Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

كلاسهای تدریس خصوصی به دیكتاتورها، تقویتی، تجدیدی، تك‌درس، تضمینی، شریف، دانشگاه تهران، المپیاد سیاسی، تیزهوشان، بشتابید كه غفلت موجب گلوله خوردن از لوله و در لوله است …

گفت شلیك نكنید. لوله تفنگ طلایی‌اش شلیك نكرد یا شاید خارش گیر كرده بود. اما انقلابیون لوله مسلسل را گرفته بودند توی لوله فاضلاب و د بزن … سوژه خوبی شد برای حقوقدانان و فیلسوفان اخلاق … هرچه بود قذافی ماند و بدجورهم ماند و كشت و پدرهمه را درآورد و پدرش را هم درآوردند و عوض داشت و گله قاعدتاً نباید داشته باشد. مگر اینكه بگوییم یك قذافی معادل صدهزار نفر بود كه چوب خطش پر نشده بود و به آن رقم نرسیده بود. هرچه باشد حقوق بشریها و ضد اعدامها و دوستان لطیف ما دلخور شدند. نمیدانم آنها هم حرف برای گفتن دارند. به هرحال در این زمینه نظری آنچنانی ندارم. قذافی زد خوب بعدش هم خورد دیگر. البته عكس این آدم محترم دیگر دل همه را بهم زد.

یك سوژه را هم یواشكی از بنده در حوزه روابط بین‌الملل داشته باشید كه “نظام” خودمان (بله درست خواندید “نظام” كه هم یك شخصیت حقوقی است و یواشكی یك شخصیت حقیقی هم هست) با دیدن بلایی كه به سر قذافی آمد، چطور به غرب اعتماد كند و غنی‌سازی را متوقف كند، مگر همین قذافیی نبود كه هفت هشت سال پیش بدنبال همكاری با غرب، برایش چه هوراها كشیدند كشورهای نفت‌جو؟ قبل از عصبی شدن قدری فكر كنیم.

بهارعربی زیاد هم خاورمیانه‌ای نیست. عملاً مصر هم نصفه نیمه شمال آفریقایی – خاورمیانه‌ای است آندو تونس و لیبی كه نه. پس بهار عربی همچین هم خاورمیانه‌ای نیست اگر هم باشد نوبت نوبت صالح و یادگار برومند آقا اسد است بیهوده پای كسان دیگری را وسط نكشید و توی صف نزنید كه هیچ نوبتشان نیست فعلاً و همه جا امن و امان است.

باری…
قذافی، سرهنگ زیست و سرهنگ مرد و خارچشمش اعصابش را خورد كرده بود توی … بقیه را اینجا بخوانید


شاید شما هم مثل من از صحنه به زمین کشیده شدن قذافی و مانند حیوان رفتار کردن با او برای لحظه ای دلگیر شده باشید اما آیا شما هم مثل من با خودتان فکر کردید که چه آموخته اند جز همین؟

آنهایی که عکس و فیلمشان را هنگام مرگ قذافی دیدیم زیر چهل ساله هایی بودند که همین حکومت بر آنها تاخته بود و مَرگاندَن را جز‌‌ء لاینفک زندگی شان قرار داده بود.

مدرسه هایی که نساخته بود.شبکه های اجتماعی که بسته بود.زنانگی و مردانگی که از آنها دریغ کرده بود.جهانی که به آنها نشان نداده بود.مهربانی هایی که نبخشیده بود.زجر و شکنجه و ترور و فریادهای همراه با تکان دادن انگشت تهدید و قتلهایی که سرلوحه ی بودنش کرده بود.

حالا آن جوانهایی که او را در دست دارند برای بودن خودشان زجر و شکنجه و قتل را از خود رهبرشان کپی برداری کردند.

انسانیت در ذات بشر نیست.اگر بود هزاران سال به طول نمی انجامید که از غار نشینی و هم نوع خواری به تمدن و شهر نشینی و حقوق بشر برسیم.حقوق بشری که هنوز هم حتا در مملکت خودمان ایران دکترای دانشگاه ام آی تی نوع شمشیری و گردن زنی و دست بریدنش را می پسندد چون اسلامی است.

