Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for May, 2010

گوگوش عزیز تولدت مبارک

Posted by balouch On May - 6 - 2010

قبل از پخش: گوگوش در یکی از شهرهای توابع آذربایجان به نام سرچشمه زاده شد.

پدر و مادر او از ایرانیانی بودند که تبارشان به قفقاز می‌رسید.


گوگوش عزیز تولدت مبارک

Posted by balouch On May - 6 - 2010

قبل از پخش: گوگوش در یکی از شهرهای توابع آذربایجان به نام سرچشمه زاده شد.

پدر و مادر او از ایرانیانی بودند که تبارشان به قفقاز می‌رسید.


سخن و من و وبلاگ

Posted by balouch On May - 4 - 2010

جناب سخن، در مورد وبلاگ، سخن گفته و اظهار امیدواری کرده‏ که ما نیز چنان کنیم.

به همین خاطر است که جرأت و جسارت می‏کنم.

من قبل از آنکه با کلمه‏ی وبلاگ آشنا بشوم خود وبلاگ را دیدم و یک دل نه صد دل عاشقش شدم. در گشت و گذارهای انترنتی به وبلاگ بامداد زندی رسیدم. هِر را از بِر تشخیص نمی‏دادم و نمی‏دانستم که ایشان صاحب وبلاگی است و وبلاگ نویسی فرموده‏اند، سخت دلباخته شدم که من نیز چنان کنم. آستین درخواست از طریق ایمیل بالا زدم که برای من هم یک دهنه «چیز» مثل چیز خودش راه بیندازد! ایشان بزرگواری فرمودند و پاسخ دادند.

بلانسبت، شرمندگی بود در ایمیل‏اشان؛ چرا که از مراحم بزرگوار دیگری بهره‏مند شده بودند که توضیح دادند انسان شریفِ سخت گرفتاری است. آدم وقتی که برای راست کردن میخ کجی که یافته است، از دیگران نا امید بشود، می‏رود سراغ چکش خودش؛ من نیز دستها را به زانوی گوگل زدم و توکل کردم به انگلیسی خودم. نهایتاً چیزی راه انداختم که دوست نبیند و دشمن نشنود؛ اما وارد شاهراه اطلاعاتی شدم. وبلاگم حکم ماشین مشتی مملی را داشت اما باید بودید و می‏دیدید که پشت فرمانش چه بادی به غبغب انداخته بودم و چه تابی به این سبیلها می‏دادم…

و دیو که حالا همه‏ی ما می‏شناسیمش آنقدر از گلستان ما گل چید و خورد که من همینجا کلاسیک شدم و سکته کردم. حالا دو چشمم را دوخته‏ام که بخوانم خبر وزیدن دوباره‏ی نسیم را بر خاک پر شده از مرده و ماتمم.


باز پخش یک مصاحبه

Posted by balouch On May - 4 - 2010

دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، زمانی که هنوز دل و دماغی بود و رادیو بلاگ را به روز می‏کردم این مصاحبه را با او انجام و پاسخ‏ها را از نطقهایش قرض گرفتم. حالا او دوباره عازم نیویورک شده؛ بهانه خوبی است برای باز پخش مجدد آن مصاحبه و شنیدن مجدد فرمایشات پرزیدنت.

داخل ایران و سرعت کم برای شنیدن اینجا کلیک بقرمایید



Mosahebeh ba Amadynejadahebeh from balouch.abdolghader on Vimeo.



سخن و من و وبلاگ

Posted by balouch On May - 3 - 2010

جناب سخن، در مورد وبلاگ، سخن گفته و اظهار امیدواری کرده‏ که ما نیز چنان کنیم.

به همین خاطر است که جرأت و جسارت می‏کنم.

من قبل از آنکه با کلمه‏ی وبلاگ آشنا بشوم خود وبلاگ را دیدم و یک دل نه صد دل عاشقش شدم. در گشت و گذارهای انترنتی به وبلاگ بامداد زندی رسیدم. هِر را از بِر تشخیص نمی‏دادم و نمی‏دانستم که ایشان صاحب وبلاگی است و وبلاگ نویسی فرموده‏اند، سخت دلباخته شدم که من نیز چنان کنم. آستین درخواست از طریق ایمیل بالا زدم که برای من هم یک دهنه «چیز» مثل چیز خودش راه بیندازد! ایشان بزرگواری فرمودند و پاسخ دادند.

بلانسبت، شرمندگی بود در ایمیل‏اشان؛ چرا که از مراحم بزرگوار دیگری بهره‏مند شده بودند که توضیح دادند انسان شریفِ سخت گرفتاری است. آدم وقتی که برای راست کردن میخ کجی که یافته است، از دیگران نا امید بشود، می‏رود سراغ چکش خودش؛ من نیز دستها را به زانوی گوگل زدم و توکل کردم به انگلیسی خودم. نهایتاً چیزی راه انداختم که دوست نبیند و دشمن نشنود؛ اما وارد شاهراه اطلاعاتی شدم. وبلاگم حکم ماشین مشتی مملی را داشت اما باید بودید و می‏دیدید که پشت فرمانش چه بادی به غبغب انداخته بودم و چه تابی به این سبیلها می‏دادم…

و دیو که حالا همه‏ی ما می‏شناسیمش آنقدر از گلستان ما گل چید و خورد که من همینجا کلاسیک شدم و سکته کردم. حالا دو چشمم را دوخته‏ام که بخوانم خبر وزیدن دوباره‏ی نسیم را بر خاک پر شده از مرده و ماتمم.


