اگر من به جای آمنه بهرامی بودم طبیعی است که دلم به کمتر از کور شدن مجید از طریق اسید ریختن در چشمانش راضی نشود. چرا؟ چون قانون آنرا در اختیارم گذاشته. اگر قانون به جای کور کردن، اشد مجازات را، اعدام این جوان خودخواه میگذاشت فکر میکنید منی که آنصورت و چشمان زیبایم را از دست دادهام به کمتر از طناب دار چیزی برایش روا میداشتم؟ صد البته امثال مجید باید به سزای عمل خود برسند اما کور کردن و اعدام او، چشمان و صورت زیبای آمنه و مهمتر از همه زندگی را به او نمیدهد. ایراد ازقوانین و قانون گذاران ماست. وقتی برای خنکی دل آمنه قانونی غیر انسانی گزینه باشد، انسان در مقابل ظالم و مظلوم کیش و مات است.
Archive for November, 2008
گزارشی از جلسه عفت ماهباز
جلسه به همت شهرگان برگزار شد. با اینکه من و هادی ابراهیمی و منصور خرسندی و مجتبی مشتاقی و خانم کتی دیلمی همراه خانم عفت ماهباز از ساعت چهار در سالن بودیم راه انداختن صحنه کمی طول کشید و دیر رسیدن خانم نیلوفر شیدمهر که بنا بود رسم و رسومات آغاز جلسه را انجام بدهد بهانهای شد که ما قادر بشویم برنامه را طبق روال همیشگی دیرتر از ساعت شیشی که وعده داده شده بود آغاز کنیم. با سه آهنگی که آقای محمد خرازی خواند توانستیم آنقدر زمان بخریم تا نیلوفر هم از راه برسد. چند کلمهای هادی ابراهیمی و نیلوفر میکروفونی کردند. سپس در میان دست زدنهای حضار خانم ماهباز برنامه را آغاز کرد. مرتضی مشتاقی در نقش شاهپور همسر اعدامی خانم ماهباز و منصور خرسندی در نقش پاسدار، همراه با موزیکهای متنی که هادی ابراهیمی سعی داشت به موقع برساند و گاهی لپ تاپش با او همکاری نمیکرد و کتابخوانی و بازیگری خود خانم ماهباز چند بار اشکها را به گونه غلطاند. کتابها مثل ورق زر برده شد. در آنتراک امضاء کتاب بود و قهوه و چاییای که آماده نشد.
در قسمت پرسش و پاسخ به راحتی میشد متوجه شد که آنهایی که سئوالی ندارند علاقهی بیشتری در نگاه داشتن میکروفون سیار از خود نشان میدهند. جلسه بر خلاف آغازش رأس ساعت تمام شد.
کور کردن با اسید
اگر من به جای آمنه بهرامی بودم طبیعی است که دلم به کمتر از کور شدن مجید از طریق اسید ریختن در چشمانش راضی نشود. چرا؟ چون قانون آنرا در اختیارم گذاشته. اگر قانون به جای کور کردن، اشد مجازات را، اعدام این جوان خودخواه میگذاشت فکر میکنید منی که آنصورت و چشمان زیبایم را از دست دادهام به کمتر از طناب دار چیزی برایش روا میداشتم؟ صد البته امثال مجید باید به سزای عمل خود برسند اما کور کردن و اعدام او، چشمان و صورت زیبای آمنه و مهمتر از همه زندگی را به او نمیدهد. ایراد ازقوانین و قانون گذاران ماست. وقتی برای خنکی دل آمنه قانونی غیر انسانی گزینه باشد، انسان در مقابل ظالم و مظلوم کیش و مات است.
گزارشی از جلسه عفت ماهباز
جلسه به همت شهرگان برگزار شد. با اینکه من و هادی ابراهیمی و منصور خرسندی و مجتبی مشتاقی و خانم کتی دیلمی همراه خانم عفت ماهباز از ساعت چهار در سالن بودیم راه انداختن صحنه کمی طول کشید و دیر رسیدن خانم نیلوفر شیدمهر که بنا بود رسم و رسومات آغاز جلسه را انجام بدهد بهانهای شد که ما قادر بشویم برنامه را طبق روال همیشگی دیرتر از ساعت شیشی که وعده داده شده بود آغاز کنیم. با سه آهنگی که آقای محمد خرازی خواند توانستیم آنقدر زمان بخریم تا نیلوفر هم از راه برسد. چند کلمهای هادی ابراهیمی و نیلوفر میکروفونی کردند. سپس در میان دست زدنهای حضار خانم ماهباز برنامه را آغاز کرد. مرتضی مشتاقی در نقش شاهپور همسر اعدامی خانم ماهباز و منصور خرسندی در نقش پاسدار، همراه با موزیکهای متنی که هادی ابراهیمی سعی داشت به موقع برساند و گاهی لپ تاپش با او همکاری نمیکرد و کتابخوانی و بازیگری خود خانم ماهباز چند بار اشکها را به گونه غلطاند. کتابها مثل ورق زر برده شد. در آنتراک امضاء کتاب بود و قهوه و چاییای که آماده نشد.