انسان بودن اکتسابی و آموزشی است و من می ترسم که با تفکیک جنسیتی,با بیشتر بسته نگه داشتن درب مملکت,با شستشوی مغزی بیشت… بقیه را اینجا بخوانید


دوبلور جادویی راز بقا

«هوشنگ لطيف پور» از چهار سالگى به خاطر شغل پدر، سفر را تجربه كرد.

پدر رئيس اداره ثبت احوال شهرستان هاى مختلف بود و اين سفرها، همراه با تغيير مكان مأموريت هاى پدر ادامه پيدا كرد تا سالهاى اول متوسطه، «هوشنگ لطيف پور» كلاس دهم بود كه دوباره به تهران بازگشتند و در همان دوران در دبيرستان دارالفنون، در اولين كار تئاترى شركت كرد. در آنجا با افرادى نظير «جعفر والى» آشنا شد و به اين ترتيب پاى او هم به هنرستان هنرپيشگى بازشد. البته صبح تا ساعت چهار بعد از ظهر دبيرستان بود و پس از آن از خيابان ناصر خسرو تا چهار راه بهرامى را مى دويدند با سر پرشور جوانى كه باد بر موهايشان دست مى كشيد تا به هنرستان هنرپيشگى برسند و اين آغاز فعاليت هاى هنرى بود.

«لطيف پور» مى گويد: «البته در هنرستان ها هميشه يك عده مى آيند براى اينكه به اين كار علاقه دارند و عده اى هم فقط براى گرفتن مدرك مى آيند تا در وضعيت استخدامى شان مؤثرباشد. كارمندهايى كه در جست وجوى ترقى رتبه هستند.»

و طبيعى است كه وى از اين دسته نبود، اگر نه الآن هم مى توانست با ريتم تند و گاهى بى مسؤوليت سيستم دوبله فعلى كشور كار كند. ولى «لطيف پور» نتوانست.

در آن زمان مدير هنرستان هنرپيشگى دكتر «نامدار» بود كه از طرف دولت براى تحصيل به فرانسه رفته بود. او دكتراى داروسازى داشت و چون به تئاتر علاقه مند بود، تئاتر هم خوانده بود و در هنرستان، فن بيان تدريس مى كرد و «مطيع الدوله حجازى» معلم ادبيات بود، «خان ملك ساسانى» معلم تاريخ تئاتر، «دكتر كنى» معلم انگليسى، «معزالديوان فكرى» معلم سولفژ، «مهرتاش» مدرس موسيقى ايرانى و «مادام اسكمپى» مدرس باله.

هنرجويان هنرستان هنرپيشگى از جمله «هوشنگ لطيف پور» در سال ،۱۳۳۱ زير نظر «مادام اسكمپى» باله نفت را در تئاتر تهران ـ نصر ـ به روى صحنه آوردند. اين باله به فشار انگليسى ها، انقلاب كارگران و ملى شدن صنعت نفت ايران مى پرداخت و اولين باله اى بود كه در ايران اجرا مى شد كه البته به خاطر استقبال بسيار خوب مردم، يك ماه روى صحنه ماند.

پس از پايان يافتن دوره هنرستان، افرادى با دغدغه هاى مشترك گردهم آمدند. البته در آن زمان هيچ امكانى براى روى صحنه آمدن تئاتر جوان ترها وجود نداشت. فقط تئاترهاى لاله زار بودند كه آنها هم كار خودشان را مى كردند و گروهى با حضور «هوشنگ لطيف پور» ، «فهيمه راستكار» ، «على نصيريان»، زنده ياد «بيژن مفيد» و … كه تئاتر موجود آن زمان را قبول نداشتند، اما در كنار هم مى توانستند، متنى بخوانند و گاهى اتود بزنند. تا اينكه به وسيله «فهيمه راستكار» به «شاهين سركيسيان» معرفى شدند و شايد بهتر است بگوييم كه «سركيسيان» را پيدا كردند.

