Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for January, 2010

آغاز دوران انفجار

Posted by balouch On January - 12 - 2010

در تهران بمبی را در موتوری جا سازی کرده موتور سیکلت را مثل الاغی بسته‏اند به درختی که روبروی خانه یکی از اساتید دانشگاه تهران بوده. ایشان که از خانه بیرون می‏آید کسی با رموت کنترل بمب را می‏ترکاند و استاد دانشگاه را می‏کشد. تا اینجا ماجرا شفاف است. اما خبرگزاری فارس و مقامات ریز و درشت برای گل آلود کردن جریان اطلاع رسانی، وارد ماجرا می‏شوند. استادی را که نامش پای نامه اعتراضی اساتید به خامنه‏ای بوده و از طرفداران مهندس موسوی است، استادی ولایی و بسیجی و انقلابی معرفی کرده در ترورش پای اسرائیل و آمریکا را به میان می‏کشند و حتی آنرا به گردن انجمن پادشاهی ایران می‏اندازند. اسرائیل و آمریکا و انجمن پادشاهی ایران آنقدر سر و زبان و تریبون دارند که از خود دفاع کنند. مسعود علیمحمدی هم با همه بدشانسی آنقدر شانس داشت که در تهران زندگی کند و استاد دانشگاه تهران باشد و مرگش بشود خبر داغ تمام خبرگزاریها. سخت نگران سایر اساتیدمان هستم که در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان زندگی می‏کنند و در کنار جنبش مردمی ایران سعی دارند آقا را از خواب بیدار کنند اما حضرتش به جای گوش دادن به آنها با دیوانگان وزارت اطلاعات کمر به قتل آنها می‏بندد و حتی خبر مرگشان هم زیر شن‏های روان حرکت‏های ساندیسی گم و گور می‏شود. آغاز دوران انفجار است، در هر خبر مرگی اول برای دومار روی دوشهای حضرت رهبر نگاه کنید.


آغاز دوران انفجار

Posted by balouch On January - 12 - 2010

در تهران بمبی را در موتوری جا سازی کرده موتور سیکلت را مثل الاغی بسته‏اند به درختی که روبروی خانه یکی از اساتید دانشگاه تهران بوده. ایشان که از خانه بیرون می‏آید کسی با رموت کنترل بمب را می‏ترکاند و استاد دانشگاه را می‏کشد. تا اینجا ماجرا شفاف است. اما خبرگزاری فارس و مقامات ریز و درشت برای گل آلود کردن جریان اطلاع رسانی، وارد ماجرا می‏شوند. استادی را که نامش پای نامه اعتراضی اساتید به خامنه‏ای بوده و از طرفداران مهندس موسوی است، استادی ولایی و بسیجی و انقلابی معرفی کرده در ترورش پای اسرائیل و آمریکا را به میان می‏کشند و حتی آنرا به گردن انجمن پادشاهی ایران می‏اندازند. اسرائیل و آمریکا و انجمن پادشاهی ایران آنقدر سر و زبان و تریبون دارند که از خود دفاع کنند. مسعود علیمحمدی هم با همه بدشانسی آنقدر شانس داشت که در تهران زندگی کند و استاد دانشگاه تهران باشد و مرگش بشود خبر داغ تمام خبرگزاریها. سخت نگران سایر اساتیدمان هستم که در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان زندگی می‏کنند و در کنار جنبش مردمی ایران سعی دارند آقا را از خواب بیدار کنند اما حضرتش به جای گوش دادن به آنها با دیوانگان وزارت اطلاعات کمر به قتل آنها می‏بندد و حتی خبر مرگشان هم زیر شن‏های روان حرکت‏های ساندیسی گم و گور می‏شود. آغاز دوران انفجار است، در هر خبر مرگی اول برای دومار روی دوشهای حضرت رهبر نگاه کنید.


حضرتش دیشب به خوابم آمد و این نسخه را دیکته فرمودند. سکته های وزنی ارتباط پیدا می‏کند به خواب آلودگی بنده و الا از لحاظ اوزان عروضی بنده در سنگین وزن هم شعر سروده‏ام!

