری، همین غروب مرخصم کردند. بد شد. بنا بود با منصور جان خرسندی بروم دیدن نمایشنامه غیرت در غربت. چه عزمی جزم کرده بودم که گزارش مفصلی بگذارم روی وبلاگ از نمایشنامه ای که هادی خرسندی نوشته و پروانه سلطانی و حسین افصحی در آن بازی می کنند. نشد. نشد آقا جان. به قول این فرامرز پورنوروز شاعر باز هم بفرما که خدا نیست. ممنونم از آقای صوفی که باز هم در این هیر و ویر و واویلا باز هم شرمند کرد ما را. و چه زیباست زندگی با بودن تو



.توجه بفرمایید که تاریخ تولد زنده یاد فیض محمد هزار و دویست و نود یک هست که من اشتباهی هزار و دویست و هشتاد و یک نوشته ام


چه بد شد

April - 9 - 2010ADD COMMENTS

درست از وقتی که خبر رفتن حمید میداف را خواندم حالم خراب شد. اسپری نیترو برایم کاری نکرد. قرص مرفین را به اصرار من دکترم داده بود. به او گفتم از رفتن به بیمارستان متنفرم. گفت اسپری نیترو کاری نکرد قرص مرفین را بخور. هم یک میلیگرمش را داده بود و هم دو میلیگرمش را. میدانستم که باید دو میلی گرم را بخورم. کمی بهتر شدم اما از استراحت مطلق دست نکشیدم. شب درد چنان شد که هول بر من مسلط شد. خودم را رساندم بیمارستان. که نخواهم تبدیلش کنم به قصه حسین کرد شبستری، همین غروب مرخصم کردند. بد شد. بنا بود با منصور جان خرسندی بروم دیدن نمایشنامه غیرت در غربت. چه عزمی جزم کرده بودم که گزارش مفصلی بگذارم روی وبلاگ از نمایشنامه ای که هادی خرسندی نوشته و پروانه سلطانی و حسین افصحی در آن بازی می کنند. نشد. نشد آقا جان. به قول این فرامرز پورنوروز شاعر باز هم بفرما که خدا نیست. ممنونم از آقای صوفی که باز هم در این هیر و ویر و واویلا باز هم شرمند کرد ما را. و چه زیباست زندگی با بودن تو


شیر محمد شه بخش که یکی از چند صد زندانی سیاسی بلوچ بود در زندان اداره اطلاعات زاهدان جان باخت. رژیم خون و جنون در تلاش است که سیاست اعترافات تلویزیونی را در استان سیستان و بلوچستان اجرا کند اما با مقاومت مبارزین در بند بلوچ مواجه شده. اوج تلاش رژیم برای گرفتن اعترافات تلویزیونی در زمان زندانی بودن یعقوب مهرنهاد صورت گرفت، اما مقاومت جانانه او باعث مرگ او هم شد. بعد از او دهها مورد دیگر اتفاق افتاد. از آن جمله مرگ مشکوک هفته قبل شاپور شه بخش بود. جسد شادروان شیرمحمد شه بخش را به بازماندگانش تحویل ندادند. شدت شکنجه ها و آثار آنها به حدی بوده که نظام اسلامی ترجیح داده نقش گورکن و مرده شور را هم به عهده بگیرد و فقط خبر رسان شومی مرگ برای خانواده آن مرحوم بشود.سر و صدا و انعکاس اخبار بلوچستان فقط میماند برای زمانی که یکی بمبی منفجر کند یا جوانی به خاطر جنونی آنی مسلسل بکشد و عده‏ای را ببندد به رگبار. در چنان زمانی همه جا بلوچستان می‏شود صدر نشین خبرها. اعدامهای دسته جمعی. مرگهای زیر شکنجه و صدها زندانی در بند راهی به اخبار پیدا نمی‏کند. دردا تنهایی.

زنده یادان شیرمحمد و شاپور جزو گروهی بودند که صرفاً به خاطر داشتن رشته قوم و خویشی با حاجی خدابخش شه‏بخش دستگیر شدند. هنوز کسی خبری از سرنوشت: گل محمد، دین محمد، عطاء‏الله، خالد، عبیدا‏لله، مهر‏الله، امان‏الله، رحمان… که همه از ایل شه‏بخش هستند ندارد. این احتمال وجود دارد که تعداد بیشتری از آنها زیر شکنجه کشته شده باشند و رژیم از ترس شورش به مرور اجساد آنها را دفن و خبر را اعلام می‏کند. برای درک درجه جنون این نظام در بلوچستان، یاد آوری این نکته ضروری است که در میان این افراد عطاء‏الله شه بخش فرزند ولی محمد نابینا است اما برای فشار به سایرین نظام او را هم به شدت زیر شکنجه دارد که از آنچه دیده سخن بگوید!

* با تشکر از ساجد بلوچ خبرنگار داوطلب برای این وبلاگ


کشتی کاپیتان وبلاگشهر کنار ساحل زندگی لنگر انداخت. ساعت چهار صبح است که خبر را در وبلاگ تقویم تبعید می‏خوانم و بعد می‏بینم حسن درویش پور هم از سفر ابدی ناخدا حمید میداف نوشته است. در قفسه سینه احساس درد می‏کنم. تسلیت به وبلاگشهر و دوستان مجازی و دوستان دنیای واقعی‏اش. چه می‏شد که او هم مثل من، مثل اسد علیمحمدی از این طوفان هم جان سالم به در می‏برد؟ ناخدا بود و از خیلی طوفانها گذر کرده بود. عجب طوفانی است مرگ.