در قسمت پرسش و پاسخ به راحتی میشد متوجه شد که آنهایی که سئوالی ندارند علاقهی بیشتری در نگاه داشتن میکروفون سیار از خود نشان میدهند. جلسه بر خلاف آغازش رأس ساعت تمام شد.
منم کیک نمیخوام
کمی تفاوت سنی دارند. یکی دارد لباس به تن عروسک میکند. دیگری از او میخواهد بازی مادر و بچه را بکنند. اولی ترجیح میدهد همان عروسک بازیش را ادامه بدهد.
دومی: منم به تو از کیکم نمیدم. اولی میپذیرد به شرطی که بچه بشود. دومی در جا قبول میکند. گهواره کوچک را آماده میکنند. بچه که پاها و سرش بیرون مانده در آن میخوابد. مادر قربان صدقهاش میرود و میپرسد سوپ میخوری؟ بچه سر تکان میدهد و تکرار میکند سوپ، سوپ. مادر اسباب بازیای به دستش میدهد و میگوید همین حالا برایش سوپ میآورد. بعد به سمت آشپزخانهی اسباب بازیای که کنارشان هست میرود. دیگی را روی گاز میگذارد. کمی آنرا به هم میزند. بچه شروع میکند نق زدن. مادر سریع خود را میرساند: گلکم. حالا سوپ میدم.
بچه اسباب بازیش افتاده. مادر آنرا به دستش میدهد. با مهر موهایش را از روی پیشانی به عقب میزند و میگوید: مامی الان سوپ میاره. بدو بدو میرود. کاسهای و قاشقی بر میدارد. از دیگ در آن سوپ میریزد و میآید سراغ بچه. یک قاشق سوپ بر میدارد آنرا فوت میکند و بعد میبرد به سمت دهان کودک. مرتب با دستمالی دهانش را پاک میکند. کمی که میگذرد. بچه خسته میشود. در یک چشم به هم زدن از گهواره میآید بیرون و با لحن عادیش میگوید: من دیگه بازی نمیکنم. و میرود سراغ عروسک. مادر کاسه و قاشق را پرت میکند و با دلخوری میگوید: منم به تو کیک نمیدم. دخترک نگاهی به عروسک میاندازد، نگاهی به دوستش و با بی میلی عروسک را میگذارد و میگوید: باااااااااااشه. دومی با ذوق و خوشحالی میگوید: حالا من بچه میشم. قیافه عبوس اولی دیدنیست. اما انگار یاد کیک میافتد: خب برو بخواب! و راه میافتد به طرف آشپزخانه. مراحل پخت و پز را جا میزند کاسهای بر میدارد و میرود سراغ بچه. قاشق یادش رفته. دور و برش را نگاه میکند. یک مداد رنگی را بر میدارد و به جای قاشق فرو میکند در سوپ و بدون آنکه آنرا سرد بکند میبرد به دهان کودک. او اعتراض میکند. قاشق میخواهد. دخترک کاسه و مداد را میگذارد روی سینهاش و میگوید: عزیزم تو دیگه دختر بزرگی شدی خودت بخور. منم کیک نمیخوام.
چه خبر؟
معاون دانشجويي و فرهنگي دانشگاه علوم پزشكي زاهدان گفت: دانشجوي دانشگاه علوم پزشكي زاهدان به عنوان يكي از دانشجويان فعال كشوري در اجلاس نماز معرفي شد.
نکند منتظر بودید خبر کشف داروی ایدز را بدهد؟
**************
معاون توسعه بازرگاني داخلي سازمان بازرگاني استان سيستان و بلوچستان گفت: جلسه نحوه اجراي طرح مكانيزه توزيع سهميه نذورات در ايام ماه محرم برگزار شد.
از من میپرسید یعنی چه؟ من تازه میخواستم از شما بپرسم!
