Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for April, 2010

بلوچستان و دردهایش

Posted by balouch On April - 11 - 2010

دو سال قبل که هنوز نظام جمهوری اسلامی از دستگیری عبدالمالک ریگی عاجز بود و نمیخواست با کشورهای منطقه وارد معامله شده و قیمت گزافی بپردازد، روحانیون و ریش سپیدان محلی شب و روز زیر فشار بودند تا برای دستگیری او به نظامی کمک کنند که رهبرش ادعای جنگ با ابر قدرتهای جهان را داشت و دارد. واقعیت این بود که سیاست‏های غلط نظام در منطقه، و مسلط کردن عده کمی از بومیان غرق در ولایت فقیه بر سرنوشت بلوچستان جوانان منطقه را چنان عاصی کرده بود که رسم دیرینه حرف شنوی از روحانیون و ریش سپیدان را به کنار گذاشته دست به اسلحه برده بودند. باند مأموران معذور نظام که اینبار از میان نادانترین و بیسوادترین افراد بودند هیچ عذری را به جز تحویل فردی که دنبالش بودند نمی‏پذیرفتند.

روشنفکران و تحصیلکردگان بلوچ چه در داخل و چه در خارج بارها و بارها به روشنی مخالفت خود را با خشونت و خون و خون ریزی اعلام و فاصله خود را از مبارزات مسلحانه اعلام کردند اما فعالیتهای مسالمت آمیز آنها هم باعث تغییر سیاست خون بر شمشیری نظام در منطقه نشد. آنها علاوه بر دستگیری فرزندان و عزیزان ریش سپیدان و آزار و شکنجه و اعدام آنها حمله به مدارس دینی و دستگیری روحانیون را هم آغاز کردند. از آن جمله حمله به مدرسه دینی دارالفرقان بود که در آن حمله چهارده نفر از جمله مولوی عبدالقدوس ملازهی و مولوی محمد یوسف سهرابی دستگیر شدند. این دو پس از چند ماه شکنجه ، زخمی و دردمند و تحقیر شده به روی صفحه تلویزیون آورده شدند تا نمایش اعترافات تلویزیونی نظام را ارائه دهند و سپس در بیست و یکم فروردین هزار و سیصد و هشتاد هفت در حالیکه بلبل در طبیعت نغمه سرایی می‏کرد و غنچه می‏شکفت به دار آویخته شدند. تسلیت به بازماندگان و طرفدارانشان.


جهان از این جهان رفت

Posted by balouch On April - 11 - 2010

خواننده خوب ما در غربت در سن پنجاه و پنج سالگی درد را در دست خویش حس کرد. درد به قفسه سینه رسید و تنگی نفس و قبل از آنکه آمبولانس برسد قلب هنرمند به آن جهان رسیده بود.

خدایا آنانکه قلب هایمان را چنین پر درد کرده‏اند چرا سنشان به سن عزرائیل رسیده و هنوز نمی‏روند؟


بلوچستان و دردهایش

Posted by balouch On April - 11 - 2010

دو سال قبل که هنوز نظام جمهوری اسلامی از دستگیری عبدالمالک ریگی عاجز بود و نمیخواست با کشورهای منطقه وارد معامله شده و قیمت گزافی بپردازد، روحانیون و ریش سپیدان محلی شب و روز زیر فشار بودند تا برای دستگیری او به نظامی کمک کنند که رهبرش ادعای جنگ با ابر قدرتهای جهان را داشت و دارد. واقعیت این بود که سیاست‏های غلط نظام در منطقه، و مسلط کردن عده کمی از بومیان غرق در ولایت فقیه بر سرنوشت بلوچستان جوانان منطقه را چنان عاصی کرده بود که رسم دیرینه حرف شنوی از روحانیون و ریش سپیدان را به کنار گذاشته دست به اسلحه برده بودند. باند مأموران معذور نظام که اینبار از میان نادانترین و بیسوادترین افراد بودند هیچ عذری را به جز تحویل فردی که دنبالش بودند نمی‏پذیرفتند.

