دوسال قبل در چنین روزی جوانی که با مجوز رسمی خود نظام، دست به فعالیت مدنی زده بود در زندان زاهدان اعدام شد. در متن تمام سخنرانیهای مانده از او جمله یا کلمهای که تهدیدی برای امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور باشد وجود نداشت. او کار و اقدامی بر علیه قانون اساسی همین نظام هم انجام نداد. یعقوب مهرنهاد به معنا و مفهوم واقعی کلمه برانداز نبود واز خشونت دوری میجست. زبان او زبان خرد و ادب و نزاکت بود و آنقدر در فعالیتهای خود قوانین نظام را رعایت میکرد که تا بعد از اعدامش از طرف نیروهای اپوزیسیون داخل و خارج اعم از بلوچ و غیر بلوچ حمایت نشد. در تمام دوران زندان و شکنجه جز از زمانی که حکم اعدام او تأیید و در آستانه اجرا قرار گرفت کسی اقدامی جدی برای نجات او انجام نداد. برادر کوچک او ابراهیم مهرنهاد هنوز در زندان است و برای اینکه ملاقات برای خانواده او هر چه سختر بشود او را به زندان کرمان منتقل کردهاند. درود به روان پاک یعقوب مهرنهاد و تسلیت به همسر و دختر و دوستان و حامیان و بازماندگان او.
امردادماه، ماه خون و ماه جنون نظام رسیده است. از فردای استقرار خمینی خون ریزی چنان با عجله شروع شد که تو گویی رهبر مصتضعفان جهان سالها عطش خون را با خود حمل میکرده. متأسفانه اطرافیان او که امروزه قدرت و امکانات کشور را در اختیار دارند کمتر از او میل به خون ریزی ندارند. کشتار شصت و هفت «دوران طلایی» مرد بیماری است که دوران سیاه امروز حاصل آن است. باندِ مرگِ کشتار شصت و هفت، ریش سفید شده اما همچنان روسیاه است. آقایان با اینکه در یک قدمی گور قرار دارند هنوز حکم مرگ صادر میکنند. این بار با تأیید حکم اعدام شش تن به استقبال امرداد رفتهاند. این «آقا» کمتر از آن «آقا» خون آشام نیست، فقط کم میخورد و هر دم میخورد. تنوع طلب است وهر بار از یک استان میخورد. این بار نوبت تهران است. برخلاف هزاران نفری که در امرداد شصت و هفت گمنام ماندند نام این شش تن را قبل از اعدام، فریاد بزنیم:
امردادماه، ماه خون و ماه جنون نظام رسیده است. از فردای استقرار خمینی خون ریزی چنان با عجله شروع شد که تو گویی رهبر مصتضعفان جهان سالها عطش خون را با خود حمل میکرده. متأسفانه اطرافیان او که امروزه قدرت و امکانات کشور را در اختیار دارند کمتر از او میل به خون ریزی ندارند. کشتار شصت و هفت «دوران طلایی» مرد بیماری است که دوران سیاه امروز حاصل آن است. باندِ مرگِ کشتار شصت و هفت، ریش سفید شده اما همچنان روسیاه است. آقایان با اینکه در یک قدمی گور قرار دارند هنوز حکم مرگ صادر میکنند. این بار با تأیید حکم اعدام شش تن به استقبال امرداد رفتهاند. این «آقا» کمتر از آن «آقا» خون آشام نیست، فقط کم میخورد و هر دم میخورد. تنوع طلب است وهر بار از یک استان میخورد. این بار نوبت تهران است. برخلاف هزاران نفری که در امرداد شصت و هفت گمنام ماندند نام این شش تن را قبل از اعدام، فریاد بزنیم:
پاسپورت مولوی عبدالحمید امام جمعه زاهدان در بازگشت از سفر ترکیه توقیف شد. گرچه به نظر میرسد این امر به این خاطر صورت گرفته که او نتواند در کنفرانس اسلامی عربستان شرکت کند اما مسئله مهمتر از این است.
گروه حجتیه که باند سیاه قدرت را در استان سیستان و بلوچستان حمایت و تغذیه میکند از مدتها قبل عزم جزم کرده که مسجد مکی و مدارس دینی بلوچستان را به اشغال خود در آورد. این گروه که در استان ما مهره مینشاند و بر میدارد. با ظهور نیروهای خود جوش مقاومت دچار سر درگمی شده است. قبلاً که این گروه در نظام و نظام در این گروه نفس و شاخ و شانه میکشید سیاست، سیاست مشت آهنین بود و مهر زدن و اعدام کردن. حالا که گروه حجتیه قصد ظهور کرده است، اصرار دارد شمشیر را از رو ببندد.