خانه «سركيسيان» براى رشد و ترقى ما خيلى مفيد واقع شد. او موجودى عاشق بود. عاشق تئاتر و مثل همه عاشق ها، كارهاى غير عادى هم مى كرد. گاهى اوقات به ما مى گفت كه به او قول داده اند، فلان سالن تئاتر را براى اجراى تئاتر در اختيارش قرار دهند ولى من فكر مى كنم او هميشه اين اميد را داشت كه به وصال معشوق برسد.»

در منزل «سركيسيان» اين گروه به ترجمه و خوانش آثار «استانيسلاوسكى» و… بقیه را اینجا بخوانید



حکایت لیبی!

October - 20 - 2011ADD COMMENTS

با سربه‌نیست‌کردن قذافی، لیبی هم به جمع کشورهای بی‌ثبات پیوست. حالا مردم‌اش باید همینطور در یک گردونه‌ی  ناامنی و بی‌سرنوشتی… و کلاً فرسایشی دست‌وپا بزنند تا خودشان را [اگر] پیدا کنند. منابع‌اش البته بی‌کم‌وکاست و مثل همیشه -و شاید بیش‌تر از قبل- به چوب حراج می‌رود. خب اما صاحب دموکراسی شدند؟!

واقعیت این است که خیلی از کشورهای دموکراتیک امروزه هستند که به وضع حیرانی در گردونه‌ی سرنوشت دچارند. مثال‌اش: کشورهای اروپای شرقی چون بلغارستان و اقمار بالکان و رومانی و مجارستان و همین افغانستان و عراق بغل گوش‌مان.  یونان هم  با فروپاشی اقتصادش دارد به آن‌ها می‌پیوندد. این‌جاست که می‌‌بینیم هدف غایی بهروزی مردم نیست و “گردانندگان اصلی” مسیر را به سمت دیگری هموار کرده‌اند.

در کشوری به‌هم‌ریخته و غیر منسجم، کسی به فکر… بقیه را اینجا بخوانید


بوئی درمیان ساقه‏های نیشکر باقی است

آمیزه‏ای از خون و جسد

گیاهی با بویی نافذ که تهوع می‏آورد.

درمیان درختان نارگیل و گورهای سرشار از استخوان‏های پوسیده

و تلق و تلق بی صدای مرگ

دیکتاتور حساس و ظریف سخن می‏گوید

با کلاه‏های شاپو، منگوله‏های طلایی ویقه‏های آهاری

قصر باریک مثل یک ساعت سو سو می‏زند

و خنده‏های سریع دستکش بدست

از کریدورها سرساعت می‏گذرند و به صداهای مرده

و دهان‏های آبی رنگ که تازه دفن شده‏اند می‏پیوندند

گریه دیده نمی‏شود

مثل گیاهی که دانه‏هایش… بقیه را اینجا بخوانید


چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند

انگور نه از بهر نبیدست به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟

تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»

نظر سایر افراد را در اینجا بخوانید


استاد دینارزهی از پیشکسوتان موسیقی محلی سیستان و بلوچستان متولد سال ۱۳۲۲بمپور ایرانشهر بود که در سال‏های پیش از انقلاب به کشور پاکستان مهاجرت کرد و پس از باز گشت از این کشور فعالیت‏های هنری‏اش را در بلوچستان ایران ادامه داد. وی در ایران و پاکستان و برخی کشورهای حوزه خلیج فارس دارای شهرت بود و به همراه استاد ستار و استاد شفیع از پایه گذاران موسیقی مدرن بلوچی بودند. وی از استادان آواز موسیقی بلوچی بود و آهنگ ساز بسیاری از کارهای موسیقی خود را نیز انجام می‏داد…

استاد دینارزهی در موسیقی دارای سبک و روش مخصوص به خود بود. کمتر در مجالس عروسی و نظایر آن به اجرای برنامه می‏پرداخت و با وجود داشتن مشکلات مالی هیچگاه هنر خود را ارزان نفروخت و همیشه عزت نفس خود را حفظ می‏کرد. به همین لحاظ از محبوبیت و محجوبیت خاصی در بین هنر دوستان استان برخوردار بود…

ازکم توجهی به ادبیات و موسیقی بلوچی از سوی مسئولان گله‏مند بود و از دست اندرکاران صدا و سیمای استان نیز به خاطر استفاده از هنر او در جوانی و رها کردنش در سن کهولت نیز گلایه داشت.