روشنفکران و تحصیلکردگان بلوچ چه در داخل و چه در خارج بارها و بارها به روشنی مخالفت خود را با خشونت و خون و خون ریزی اعلام و فاصله خود را از مبارزات مسلحانه اعلام کردند اما فعالیتهای مسالمت آمیز آنها هم باعث تغییر سیاست خون بر شمشیری نظام در منطقه نشد. آنها علاوه بر دستگیری فرزندان و عزیزان ریش سپیدان و آزار و شکنجه و اعدام آنها حمله به مدارس دینی و دستگیری روحانیون را هم آغاز کردند. از آن جمله حمله به مدرسه دینی دارالفرقان بود که در آن حمله چهارده نفر از جمله مولوی عبدالقدوس ملازهی و مولوی محمد یوسف سهرابی دستگیر شدند. این دو پس از چند ماه شکنجه ، زخمی و دردمند و تحقیر شده به روی صفحه تلویزیون آورده شدند تا نمایش اعترافات تلویزیونی نظام را ارائه دهند و سپس در بیست و یکم فروردین هزار و سیصد و هشتاد هفت در حالیکه بلبل در طبیعت نغمه سرایی می‏کرد و غنچه می‏شکفت به دار آویخته شدند. تسلیت به بازماندگان و طرفدارانشان.


یادگار خون سرو

Posted by balouch On April - 11 - 2010

امشب با محبت آقای صوفی و لطف آقای ابراهیمی عزیز توانستم به دیدن و شنیدن برنامه کیوان ساکت بروم.

منصور فیروز بخش خواننده گروه بود و کیوان ساکت تار، کاظم داوودیان سنتور، سعید کامجو کمانچه. وافشین مهرآسا دف و تنبک نواختند.

آنها لحظات پر شوری آفریدند و باعث شدند چندین بار تماشاچیان ایستاده آنها را تشویق کنند. در پایان کنسرت، حضار آنها را که بلند شده بودند بروند با تشویق خود برای نواختن مجدد سر جایشان نشاندند. هنرمندان هم در عوض سرود ای ایران را نواختند و حضاری را که می‏خواستند لم بدهند مجبور کردند بایستند و همراه آنهاسرود ای ایران را بخوانند.

کیوان ساکت چندان هم ساکت نبوده و تا کنون بیش از شانزده آلبوم و ده کتاب در کارنامه هنری خود دارد.

خوانده‏ام که او سيستم انگشت گذاری جديدی را ايجاد كرده كه به كمك اين روش انگشت گذاری، سرعت تارنوازی و سه تار نوازی را بهبود قابل ملاحظه‏ای‏ داده است. ساكت غير از انگشت گذاری جديد، پرش‏ها و حركت هایی به دستش می‏دهد که برای من انگشت نادان و پرش ناشناس کمی خنده دار بود اما محکمتر و بیشتر از بقیه برای آنها دست زدم. (در جمع آدم سر از پا نمی‏شناسد و یادش می‏رود محکم دست زدن برای قلب جراحی شده خوب نیست.)

چون فیلمبرداری ممنوع بود، من به پیروی از امام خدعه کردم و با حیله شرعیِ گرفتن یک عکس و ضبط صدا، یک دقیقه از این کنسرت را برایتان باز سازی کردم. نوش جان گوشهایتان.


یادگار خون سرو

Posted by balouch On April - 11 - 2010

امشب با محبت آقای صوفی و لطف آقای ابراهیمی عزیز توانستم به دیدن و شنیدن برنامه کیوان ساکت بروم.

منصور فیروز بخش خواننده گروه بود و کیوان ساکت تار، کاظم داوودیان سنتور، سعید کامجو کمانچه. وافشین مهرآسا دف و تنبک نواختند.

آنها لحظات پر شوری آفریدند و باعث شدند چندین بار تماشاچیان ایستاده آنها را تشویق کنند. در پایان کنسرت، حضار آنها را که بلند شده بودند بروند با تشویق خود برای نواختن مجدد سر جایشان نشاندند. هنرمندان هم در عوض سرود ای ایران را نواختند و حضاری را که می‏خواستند لم بدهند مجبور کردند بایستند و همراه آنهاسرود ای ایران را بخوانند.

کیوان ساکت چندان هم ساکت نبوده و تا کنون بیش از شانزده آلبوم و ده کتاب در کارنامه هنری خود دارد.