مدتها است که شعبهی کیهان شریعتمداری در استان ما قسمتهای یک طرح شوم را قلمی میکند. در این طرح گروه حجتیه که حالا تلاش دارد کودتای سرتاسری خود را به نتیجه برساند قصد دارد خودش بلوچ تعیین کند. چهره ها را خراب کند و خودش چهره بسازد. بلوچ را در مقابل بلوچ علم کند. بلوچ خودی و غیر خودی بسازد. پستها و مقام ها را از باندسیاه سیستانی که مهرههایی سوخته شدهاند بستاند و به بلوچهای مهره شده بدهد. اما مشکل آنجاست که یا نمییابند بلوچ خودفروشی و یا اگر پیدا میکنند قبل از آنکه طرف جیرهاش را بخورد گروهی رشتهی عمرش را میبرند. این آبی که نیروهای ریز درشت مکتبی در هاون هم، در استان ما میکوبند مثل تمام طرحهای بیهودهی آنها در سطح کشور، راه به جایی نمیبرد.
طرح ترور مولوی عبدالحمید و اساتید مدارس علمیه استان همیشه روی میز بوده است. اما علیرغم دیوانگی سردمداران نظام آنها میدانند که اگر کوچکترین اشتباهی در طرح نابودی رهبر تسنن استان بکنند آتشی در استان روشن خواهد شد که تا از کشته پشته درست نشود به کنترل در نخواهد آمد .
ترس من از این است که نظام این را میداند و عمداً در روشن کردن چنین آتشی اصرار دارد.
حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر در 22 آذر ماه 88 بدون هیچ اتهامی به همراه برادرش بازداشت شد و تا اکنون نیز در بند 2 الف سپاه در زندان اوین به سر میبرد . تا کنون نیز اتهام حسین رونقی ملکی مشخص نشده و هیچ دادگاهی نیز برای او در نظر گرفته نشده است. حسین از زمان بازداشت تحت شکنجه های جسمی و روانی قرار داشته و یک بار دست به اعتصاب غذا زده است. . امروز خبردار شدیم که حسین برای انجام مصاحبه تلویزیونی و اعترافات غیر واقعی تحت فشار است و برای اعتراض به فشارها بر خود و خانواده اش از امروز اعتصاب غذای خود را از سر گرفته است.
ما جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی خواهان آزادی فوری حسین رونقی ملکی هستیم و دولت جمهوری اسلامی ایران را مسئول مستقیم جان او میدانیم. ما از همه فعالین حقوق بشر درخواست میکنیم که با سازمانهای بین المللی و مقامات محلی خود تماس گرفته و از آنها بخواهند که به دولت ایران مسئولیت آنها در قبال جان زندانیان را گوشزد کنند. زندانهای ایران تبدیل به قتلگاه زندانیان شده است و باید سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشر هر چه سریعتر با ارسال هیئت های بازرسی به نجات جان زندانیان بی پناه بشتابند.
جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی
رونوشت دبیرکل سازمان ملل عالیجناب بان کی مون خانم ناوی پیلای رییس کمیسیون حقوق بشر گزارشگران بدون مرز صلیب سرخ بین المللی عفو بین الملل
پاسپورت مولوی عبدالحمید امام جمعه زاهدان در بازگشت از سفر ترکیه توقیف شد. گرچه به نظر میرسد این امر به این خاطر صورت گرفته که او نتواند در کنفرانس اسلامی عربستان شرکت کند اما مسئله مهمتر از این است.
گروه حجتیه که باند سیاه قدرت را در استان سیستان و بلوچستان حمایت و تغذیه میکند از مدتها قبل عزم جزم کرده که مسجد مکی و مدارس دینی بلوچستان را به اشغال خود در آورد. این گروه که در استان ما مهره مینشاند و بر میدارد. با ظهور نیروهای خود جوش مقاومت دچار سر درگمی شده است. قبلاً که این گروه در نظام و نظام در این گروه نفس و شاخ و شانه میکشید سیاست، سیاست مشت آهنین بود و مهر زدن و اعدام کردن. حالا که گروه حجتیه قصد ظهور کرده است، اصرار دارد شمشیر را از رو ببندد.
مدتها است که شعبهی کیهان شریعتمداری در استان ما قسمتهای یک طرح شوم را قلمی میکند. در این طرح گروه حجتیه که حالا تلاش دارد کودتای سرتاسری خود را به نتیجه برساند قصد دارد خودش بلوچ تعیین کند. چهره ها را خراب کند و خودش چهره بسازد. بلوچ را در مقابل بلوچ علم کند. بلوچ خودی و غیر خودی بسازد. پستها و مقام ها را از باندسیاه سیستانی که مهرههایی سوخته شدهاند بستاند و به بلوچهای مهره شده بدهد. اما مشکل آنجاست که یا نمییابند بلوچ خودفروشی و یا اگر پیدا میکنند قبل از آنکه طرف جیرهاش را بخورد گروهی رشتهی عمرش را میبرند. این آبی که نیروهای ریز درشت مکتبی در هاون هم، در استان ما میکوبند مثل تمام طرحهای بیهودهی آنها در سطح کشور، راه به جایی نمیبرد.
طرح ترور مولوی عبدالحمید و اساتید مدارس علمیه استان همیشه روی میز بوده است. اما علیرغم دیوانگی سردمداران نظام آنها میدانند که اگر کوچکترین اشتباهی در طرح نابودی رهبر تسنن استان بکنند آتشی در استان روشن خواهد شد که تا از کشته پشته درست نشود به کنترل در نخواهد آمد .