استاد دینارزهی دستی در شعر نیز داشت و علاوه بر تعلیم آهنگ سازی به علاقمندان موسیقی در بندر چابهار با انجمن ادبی چابهار به نام “چابهار ئ لبزانکی گل” همکاری داشت و برخی اشعار آهنگ‎هایش را خود می‏سرود.

خلاقیت دینارزهی در آهنگ سازی زبانزد بود و اغلب آهنگ‏هایی که ساخته، جزوآثار ماندگار موسیقی بلوچی به حساب می‏آید. شهرت و احترام استاد دینارزهی در کشور پاکستان به دلیل رشد و نمو موسیقی و اهمیت دادن به هنرمندان در این کشور بیشتر است و برخی جوامع هنری از او به عنوان بزرگترین آهنگساز موسیقی بلوچی یاد می‏کنند. وی همچنین نقش ویژه‏ای در شناساندن اشعار سید ظهور شاه هاشمی ادیب و نویسنده بزرگ بلوچ به عامه مردم از طریق… بقیه را اینجا بخوانید


یاد و خاطرش گرامی باد.

ویدیو آهنگ انتخابی امشب وبلاگ، ترانه‏ای است از این خواننده به نام: تو صاحب خود من و زندگی منی


سيمين بارکزی، نماينده سلب صلاحيت شده مجلس نمايندگان افغانستان در پی درخواست يکی از رهبران معنوی اين کشور به اعتصاب غذای ۱۸ روزه‌اش پايان داد.

روز چهارشنبه ۲۷ شهريور،‌ صبغت‌الله مجددی، از رهبران معنوی افغانستان و رئيس پيشين مجلس سنای اين کشور در بيمارستان محمد داودخان کابل حضور يافت و از سيمين بارکزی خواست تا به اعتصاب خود پايان دهد.

سيمين بارکزی در حالی که به دليل اين اعتصاب غذای طولانی به سختی سخن می‌گفت از صبغت‌الله مجددی خواست تا از حق وی تا تحقق عدالت پشتيبانی کند.

صبغت‌الله مجددی نيز پس از داددن مقداری مواد غذايی به خانم بارکزی در حضور شماری از وزيران دولت افغانستان و اعضای جامعه مدنی اين کشور گفت که وکالت سيمين بارکزی را برعهده می‌گيرد و پرونده او را پی‌گيری خواهد کرد.

بارکزی ۱۰ مهرماه جاری با برپايی چادر در نزديک ساختمان شورای ملی افغانستان در اعتراض به سلب صلاحيت نمايندگی‌اش دست به اعتصاب غذا زد و سپس شماری از اعضای جامعه مدنی افغانستان نيز در پشتيبانی از او دست به اعتصاب غذا زند.

اما سيمين بارکزی پس از آن که درخواست‌های پی‌درپی مقامات ارشد دولت افغانستان را مبنی بر پايان دادن به اين اعتصاب نپذيرفت در دوازدهمين روز اين اعتصاب از سوی پليس به بيمارستان منتقل گرديد.

خانم بارکزی گفته بود که پليس او را به‌زور به بيمارستان منتقل کرده است اما پليس کابل با رد به‌کارگيری خشونت اعلام کرد که اين اقدام به دليل حفظ جان خانم بارکزی صورت گرفته است.