قدرت ملت بیدار می‏بینم

حالت نظام غدار می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏گویم بلکه /ازحضور این امام! می‏بینم

روز شنبه یا جمعه‏ای من /تن او خسته و بیمار و زار می‏بینم

نفس رهبر چون رود بیرون ز تنش/ فیروزآبادی را بر سر کار می‏بینم

هست فصل خونریزی در عهدش /مردم ایران را بر سر دار می‏بینم

چون دو- ده روز سرداری کرد/ سرداریش را بر کنار می‏بینم

مجتبی گر به تخت بنشیند/ بوالعجب روزی به روزگار می‏بینم

غارت و قتل مردم ایران /دست حوزه، عجب به کار می‏بینم

چاپیدن و بردن در عهدش /سخت، بی اختیار می‏بینم

ظلمت ظلم «آقایان» دیار/ بی حد و بی شمار می‏بینم

ظلم آشکار، تجاوز و تحقیر/ بر مرد و زن شعار می‏بینم

جنگ و آشوب و فتنه بسیار /در کمین، بی شمار می‏بینم

بر سر هر کوی و هر برزن /نام او زشت و خوار می‏بینم

صد البته، شکر خدا نیامده /سلطه‏اش تارومار می‏بینم

سیدی را از نسل آل رسول/ بنده در حال فرار می‏بینم

حضرت مهدی آشکار هم شود/ امتش چه تار و مار می‏بینم

نجات را در دانایی مردم و قانون /در رفتار و گفتار می‏بینم

رهنمای آزادی بیان و احزاب / شفافیت در کنش و کردار می‏یبینم

عدل و دادی چو می شود پیدا/ دولتش را چه پایدار می بینم

هرکجا رو نهد ایرانی /فرش قرمز را، برقرار می‏بینم

بعد این تباهی از میان برود ریش /چون نگار در میان می‏بینم

غم مخور زآنکه من در این تشویش /خرمی وصل یار می‏بینم

بعد از این خود آدم خواهد آمد/ که من انسان را مدار می‏بینم
دولت انسانی آشکار شود/ همچنان که من آشکار می‏بینم

فارس و ترک و کرد و بلوچ/ در برابر قانون، همه در کنار می‏بینم

بعد از تحریر: خوب یادم نیست ولی انگار در خواب ایشان گفت:
هر کس نکند این نسخه جدید را به هفت نفر ایمیل/ من او را ساندیس خوار می‏بینم


حضرتش دیشب به خوابم آمد و این نسخه را دیکته فرمودند. سکته های وزنی ارتباط پیدا می‏کند به خواب آلودگی بنده و الا از لحاظ اوزان عروضی بنده در سنگین وزن هم شعر سروده‏ام!

قدرت ملت بیدار می‏بینم

حالت نظام غدار می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏گویم بلکه /ازحضور این امام! می‏بینم