ترس من از این است که نظام این را میداند و عمداً در روشن کردن چنین آتشی اصرار دارد.
حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر در 22 آذر ماه 88 بدون هیچ اتهامی به همراه برادرش بازداشت شد و تا اکنون نیز در بند 2 الف سپاه در زندان اوین به سر میبرد . تا کنون نیز اتهام حسین رونقی ملکی مشخص نشده و هیچ دادگاهی نیز برای او در نظر گرفته نشده است. حسین از زمان بازداشت تحت شکنجه های جسمی و روانی قرار داشته و یک بار دست به اعتصاب غذا زده است. . امروز خبردار شدیم که حسین برای انجام مصاحبه تلویزیونی و اعترافات غیر واقعی تحت فشار است و برای اعتراض به فشارها بر خود و خانواده اش از امروز اعتصاب غذای خود را از سر گرفته است.
ما جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی خواهان آزادی فوری حسین رونقی ملکی هستیم و دولت جمهوری اسلامی ایران را مسئول مستقیم جان او میدانیم. ما از همه فعالین حقوق بشر درخواست میکنیم که با سازمانهای بین المللی و مقامات محلی خود تماس گرفته و از آنها بخواهند که به دولت ایران مسئولیت آنها در قبال جان زندانیان را گوشزد کنند. زندانهای ایران تبدیل به قتلگاه زندانیان شده است و باید سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشر هر چه سریعتر با ارسال هیئت های بازرسی به نجات جان زندانیان بی پناه بشتابند.
جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی
رونوشت دبیرکل سازمان ملل عالیجناب بان کی مون خانم ناوی پیلای رییس کمیسیون حقوق بشر گزارشگران بدون مرز صلیب سرخ بین المللی عفو بین الملل
زنده یاد محمد جاددو یا محمد جادُدک* یکی دیگر از هنرمندان بلوچ است که درفقر و تنگدستی وفات کرد.
تلاش من که در خیابانهای کوکیتلام استان برتیش کلمبیا شیش روز هفته را تا دیر وقت شب کار میکنم برای یافتن اطلاعاتی راجع به خانواده او بی نتیجه میماند و غول جادو، گوگل دست خالی بر میگردد. نتیجه با کم و زیاد کردن دالها و نامهای این هنرمند یکی است. اطلاعات من این است که والدین او هم از قصرقند ایران جزو خانوادههای بلوچی هستند که در یکی از خشکسالی های بلوچستان برای زندگی بهتر! به پاکستان مهاجرت کردند. این هم در تهِ ذهنم هست که زنده یاد جادُدک در قصرقند به دنیا آمد. اما میدانم که در قبرستان لیاری کراچی آرمیده است.
جاددک در کوچههای محله فقیر نشین لیاری کراچی گاریِ دستی داشت و باربری میکرد. بعدها توانست به صورت دوره گردی موز فروشی کند. اما وقتی هنر مطرح میشد او نوازنده و شاعری بود که همه را متحیر میکرد. اشعار او مورد ایراد شعرای بلوچ آن زمان بود و آنها را ساده و کوچه بازاری میپنداشتند اما خود او مال کوچه و بازار بود.
جادُدک که به بلوچی به معنای دوقلو است علاوه بر بلوچی، در خواندن قوالی و آهنگهای اردو هم شهرت داشت. من شخصاً آهنگ های او را از رادیو بلوچی زاهدان میشنیدم. از این هنرمند زجر کشیده آهنگِ «تو مرا رها کردی» را تقدیمتان می کنم.
خالی از لطف نیست که بدانید این هنرمند در آغاز کار قصد میکند که با اسم هنری محمد جادو شروع کند اما در همان محافل اولیه شخصی با نفوذ مخالفت میورزد و آنرا توهین به مقدسات قلمداد میکند و اسم او را به سلیقه خود به محمد جاددک تغییر میدهد. او با متانت میپذیرد و با همان لحن آرام خود میگوید: اسم من رسول بخش است، پدر از فرط دوستی مرا جاددو صدا میزد به همین خاطر قصد داشتم آن اسم را انتخاب کنم…
از دوستان عزیز بلوچ که اطلاعات بیشتر و عکسهایی از این هنرمند فقید دارند خواهش میکنم این نوشته را تکمیل بفرمایند.
ترجمه شعر باز هم صد در صد نیست و ممنون نظر دوستان صاحبنظر خواهم شد. ترجمه این آهنگ را در سالگرد یعقوب مهرنهاد به برادر کوچک در بندش ابراهیم مهرنهاد تقدیم میکنم.
*در بلوچی حرف دال که بالای آن ط هست با چسبیدن زبان به سقف دهان تلفظ میشود. من به جای آن دو دال پشت سر هم گذاشتهام.
نظرات تکمیلی از طرف خوانندگان:
– ناشناس: اسم جاڑوک در واقع با ر نوشته می شود و ط بالای ر
– برای اطلاعات و آهنگ های بیشتر از این خواننده و سایر خوانندگان بلوچ به این سایت خوب سر بزنید