جرالد فورد عمرش را داد به شما. نزدیک یکهفته است اصلاً نمیشود از کنار کانالهای تلویزیونی گذشت. کردهاندش توی یک تابوت راه افتادهاند دور آمریکا. یک بار میبرندش هوا دور و بر استادیومی که کودکیها فوتبال بازی کرده میچرخانندش یک بار میآورندش زمین مورچه کیلومتر از جلوی کاخی که دو سال رئیسش بوده عبورش میدهند. هر رئیس جمهوری که مانده و هست نطق میکند. میز گرد و دراز و مربع تشکیل میدهند. یک بار پخشِ مستقیم خداحافظی نیمه رسمی است. یک بار برنامهی زندهی خداحافظی رسمی. نود و سه سال خودش زنده ماند، هزار و نود و سه ساعت است که اینها میچرخانندش. از بس نشانش دادند دیشب خواب دیدم تابوتش را از جلوی خانهی ما هم عبور میدهند. پرسیدم مستر پریزیدنت نکیر و منکر منتظرند یقهات را بگیرند که «ربِ تو کیست» گفت اگر اینها یقهام را ویل کنند فکری به حال آنها کردهام.
شاید برا خودشون – من که نمیشناسمش – از اونایی بوده که رودکی در مرثیه ی ِ شهید بلخی گفته :
از شمار ِ دو چشم ، یک تن کم
وز شمار ِ خرد ، هزاران بیش
****
من فکر می کنم رئیس جمهورای ِ امریکا رو نباید با امثال این تفاله های ما – یا حتّی اروپایی های اخیر – قیاس کرد …
فکر می کردم فقط تومملکت ما از این مسخرهبازیا و مرده پرستیا و پس از مردن آدم خوب و قابل احترامی شدن ها هست
در سال های زمامداری فورد / دوستان آمریکایی در ایران / اصطلاحن به هر آدم احمقی می گفتند “جرالد” / معروف بود که پرزیدنت فورد دو کار را با هم نمیتونه بکنه / مثلن اگه آدامس توی دهنش باشه / نمیتونه از پله پایین و بالا بره / چون یک بار جلوی چشم دوربین ها و همه / روی زمین صاف خورد زمین.
خدايش بيامرزاد!
كه خوب لعبتي بود در اين دنياي دون.
كه ما لعبتكانيم و فلك لعبتباز
…
غارش پر نور باد.