روز شنبه یا جمعه‏ای من /تن او خسته و بیمار و زار می‏بینم

نفس رهبر چون رود بیرون ز تنش/ فیروزآبادی را بر سر کار می‏بینم

هست فصل خونریزی در عهدش /مردم ایران را بر سر دار می‏بینم

چون دو- ده روز سرداری کرد/ سرداریش را بر کنار می‏بینم

مجتبی گر به تخت بنشیند/ بوالعجب روزی به روزگار می‏بینم

غارت و قتل مردم ایران /دست حوزه، عجب به کار می‏بینم

چاپیدن و بردن در عهدش /سخت، بی اختیار می‏بینم

ظلمت ظلم «آقایان» دیار/ بی حد و بی شمار می‏بینم

ظلم آشکار، تجاوز و تحقیر/ بر مرد و زن شعار می‏بینم

جنگ و آشوب و فتنه بسیار /در کمین، بی شمار می‏بینم

بر سر هر کوی و هر برزن /نام او زشت و خوار می‏بینم

صد البته، شکر خدا نیامده /سلطه‏اش تارومار می‏بینم

سیدی را از نسل آل رسول/ بنده در حال فرار می‏بینم

حضرت مهدی آشکار هم شود/ امتش چه تار و مار می‏بینم

نجات را در دانایی مردم و قانون /در رفتار و گفتار می‏بینم

رهنمای آزادی بیان و احزاب / شفافیت در کنش و کردار می‏یبینم

عدل و دادی چو می شود پیدا/ دولتش را چه پایدار می بینم

هرکجا رو نهد ایرانی /فرش قرمز را، برقرار می‏بینم

بعد این تباهی از میان برود ریش /چون نگار در میان می‏بینم

غم مخور زآنکه من در این تشویش /خرمی وصل یار می‏بینم

بعد از این خود آدم خواهد آمد/ که من انسان را مدار می‏بینم
دولت انسانی آشکار شود/ همچنان که من آشکار می‏بینم

فارس و ترک و کرد و بلوچ/ در برابر قانون، همه در کنار می‏بینم

بعد از تحریر: خوب یادم نیست ولی انگار در خواب ایشان گفت:
هر کس نکند این نسخه جدید را به هفت نفر ایمیل/ من او را ساندیس خوار می‏بینم


خر در چنگ گرگ

Posted by balouch On January - 11 - 2010

خری مستخدم گرگی شد و با سم خود جسم سختی بساخت و با آن برای گرگ چندان بکشت که معروف شد به خلخالی حضرت رهبر و سم‏اش عاقبت مثل چنگ و چنگال و خودش چون گرگ شد. شیران که بعد از تقلب حضرت رهبر به مصاف گرگ بلند شدند اوضاع به نهضت آب پرتقال(انگور) ساندیس کشید اما بی نتیجه ماند لذا گرگ عزم کرد که خر را به رسم قربانی به جای خود تقدیم شیران کند. خرگوشی گفت: الا یایهالشیران خر را برهانید که چون فاتحه‏ی گرگ بزرگ خواندید او عبا از جنایات گرگ‏ پسر بردارد و آقا مجتبی را به تاریخ معرفی کند.

عکس تزیینی نیست. رویش کلیک کنید


خر در چنگ گرگ

Posted by balouch On January - 11 - 2010

خری مستخدم گرگی شد و با سم خود جسم سختی بساخت و با آن برای گرگ چندان بکشت که معروف شد به خلخالی حضرت رهبر و سم‏اش عاقبت مثل چنگ و چنگال و خودش چون گرگ شد. شیران که بعد از تقلب حضرت رهبر به مصاف گرگ بلند شدند اوضاع به نهضت آب پرتقال(انگور) ساندیس کشید اما بی نتیجه ماند لذا گرگ عزم کرد که خر را به رسم قربانی به جای خود تقدیم شیران کند. خرگوشی گفت: الا یایهالشیران خر را برهانید که چون فاتحه‏ی گرگ بزرگ خواندید او عبا از جنایات گرگ‏ پسر بردارد و آقا مجتبی را به تاریخ معرفی کند.

عکس تزیینی نیست. رویش کلیک کنید


از ترجمه جملات عربی به خاطر نا آشنایی به آن زبان معذورم

مردم عزیز قم شرایط در تهران جوریه که دیگه نمیشه اونجا مثل سابق یک شکم سیر نطق کرد و به مشکل بر نخورد. اینه که من خدمت شما رسیدم. اینجا برادران بهتر میتونن شماها رو جمع کنن و بالاخره اینجا حوزه هست و آیات عظام. که البته به جز تک و توکی بقیه بحمدلله نشان دادند که بلدند تا آخرین دقیقه جزو «علما» بمانند و در خط دشمن نغلتند و دم از حقوق عوام نزنند. همانطور که مستحضر هستید و علما برایتان گفته‏اند در یک نظام الهی عالم اگر بخوابد هم مساوی عبادت است.
یک کلمه هم من در مورد اون حرکت قم بگم که خیلی بصیرت داشت چون بر علیه شاه بود و شاه خودش حکومت الله نبود بلکه حکومت سایه بود و عربیش را هم همه شما بلدید: السلطان ظل‏الله. الحمدلله حضرت امام که آمدند خودشان در بدو ورود حاکم نشده روح الله بودند که خودش مثقالی کلی با ظل‏الله تفاوت دارد و بعد که نظر مبارکشان سیصد و شصت درجه با نظرشان در لوفل لوشاتو اونورکی چرخید، حکومت شد حکومت خود الله. که هر نوع ایستادگی در مقابل چنین حکومتی خودش حرام است و باید با مُرِ قانون با آن رفتار شود والا من مرض نداشتم از وسط اینهمه کلمه شیرین و لطیف واژه زبر و تلخ مُر را انتخاب کنم.