خوانده‏ام که او سيستم انگشت گذاری جديدی را ايجاد كرده كه به كمك اين روش انگشت گذاری، سرعت تارنوازی و سه تار نوازی را بهبود قابل ملاحظه‏ای‏ داده است. ساكت غير از انگشت گذاری جديد، پرش‏ها و حركت هایی به دستش می‏دهد که برای من انگشت نادان و پرش ناشناس کمی خنده دار بود اما محکمتر و بیشتر از بقیه برای آنها دست زدم. (در جمع آدم سر از پا نمی‏شناسد و یادش می‏رود محکم دست زدن برای قلب جراحی شده خوب نیست.)

چون فیلمبرداری ممنوع بود، من به پیروی از امام خدعه کردم و با حیله شرعیِ گرفتن یک عکس و ضبط صدا، یک دقیقه از این کنسرت را برایتان باز سازی کردم. نوش جان گوشهایتان.


آهنگ بیا نگاهت کنم فیض محمد بلوچ

Posted by balouch On April - 10 - 2010


.توجه بفرمایید که تاریخ تولد زنده یاد فیض محمد هزار و دویست و نود یک هست که من اشتباهی هزار و دویست و هشتاد و یک نوشته ام


چه بد شد

Posted by balouch On April - 10 - 2010

درست از وقتی که خبر رفتن حمید میداف را خواندم حالم خراب شد. اسپری نیترو برایم کاری نکرد. قرص مرفین را به اصرار من دکترم داده بود. به او گفتم از رفتن به بیمارستان متنفرم. گفت اسپری نیترو کاری نکرد قرص مرفین را بخور. هم یک میلیگرمش را داده بود و هم دو میلیگرمش را. میدانستم که باید دو میلی گرم را بخورم. کمی بهتر شدم اما از استراحت مطلق دست نکشیدم. شب درد چنان شد که هول بر من مسلط شد. خودم را رساندم بیمارستان. که نخواهم تبدیلش کنم به قصه حسین کرد شبستری، همین غروب مرخصم کردند. بد شد. بنا بود با منصور جان خرسندی بروم دیدن نمایشنامه غیرت در غربت. چه عزمی جزم کرده بودم که گزارش مفصلی بگذارم روی وبلاگ از نمایشنامه ای که هادی خرسندی نوشته و پروانه سلطانی و حسین افصحی در آن بازی می کنند. نشد. نشد آقا جان. به قول این فرامرز پورنوروز شاعر باز هم بفرما که خدا نیست. ممنونم از آقای صوفی که باز هم در این هیر و ویر و واویلا باز هم شرمند کرد ما را. و چه زیباست زندگی با بودن تو


آهنگ بیا نگاهت کنم فیض محمد بلوچ

Posted by balouch On April - 9 - 2010


.توجه بفرمایید که تاریخ تولد زنده یاد فیض محمد هزار و دویست و نود یک هست که من اشتباهی هزار و دویست و هشتاد و یک نوشته ام


چه بد شد

Posted by balouch On April - 9 - 2010

درست از وقتی که خبر رفتن حمید میداف را خواندم حالم خراب شد. اسپری نیترو برایم کاری نکرد. قرص مرفین را به اصرار من دکترم داده بود. به او گفتم از رفتن به بیمارستان متنفرم. گفت اسپری نیترو کاری نکرد قرص مرفین را بخور. هم یک میلیگرمش را داده بود و هم دو میلیگرمش را. میدانستم که باید دو میلی گرم را بخورم. کمی بهتر شدم اما از استراحت مطلق دست نکشیدم. شب درد چنان شد که هول بر من مسلط شد. خودم را رساندم بیمارستان. که نخواهم تبدیلش کنم به قصه حسین کرد شبستری، همین غروب مرخصم کردند. بد شد. بنا بود با منصور جان خرسندی بروم دیدن نمایشنامه غیرت در غربت. چه عزمی جزم کرده بودم که گزارش مفصلی بگذارم روی وبلاگ از نمایشنامه ای که هادی خرسندی نوشته و پروانه سلطانی و حسین افصحی در آن بازی می کنند. نشد. نشد آقا جان. به قول این فرامرز پورنوروز شاعر باز هم بفرما که خدا نیست. ممنونم از آقای صوفی که باز هم در این هیر و ویر و واویلا باز هم شرمند کرد ما را. و چه زیباست زندگی با بودن تو