**************
معاون توسعه داخلي سازمان بازرگاني استان سيستان و بلوچستان گفت: ميوه و مركبات پايان سال مردم استان از تهران تأمين ميشود.
شما فکر میکنید «توسعه داخلی» غیر از این است؟
**************
حجت الاسلام و المسلمين عباسعلي امام جمعه زاهدان در خطبههای نماز جمعه فرمودند تنها راه مردم فلسطين در مقابل جنايات رژيم صهيونيستي، پايداري و بيداري آنان است.
متأسفانه مردم فلسطین در نماز جمعه امروز زاهدان حضور نداشتند. امیدوارم اهالی زاهدان از این فرمایش استفاده کنند.
منم کیک نمیخوام
کمی تفاوت سنی دارند. یکی دارد لباس به تن عروسک میکند. دیگری از او میخواهد بازی مادر و بچه را بکنند. اولی ترجیح میدهد همان عروسک بازیش را ادامه بدهد.
دومی: منم به تو از کیکم نمیدم. اولی میپذیرد به شرطی که بچه بشود. دومی در جا قبول میکند. گهواره کوچک را آماده میکنند. بچه که پاها و سرش بیرون مانده در آن میخوابد. مادر قربان صدقهاش میرود و میپرسد سوپ میخوری؟ بچه سر تکان میدهد و تکرار میکند سوپ، سوپ. مادر اسباب بازیای به دستش میدهد و میگوید همین حالا برایش سوپ میآورد. بعد به سمت آشپزخانهی اسباب بازیای که کنارشان هست میرود. دیگی را روی گاز میگذارد. کمی آنرا به هم میزند. بچه شروع میکند نق زدن. مادر سریع خود را میرساند: گلکم. حالا سوپ میدم.
بچه اسباب بازیش افتاده. مادر آنرا به دستش میدهد. با مهر موهایش را از روی پیشانی به عقب میزند و میگوید: مامی الان سوپ میاره. بدو بدو میرود. کاسهای و قاشقی بر میدارد. از دیگ در آن سوپ میریزد و میآید سراغ بچه. یک قاشق سوپ بر میدارد آنرا فوت میکند و بعد میبرد به سمت دهان کودک. مرتب با دستمالی دهانش را پاک میکند. کمی که میگذرد. بچه خسته میشود. در یک چشم به هم زدن از گهواره میآید بیرون و با لحن عادیش میگوید: من دیگه بازی نمیکنم. و میرود سراغ عروسک. مادر کاسه و قاشق را پرت میکند و با دلخوری میگوید: منم به تو کیک نمیدم. دخترک نگاهی به عروسک میاندازد، نگاهی به دوستش و با بی میلی عروسک را میگذارد و میگوید: باااااااااااشه. دومی با ذوق و خوشحالی میگوید: حالا من بچه میشم. قیافه عبوس اولی دیدنیست. اما انگار یاد کیک میافتد: خب برو بخواب! و راه میافتد به طرف آشپزخانه. مراحل پخت و پز را جا میزند کاسهای بر میدارد و میرود سراغ بچه. قاشق یادش رفته. دور و برش را نگاه میکند. یک مداد رنگی را بر میدارد و به جای قاشق فرو میکند در سوپ و بدون آنکه آنرا سرد بکند میبرد به دهان کودک. او اعتراض میکند. قاشق میخواهد. دخترک کاسه و مداد را میگذارد روی سینهاش و میگوید: عزیزم تو دیگه دختر بزرگی شدی خودت بخور. منم کیک نمیخوام.
چه خبر؟
معاون دانشجويي و فرهنگي دانشگاه علوم پزشكي زاهدان گفت: دانشجوي دانشگاه علوم پزشكي زاهدان به عنوان يكي از دانشجويان فعال كشوري در اجلاس نماز معرفي شد.
نکند منتظر بودید خبر کشف داروی ایدز را بدهد؟
**************
معاون توسعه بازرگاني داخلي سازمان بازرگاني استان سيستان و بلوچستان گفت: جلسه نحوه اجراي طرح مكانيزه توزيع سهميه نذورات در ايام ماه محرم برگزار شد.
از من میپرسید یعنی چه؟ من تازه میخواستم از شما بپرسم!
**************
معاون توسعه داخلي سازمان بازرگاني استان سيستان و بلوچستان گفت: ميوه و مركبات پايان سال مردم استان از تهران تأمين ميشود.
شما فکر میکنید «توسعه داخلی» غیر از این است؟
**************
حجت الاسلام و المسلمين عباسعلي امام جمعه زاهدان در خطبههای نماز جمعه فرمودند تنها راه مردم فلسطين در مقابل جنايات رژيم صهيونيستي، پايداري و بيداري آنان است.