دو کلمه هم راجع به حرکت نوزده دی بگم که زیاد محرمی نشه. خوب این حرکت همه اتون میدونین که یک حرکت خودجوش دولتی- حکومتی بود که در آن حتی عمه عبدالقادر بلوچ هم شرکت کرده بود که در دورترین شهرهای بلوچستان زندگی می کنه و جزو بلوچهایی است که تونسته در سایه نظام قرار بگیره و اعدام نشه. در چنین حالتی حجت تمام است.
دو کلمه هم من به اون بچه های بسیجی خودم بگم که در حرمت شکنی عاشورا ناراحت شدند که حق هم داشتند. آخه یک عده در روز عاشورای حسینی که خود سرور شهیدان با یک حرکت سیاسی جلوی ظلم ایستادند، چطور به خودشون اجازه میدن که با یک حرکت سیاسی جلوی ظلم بایستند و حرمت عاشورا را بشکنند؟! ولی معذالک این جوونها باید صبر داشته باشند. درسته من بعد انتخابات عصبانی شدم و زنجیر همه اونا رو باز کردم اما من که نگفتم حمللللللللللللللللللللللللله. مملکت مسئول دارد و مسئولین خودشان میدانند کجا بگویند حمله. مثل همین تیراندازی به ماشین کروبی. که گلوله شلیک می شود به ماشین می خورد اما به کروبی چی؟ نمیخورد. چرا؟ چون نمیخواهیم به دشمن کمک کنیم. خداوند نگهدار همه شما باشد که بیدارید. ولله، بخدا من صدتا سجده بکنم کمه که هنوز بعد از اون کارایی که من کردم باز اینهمه آدم هست که بیدارند! و جمع می شوند تا من نطق کنم.


حجتی از حجج

Posted by balouch On January - 10 - 2010

برو آقا. برو مواظب یک تومانی‏ای باش که در جیبت هست و مواظب باش تا خر و خودت نمرده‏ای پیاده نشوی. برو جانم، حالا که قصد داری تا لب گور خودت را بازنشسته نکنی حد اقل برو همان پشتک واروها را بزن که تا حالا برایت آب و نان شده. آن بیسوادهایی که تو به آنها سواد یاد دادی اگر با سواد شده باشند می‏دانند که توبره اگر نبود قطر گردن و شکمت نصف حالا بود. اگر بیسواد مانده‏اند حیف است که تو هم از توبره نخوری هم از آخور. چون هم استعداد داری هم رو.

بعد از تحریر: لا الله الا الله


دو روی یک روح‏الله

Posted by balouch On January - 10 - 2010


تبلیغ خصوصی

Posted by balouch On January - 10 - 2010
ماریا یکی از چهار دخترم و یکی از پنج فرزندم مثل بقیه قلم به دست نبود و عکاسی می‏کرد. بدون اصرار من امروز خبر داد وبلاگ زده. دلم میخواد تشویق بشه. اگر انگلیسی میخونید و حال دارید اینجا سری به او بزنید و کامنتی بگذارید و اگر از همین یکی دو نوشته و عکسی که گذاشته خوشتان آمد ایمیلتان را بگذارید و مثلاً جزو آبونه‏هایش بشوید راه دوری نمی‏رود پر در می‏آورد و تشویق می‏شود. ما حکایتی هستیم که در فرزندان خودمان ادامه پیدا می‏کنیم تا بشر به فردا برسد