قتل شیرمحمد شه بخش بر اثر شکنجه

Posted by balouch On April - 8 - 2010

شیر محمد شه بخش که یکی از چند صد زندانی سیاسی بلوچ بود در زندان اداره اطلاعات زاهدان جان باخت. رژیم خون و جنون در تلاش است که سیاست اعترافات تلویزیونی را در استان سیستان و بلوچستان اجرا کند اما با مقاومت مبارزین در بند بلوچ مواجه شده. اوج تلاش رژیم برای گرفتن اعترافات تلویزیونی در زمان زندانی بودن یعقوب مهرنهاد صورت گرفت، اما مقاومت جانانه او باعث مرگ او هم شد. بعد از او دهها مورد دیگر اتفاق افتاد. از آن جمله مرگ مشکوک هفته قبل شاپور شه بخش بود. جسد شادروان شیرمحمد شه بخش را به بازماندگانش تحویل ندادند. شدت شکنجه ها و آثار آنها به حدی بوده که نظام اسلامی ترجیح داده نقش گورکن و مرده شور را هم به عهده بگیرد و فقط خبر رسان شومی مرگ برای خانواده آن مرحوم بشود.سر و صدا و انعکاس اخبار بلوچستان فقط میماند برای زمانی که یکی بمبی منفجر کند یا جوانی به خاطر جنونی آنی مسلسل بکشد و عده‏ای را ببندد به رگبار. در چنان زمانی همه جا بلوچستان می‏شود صدر نشین خبرها. اعدامهای دسته جمعی. مرگهای زیر شکنجه و صدها زندانی در بند راهی به اخبار پیدا نمی‏کند. دردا تنهایی.

زنده یادان شیرمحمد و شاپور جزو گروهی بودند که صرفاً به خاطر داشتن رشته قوم و خویشی با حاجی خدابخش شه‏بخش دستگیر شدند. هنوز کسی خبری از سرنوشت: گل محمد، دین محمد، عطاء‏الله، خالد، عبیدا‏لله، مهر‏الله، امان‏الله، رحمان… که همه از ایل شه‏بخش هستند ندارد. این احتمال وجود دارد که تعداد بیشتری از آنها زیر شکنجه کشته شده باشند و رژیم از ترس شورش به مرور اجساد آنها را دفن و خبر را اعلام می‏کند. برای درک درجه جنون این نظام در بلوچستان، یاد آوری این نکته ضروری است که در میان این افراد عطاء‏الله شه بخش فرزند ولی محمد نابینا است اما برای فشار به سایرین نظام او را هم به شدت زیر شکنجه دارد که از آنچه دیده سخن بگوید!

* با تشکر از ساجد بلوچ خبرنگار داوطلب برای این وبلاگ


کاپیتان وبلاگشهر و طوفان مرگ

Posted by balouch On April - 8 - 2010

کشتی کاپیتان وبلاگشهر کنار ساحل زندگی لنگر انداخت. ساعت چهار صبح است که خبر را در وبلاگ تقویم تبعید می‏خوانم و بعد می‏بینم حسن درویش پور هم از سفر ابدی ناخدا حمید میداف نوشته است. در قفسه سینه احساس درد می‏کنم. تسلیت به وبلاگشهر و دوستان مجازی و دوستان دنیای واقعی‏اش. چه می‏شد که او هم مثل من، مثل اسد علیمحمدی از این طوفان هم جان سالم به در می‏برد؟ ناخدا بود و از خیلی طوفانها گذر کرده بود. عجب طوفانی است مرگ.


ترانه رنگین کمان فیض محمد

Posted by balouch On April - 8 - 2010

زنده یاد فیض محمد را چندین بار در زاهدان دیدم. آهنگ هایش همیشه از برنامه بلوچی رادیو زاهدان پخش می‏شد. می‏دانستم که زندگی فقیرانه‏ای دارد اما آنوقتها نمی‏دانستم که مجبور بوده برای کار کردن به پاکستان برود. کشوری که عاقبت برای علاج هم به آنجا سفر کرد و معالجات بی نتیجه ماند و او ماندگار قبرستان آنجا شد. ترانه رنگین کمان یکی از صدها آهنگ زیبای اوست. . آنرا برایتان به فارسی ترجمه کردم گرچه از کمک شب بلوچ در ترجمه بهره بردم اما باز هم زیبایی ترانه اصلی دو چندان است. امیدوارم توجهتان را غیر فنی بودن کلیب که ادعایی هم در آن ندارم جلب نکند.

آهنگ از سایت یورو بلوچی

برای/v/jrو گهرامKfyOR1cGk&hl=en&fs=1″>




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!