زنده یاد فیض محمد را چندین بار در زاهدان دیدم. آهنگ هایش همیشه از برنامه بلوچی رادیو زاهدان پخش می‏شد. می‏دانستم که زندگی فقیرانه‏ای دارد اما آنوقتها نمی‏دانستم که مجبور بوده برای کار کردن به پاکستان برود. کشوری که عاقبت برای علاج هم به آنجا سفر کرد و معالجات بی نتیجه ماند و او ماندگار قبرستان آنجا شد. ترانه رنگین کمان یکی از صدها آهنگ زیبای اوست. . آنرا برایتان به فارسی ترجمه کردم گرچه از کمک شب بلوچ در ترجمه بهره بردم اما باز هم زیبایی ترانه اصلی دو چندان است. امیدوارم توجهتان را غیر فنی بودن کلیب که ادعایی هم در آن ندارم جلب نکند.

آهنگ از سایت یورو بلوچی

برای/v/jrو گهرامKfyOR1cGk&hl=en&fs=1″>


شیر محمد شه بخش که یکی از چند صد زندانی سیاسی بلوچ بود در زندان اداره اطلاعات زاهدان جان باخت. رژیم خون و جنون در تلاش است که سیاست اعترافات تلویزیونی را در استان سیستان و بلوچستان اجرا کند اما با مقاومت مبارزین در بند بلوچ مواجه شده. اوج تلاش رژیم برای گرفتن اعترافات تلویزیونی در زمان زندانی بودن یعقوب مهرنهاد صورت گرفت، اما مقاومت جانانه او باعث مرگ او هم شد. بعد از او دهها مورد دیگر اتفاق افتاد. از آن جمله مرگ مشکوک هفته قبل شاپور شه بخش بود. جسد شادروان شیرمحمد شه بخش را به بازماندگانش تحویل ندادند. شدت شکنجه ها و آثار آنها به حدی بوده که نظام اسلامی ترجیح داده نقش گورکن و مرده شور را هم به عهده بگیرد و فقط خبر رسان شومی مرگ برای خانواده آن مرحوم بشود.سر و صدا و انعکاس اخبار بلوچستان فقط میماند برای زمانی که یکی بمبی منفجر کند یا جوانی به خاطر جنونی آنی مسلسل بکشد و عده‏ای را ببندد به رگبار. در چنان زمانی همه جا بلوچستان می‏شود صدر نشین خبرها. اعدامهای دسته جمعی. مرگهای زیر شکنجه و صدها زندانی در بند راهی به اخبار پیدا نمی‏کند. دردا تنهایی.

زنده یادان شیرمحمد و شاپور جزو گروهی بودند که صرفاً به خاطر داشتن رشته قوم و خویشی با حاجی خدابخش شه‏بخش دستگیر شدند. هنوز کسی خبری از سرنوشت: گل محمد، دین محمد، عطاء‏الله، خالد، عبیدا‏لله، مهر‏الله، امان‏الله، رحمان… که همه از ایل شه‏بخش هستند ندارد. این احتمال وجود دارد که تعداد بیشتری از آنها زیر شکنجه کشته شده باشند و رژیم از ترس شورش به مرور اجساد آنها را دفن و خبر را اعلام می‏کند. برای درک درجه جنون این نظام در بلوچستان، یاد آوری این نکته ضروری است که در میان این افراد عطاء‏الله شه بخش فرزند ولی محمد نابینا است اما برای فشار به سایرین نظام او را هم به شدت زیر شکنجه دارد که از آنچه دیده سخن بگوید!

* با تشکر از ساجد بلوچ خبرنگار داوطلب برای این وبلاگ


کشتی کاپیتان وبلاگشهر کنار ساحل زندگی لنگر انداخت. ساعت چهار صبح است که خبر را در وبلاگ تقویم تبعید می‏خوانم و بعد می‏بینم حسن درویش پور هم از سفر ابدی ناخدا حمید میداف نوشته است. در قفسه سینه احساس درد می‏کنم. تسلیت به وبلاگشهر و دوستان مجازی و دوستان دنیای واقعی‏اش. چه می‏شد که او هم مثل من، مثل اسد علیمحمدی از این طوفان هم جان سالم به در می‏برد؟ ناخدا بود و از خیلی طوفانها گذر کرده بود. عجب طوفانی است مرگ.


زنده یاد فیض محمد را چندین بار در زاهدان دیدم. آهنگ هایش همیشه از برنامه بلوچی رادیو زاهدان پخش می‏شد. می‏دانستم که زندگی فقیرانه‏ای دارد اما آنوقتها نمی‏دانستم که مجبور بوده برای کار کردن به پاکستان برود. کشوری که عاقبت برای علاج هم به آنجا سفر کرد و معالجات بی نتیجه ماند و او ماندگار قبرستان آنجا شد. ترانه رنگین کمان یکی از صدها آهنگ زیبای اوست. . آنرا برایتان به فارسی ترجمه کردم گرچه از کمک شب بلوچ در ترجمه بهره بردم اما باز هم زیبایی ترانه اصلی دو چندان است. امیدوارم توجهتان را غیر فنی بودن کلیب که ادعایی هم در آن ندارم جلب نکند.

آهنگ از سایت یورو بلوچی

برای/v/jrو گهرامKfyOR1cGk&hl=en&fs=1″>







VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!