از ترجمه جملات عربی به خاطر نا آشنایی به آن زبان معذورم

مردم عزیز قم شرایط در تهران جوریه که دیگه نمیشه اونجا مثل سابق یک شکم سیر نطق کرد و به مشکل بر نخورد. اینه که من خدمت شما رسیدم. اینجا برادران بهتر میتونن شماها رو جمع کنن و بالاخره اینجا حوزه هست و آیات عظام. که البته به جز تک و توکی بقیه بحمدلله نشان دادند که بلدند تا آخرین دقیقه جزو «علما» بمانند و در خط دشمن نغلتند و دم از حقوق عوام نزنند. همانطور که مستحضر هستید و علما برایتان گفته‏اند در یک نظام الهی عالم اگر بخوابد هم مساوی عبادت است.
یک کلمه هم من در مورد اون حرکت قم بگم که خیلی بصیرت داشت چون بر علیه شاه بود و شاه خودش حکومت الله نبود بلکه حکومت سایه بود و عربیش را هم همه شما بلدید: السلطان ظل‏الله. الحمدلله حضرت امام که آمدند خودشان در بدو ورود حاکم نشده روح الله بودند که خودش مثقالی کلی با ظل‏الله تفاوت دارد و بعد که نظر مبارکشان سیصد و شصت درجه با نظرشان در لوفل لوشاتو اونورکی چرخید، حکومت شد حکومت خود الله. که هر نوع ایستادگی در مقابل چنین حکومتی خودش حرام است و باید با مُرِ قانون با آن رفتار شود والا من مرض نداشتم از وسط اینهمه کلمه شیرین و لطیف واژه زبر و تلخ مُر را انتخاب کنم.

دو کلمه هم راجع به حرکت نوزده دی بگم که زیاد محرمی نشه. خوب این حرکت همه اتون میدونین که یک حرکت خودجوش دولتی- حکومتی بود که در آن حتی عمه عبدالقادر بلوچ هم شرکت کرده بود که در دورترین شهرهای بلوچستان زندگی می کنه و جزو بلوچهایی است که تونسته در سایه نظام قرار بگیره و اعدام نشه. در چنین حالتی حجت تمام است.
دو کلمه هم من به اون بچه های بسیجی خودم بگم که در حرمت شکنی عاشورا ناراحت شدند که حق هم داشتند. آخه یک عده در روز عاشورای حسینی که خود سرور شهیدان با یک حرکت سیاسی جلوی ظلم ایستادند، چطور به خودشون اجازه میدن که با یک حرکت سیاسی جلوی ظلم بایستند و حرمت عاشورا را بشکنند؟! ولی معذالک این جوونها باید صبر داشته باشند. درسته من بعد انتخابات عصبانی شدم و زنجیر همه اونا رو باز کردم اما من که نگفتم حمللللللللللللللللللللللللله. مملکت مسئول دارد و مسئولین خودشان میدانند کجا بگویند حمله. مثل همین تیراندازی به ماشین کروبی. که گلوله شلیک می شود به ماشین می خورد اما به کروبی چی؟ نمیخورد. چرا؟ چون نمیخواهیم به دشمن کمک کنیم. خداوند نگهدار همه شما باشد که بیدارید. ولله، بخدا من صدتا سجده بکنم کمه که هنوز بعد از اون کارایی که من کردم باز اینهمه آدم هست که بیدارند! و جمع می شوند تا من نطق کنم.


حجتی از حجج

Posted by balouch On January - 9 - 2010

برو آقا. برو مواظب یک تومانی‏ای باش که در جیبت هست و مواظب باش تا خر و خودت نمرده‏ای پیاده نشوی. برو جانم، حالا که قصد داری تا لب گور خودت را بازنشسته نکنی حد اقل برو همان پشتک واروها را بزن که تا حالا برایت آب و نان شده. آن بیسوادهایی که تو به آنها سواد یاد دادی اگر با سواد شده باشند می‏دانند که توبره اگر نبود قطر گردن و شکمت نصف حالا بود. اگر بیسواد مانده‏اند حیف است که تو هم از توبره نخوری هم از آخور. چون هم استعداد داری هم رو.

بعد از تحریر: لا الله الا الله




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!