باز پخش یک مصاحبه

Posted by balouch On May - 3 - 2010

دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، زمانی که هنوز دل و دماغی بود و رادیو بلاگ را به روز می‏کردم این مصاحبه را با او انجام و پاسخ‏ها را از نطقهایش قرض گرفتم. حالا او دوباره عازم نیویورک شده؛ بهانه خوبی است برای باز پخش مجدد آن مصاحبه و شنیدن مجدد فرمایشات پرزیدنت.

داخل ایران و سرعت کم برای شنیدن اینجا کلیک بقرمایید



Mosahebeh ba Amadynejadahebeh from balouch.abdolghader on Vimeo.



جناب سعیدی سیرجانی

Posted by balouch On May - 2 - 2010


امروز روز معلم است. از نامه شما به حضرت رهبر و بلایی که سر شما در آورد با خبریم اما این درست که شما معلم بودید ولی دایی ما که نبودید. فرزاد کمانگر هم دایی ما نیست، گیرم که معلم باشد و در صف اعدام ایستاده باشد. عجالتاً ما هر کدام کشته خود را تشیع جنازه می‏کنیم و کاری به درد همسایه نداریم. شما اگر سبز بودید سبزها و اگر قرمز بودید قرمزها و اگر بلوچ بودید من شما را حلوا حلوا می‏کردم. مکتبی هم اگر بودید نه تنها حضرت رهبر نکشته بودتان بلکه امروز با آن قلم و زبانی که ماشاء الله شما داشتید معلم نمونه‏ای بودید که بغل صندلی آقا روی تشکچه نشسته بودید. البته روز معلم آدم باید این حرفها را بگذارد کنار. حالا که آقا، معلم نمونه انتخاب می‏کند من که در نکشتن از آقا آقاترم ای کشته ترا انتخاب می‏کنم تا از چهره‏ی سرشناس مردنت استفاده کرده گلی به گمنامی معلمان پر درد کشورم تقدیم کنم.


جناب سعیدی سیرجانی

Posted by balouch On May - 2 - 2010


امروز روز معلم است. از نامه شما به حضرت رهبر و بلایی که سر شما در آورد با خبریم اما این درست که شما معلم بودید ولی دایی ما که نبودید. فرزاد کمانگر هم دایی ما نیست، گیرم که معلم باشد و در صف اعدام ایستاده باشد. عجالتاً ما هر کدام کشته خود را تشیع جنازه می‏کنیم و کاری به درد همسایه نداریم. شما اگر سبز بودید سبزها و اگر قرمز بودید قرمزها و اگر بلوچ بودید من شما را حلوا حلوا می‏کردم. مکتبی هم اگر بودید نه تنها حضرت رهبر نکشته بودتان بلکه امروز با آن قلم و زبانی که ماشاء الله شما داشتید معلم نمونه‏ای بودید که بغل صندلی آقا روی تشکچه نشسته بودید. البته روز معلم آدم باید این حرفها را بگذارد کنار. حالا که آقا، معلم نمونه انتخاب می‏کند من که در نکشتن از آقا آقاترم ای کشته ترا انتخاب می‏کنم تا از چهره‏ی سرشناس مردنت استفاده کرده گلی به گمنامی معلمان پر درد کشورم تقدیم کنم.


نامه به یک کارگر بلوچ

Posted by balouch On May - 1 - 2010


جناب مرحوم خدابخش براهویی

مدتی است که از اعدام تو گذشته. اما خنده‏ی تو به همان پر رنگی در ذهن من نشسته. می‏دانم که تو ابداً قصد نداشتی با دار فانی وداع بکنی اما نظام ما نظام شربت و شهادت و کشور ما جولانگاه شقاوت است.

یادم می‏آید که می‏گفتی زمانی که در زاهدان رئیسی شدم ترا هم استخدام کنم. نه تو می‏دانستی که من آواره می‏شوم و نه من می‏دانستم که ترا اعدام خواهند کرد؛ و الا حتمن از تو می‏پرسیدم که چه شد تو خاش را گذاشتی و سر از شیراز در آوردی و کارگر کارگاه موزاییک سازی شدی.

امروز روز کارگر است. شرط می‏بندم که تا موقعی که اعدامت کردند، خبر نداشتی که کارگران روزی هم دارند. کاش آن روزها من می‏دانستم و برای تو بسته‏ای سیگار همای‏بیضی می‏خریدم. می‏دانم من خیلی نق می‏زدم که سیگار برای سلامت‏ات سم است؛ چه می‏دانستم سم ولایت فقیه زودتر ترا خواهد کشت. قبل از آنکه اعدامت کنند یکسال زندان بودی؟ خداکند آن شب کسی به تو سیگاری داده باشد.

خدا کند کارگران کرد و ترک و بلوچ و فارسی که حالا زندانند بدانند که امروز روز آنها ست و خدا کند خواهر زاده‏های آنها بتوانند قبل از اعدام آنها به آنها سیگاری برسانند. دایی عزیزم من نتوانستم ؛ به همین خاطر روز کارگر که می‏شود دل من پر می‏شود از گریه.

· خدابخش براهویی دایی من بود که در سال شصت و یک در زاهدان اعدام شد.

· عکس تزیینی است. ربطی به کارگران بلوچ ندارد. یکی از سرمایه‏داران بزرگ بلوچ را در پمپ بنزینش نشان می‏دهد.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!