Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

مشکل آقای میم

October - 10 - 2009

بعد از عمل جراحی آقای «میم» همه را لخت می‏بیند. اولین بار که در اتاق سی.سی.یو چشمانش را باز کرد بلافاصله دوباره آنها رابست. آنقدر فکر کرد تا یادش آمد که دکتر گفته بود ممکن است بمیرد. درجا چشمانش را باز کرد اما وقتی که دوباره همه را لخت دید چشمهایش همانطور خیره ماند و از ترس ضربان قلبش آنقدر بالا رفت که همه پرستارها به طرفش دویدند. دکتر کشیک شخصاً به او شوک الکتریکی داد. آقای «میم» بر اثر شوک تکانی خورد. مژه‏هایش را به هم زد و با خود اندیشید: اگر مرده‏ام پس این بوی دوا و اینهمه دستگاه و سرم چیه؟ و وقتی دوباره توجهش رفت به لختی همه، ناخودآگاه از پرستاری که نبضش را در دست داشت پرسید:
– من مرده‏ام؟
پرستار بدون آنکه بداند آقای «میم» دارد او را لخت می‏بیند لبخندی زد و گفت:
– نه اما خیلی نزدیک بود.
آقای «میم» چشمهایش را دوباره بست و فقط به حرفها گوش داد. از آن زمان برای آقای «میم» هیچ چیز عادی نیست. حتی تا همین امروز که او کناررودخانه نشسته و به مرد لختی نگاه می‏کند که دارد از آب گل‏آلود ماهی می‏گیرد.
آقای «میم» حالا تنهاست. مشکل او مشکل بزرگی است. به هر کس بگوید که او را لخت می‏بیند اول او آقای «میم» را به دیوانگی محکوم می‏کند. وقتی آقای «میم» خونسرد و آرام ثابت کرد که درست می‏گوید آنوقت همه از او فرار می‏کنند. به خیلی‏ها نمی‏شود که آدم نگوید آنها را لخت می‏بیند. آدم را مجبور می‏کنند. آقای «میم» برای آنکه ریش خودش را از دست آنها در بیاورد به آنها می‏گوید. اما باز هم همان اتفاق می‏افتد.حالا آقای «میم» به دنبال دکتری می‏گردد که بتواند روی مردمک چشمهای او لباس نقاشی کند.


4 Responses to “مشکل آقای میم”

  1. daftarha says:

    سلام؛
    این آقای میم هم مثل تعداد انگشت شماری که بسیار فهمیده هستند و کم سخن؛ تنهاست و در تنهائی و سکوت خودش گاهی فکر میکنه ناگفته هائی رو عنوان کرده!! دلم برای تنهائیش میسوزه ولی ولی ولی به شدت هم حسودیم میشه که اندازه آقای میم نمیدونم و یا نمی فهمم.

    زنده باد جناب میم و میم ها !!!

  2. صبا says:

    سلام آقای بلوچ من از طریق وبلاگتون نوشته هاتون رو دنبال می کنم. می خواستم یه خسته نباشید بزرگ بهتون بگم و براتون آرزوی سلامت و موفقیت کنم

  3. Abdol-Qader Balouch says:

    ناشناس گرامی با درود و مهر اینجا که غریبه‏ای نیست منم و شما و خوانندگان پس پیام را هم تأیید کنم جای دوری نمی‏رود. چه خوب که سوژه را پسندیده‏اید. پایان کار هم از دست شما خارج است و نمی‏شود برایش کاری کرد مسئولیتش را خود من به گردن می‏گیرم. می‏ماند ویرایش. این را هرکس می‏تواند بکند با توجه به کوتاهی نثر و بزرگی شما می‏شود خواهش کنم فعلها را سرجایش بنشانید تا لا اقل این داستان کمی از ایرادهایش بر طرف بشود؟ پیشاپیش ممنون از الطافتان

  4. Anonymous says:

    سوژه خیلی جالبیه اما دچار به هم ریختگی نثری شده این داستان.انگار نویسنده یک بار نوشته و بعد گذاشته اینجا.حتا ویرایش هم نشده.فعل ها در بعضی از جمله ها به کارکرد جمله نمیاد.پایان کار هم بد جمع و جور شده .به نظرم دوباره بنویسید و بعد منتشر کنید.شما نویسنده قابلی هستید اما گاهی برای نوشته های خودتون کم ارزش قائل می شید
    این پیام و تایید نکنید برای خود شما نوشتم

Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!