دو سال قبل که هنوز نظام جمهوری اسلامی از دستگیری عبدالمالک ریگی عاجز بود و نمیخواست با کشورهای منطقه وارد معامله شده و قیمت گزافی بپردازد، روحانیون و ریش سپیدان محلی شب و روز زیر فشار بودند تا برای دستگیری او به نظامی کمک کنند که رهبرش ادعای جنگ با ابر قدرتهای جهان را داشت و دارد. واقعیت این بود که سیاستهای غلط نظام در منطقه، و مسلط کردن عده کمی از بومیان غرق در ولایت فقیه بر سرنوشت بلوچستان جوانان منطقه را چنان عاصی کرده بود که رسم دیرینه حرف شنوی از روحانیون و ریش سپیدان را به کنار گذاشته دست به اسلحه برده بودند. باند مأموران معذور نظام که اینبار از میان نادانترین و بیسوادترین افراد بودند هیچ عذری را به جز تحویل فردی که دنبالش بودند نمیپذیرفتند.
روشنفکران و تحصیلکردگان بلوچ چه در داخل و چه در خارج بارها و بارها به روشنی مخالفت خود را با خشونت و خون و خون ریزی اعلام و فاصله خود را از مبارزات مسلحانه اعلام کردند اما فعالیتهای مسالمت آمیز آنها هم باعث تغییر سیاست خون بر شمشیری نظام در منطقه نشد. آنها علاوه بر دستگیری فرزندان و عزیزان ریش سپیدان و آزار و شکنجه و اعدام آنها حمله به مدارس دینی و دستگیری روحانیون را هم آغاز کردند. از آن جمله حمله به مدرسه دینی دارالفرقان بود که در آن حمله چهارده نفر از جمله مولوی عبدالقدوس ملازهی و مولوی محمد یوسف سهرابی دستگیر شدند. این دو پس از چند ماه شکنجه ، زخمی و دردمند و تحقیر شده به روی صفحه تلویزیون آورده شدند تا نمایش اعترافات تلویزیونی نظام را ارائه دهند و سپس در بیست و یکم فروردین هزار و سیصد و هشتاد هفت در حالیکه بلبل در طبیعت نغمه سرایی میکرد و غنچه میشکفت به دار آویخته شدند. تسلیت به بازماندگان و طرفدارانشان.