متأسفانه مردم فلسطین در نماز جمعه امروز زاهدان حضور نداشتند. امیدوارم اهالی زاهدان از این فرمایش استفاده کنند.
عجب میدانی دارد اقتصاد
این روزها همه جا بسیج را جمع و سپس برای آنها سخنرانی میکنند. سردار سپاه محمد نجار هم این کار را کرد و در نطق خود از آنها خواست که در میدان اقتصاد پیشقدم بشوند و یک بار دیگر دشمن را مایوس و ضمن خشنودی ولایت فقیه ، دل آقا امام زمان را شاد کنند. این یکی از آن خصوصیات اقتصاد است که تا حالا اقتصاد دانان به آن زیاد توجه نکردهاند. هر کسی در میدان اقتصاد باشد دشمن ککش نمیگزد. به محض اینکه بسیج پیشقدم بشود دشمن لب و لوچهاش آویزان میشود. میرود یک گوشه مینشیند و شروع میکند شستش را مکیدن. این صحنه باعث انبساط خاطر ولایت فقیه میشود و لبخند بر لبان ایشان مینشیند. آیا شما شک دارید که لبخند ولایت، دل آقا امام زمان را شاد میکند؟
ساعتهای ناآرام بمبئی
حمله همزمان مردان مسلح به هتلهای قدیمی، رستورانهای شلوغ و یک ایستگاه قطار در بمبئی تا کنون بیش از ۱۰۰ کشته بر جای گذاشته است. تعدادی از جانباختگان از میان… بقیه
پرتو فرهنگ بسیج
جناب رئیس جمهور در نطق اخیرشان فرمودند: امروز ملت ایران در پرتو فرهنگ بسیجی جزء عزیزترین ملتها و پرچمدار رهایی ملتها، خداپرستی، عدالت، برابری و پاکی است.
برای درصد کمی که ممکن است این فرمایش برایشان ابهام داشته باشد عرض میکنم که: امروز ملت ایران در پرتو فرهنگ بسیجی به قدری عزیز ملتهاست که برای پناهندگی تا لائوس و کامبوج رفته و با آغوش باز پذیرفته شده. (در بعضی نقاط که آغوش باز نبوده ملت رگ خود را زده تا عزیز بشود). مابقی ملت که موفق نشدهاند عزیز بشوند پرچم رهایی ملتهای دیگر را در دست دارند و وقتی تعدادی از آنها اعدام میشوند سایرین پرچم را از دست آنها گرفته و به پرچمداری رهایی سایر ملل ادامه میدهند. خداپرستی را که خودتان بهتر میدانید چنان گسترش پیدا کرده که رئیس جمهور دست رهبر را میبوسد. سردار سپه دست رئیس جمهور را و مردم ضریح امامزادهها را. در باب عدالت، کافیست به عکس ترازوی عدل و انصاف که در عکسهای آیتالله شاهرودی و قاضی مرتضوی بر دیوار پشت سرشان آویزان است توجه کنید و ببینید چطور دو کفه برابر، و شاهین عدل در وسط بی تکان مانده. قضیه برابری و پاکی احتیاج به نوشتن ندارد نگاه کنید به زندگی و مرگ برابر پیروان همهی ادیان در کشورمان. فکرش را بکنید پرتو فرهنگ بسیج به جهان بتابد چه میشود.
عجب میدانی دارد اقتصاد
این روزها همه جا بسیج را جمع و سپس برای آنها سخنرانی میکنند. سردار سپاه محمد نجار هم این کار را کرد و در نطق خود از آنها خواست که در میدان اقتصاد پیشقدم بشوند و یک بار دیگر دشمن را مایوس و ضمن خشنودی ولایت فقیه ، دل آقا امام زمان را شاد کنند. این یکی از آن خصوصیات اقتصاد است که تا حالا اقتصاد دانان به آن زیاد توجه نکردهاند. هر کسی در میدان اقتصاد باشد دشمن ککش نمیگزد. به محض اینکه بسیج پیشقدم بشود دشمن لب و لوچهاش آویزان میشود. میرود یک گوشه مینشیند و شروع میکند شستش را مکیدن. این صحنه باعث انبساط خاطر ولایت فقیه میشود و لبخند بر لبان ایشان مینشیند. آیا شما شک دارید که لبخند ولایت، دل آقا امام زمان را شاد میکند؟