پيش ازاين وزارت دولت در امور پارلمانی نيز اعلام کرده بود که حامد کرزی، رئيس جمهور افغانستان برای بازبينی پرونده سيمين بارکزی با دادستانی، کميسيون انتخابات، دادگاه عالی و… بقیه را اینجا بخوانید


درباره فریبا داودی مهاجر و علی‌رضا نوری‌زاده و فیلم مستند حسن سربخشیان

بحث حقوق بشر و مبحث زنان برای عده زیادی آزارنده است و هژمونی تفکر سلطه معمولاً این نوع نوشته‌ها و مباحث را به عنوان “غرغرهای بی‌پایان یک عده” به دیگران معرفی می‌کند، که با هیچ چیز هم راضی نمی‌شوند. در هر صورت هم غرشان را می‌زنند و هم در هرماجرایی یک سوراخی پیدا می‌کنند که وارد شوند و خودی نشان بدهند و به نام حقوق بشر و حقوق زنان و حقوق ملیت‌ها و حقوق اقوام و ادیان و با این‌کار نامی برای خود جست‌و جو کنند.

معمولاً گفتمان سلطه که توسط حاکمیت ترویج داده و حفاظت و تقویت می‌شود، سعی می‌کند با این گفتمان به صورت حاشیه‌ای برخورد کند و دقیقا آن را بگذارد برای اجلاس‌ها، مناظره‌ها، مذاکره‌ها، مقاله‌ها، سمینار‌ها و کنفرانس‌ها و از عمومی شدن و “کش دادن” آن جلوگیری می‌کند.

بهتر است حقوق بشر تنها و تنها سلاحی باشد برای محکوم کردن مخالفان و نه پای‌بندی خودمان به آن. حال این به سلاح گرفتن حقوق بشر ممکن است از سوی خود دولت‌ها علیه دولت‌های مخالف دیگر باشد، به عنوان مثال، جمهوری اسلامی نیز بسیار از حقوق بشر حرف می‌زند اما برای این‌که بگوید حقوق بشر در خیابان‌های آمریکا و انگلیس و اسراییل و یا در جنگ‌های آمریکا علیه دشمنان‌اش رعایت نشده است.

از سوی دیگر از سوی خود آن کشور‌ها نیز حقوق بشر معمولاً یک سلاح تبلیغاتی است، نه یک اهرم فشار واقعی برای اقدامی دیپلماتیک علیه این کشور‌ها. هم‌چنین این هرگز به این معنا نیست که واقعاً در کشورهایی چون آمریکا و انگلیس و اسراییل و آلمان و فرانسه، هیچ نقض حقوق بشری صورت نمی‌گیرد و سرزمین آن‌ها مدینه فاضله واقعی است. تنها فرقش در این است که نوع تضییع حقوق برنامه‌ریزی شده‌تر و نرم‌تر و نیز در سطوح بالاتری از کشورهای توسعه نیافته است.

نکته جالب اما این است که این فرهنگ استفاده از حقوق بشر به عنوان سلاحی علیه مخالف، میان خود مخالفان حکومت‌ها نیز به فرهنگ رفتاری تبدیل شده است. یعنی بسیاری از این مخالفان نیز تنها وقتی مدافع حقوق بشر هستند که از آن به عنوان مخالفت با دولت و نظام حاکمی که مخالف آن هستند استفاده کنند. به عنوان مثال فرد در یک سمینار حقوق بشر در کشوری آزاد و اروپایی شرکت می‌کند و فحش می‌دهد به دین اسلام و نه حکومت دینی، که داشتن دین و آزادی در عقیده مذهبی از مبانی حقوق بشر است و توهین کردن مثلاً به اعتقادات یک میلیارد و نیم انسان نمی‌تواند نشانه‌ای از حقوق بشر باشد. یا آن یکی از این‌که از فلان زندانی سیاسی دفاع می‌شود ناراحت است زیرا به گمان وی فلان زندانی سیاسی خودش اصلاً جنایتکار است. یعنی این شخص خودش طرف را محاکمه کرده و خودش هم رای به جنایتکار بودن وی داده است.

در هر صورت اگر این نقض حقوق بشر و نقض حقوق انسانی از سوی همفکران و هم‌گروهی‌ها و هم عقیده‌ای‌های ما اتفاق بیافتد، اشکالی ندارد و باید آن را پوشاند و به هزار و یک بهانه از جمله بهانه معروف و شناخته شده خود جمهوری اسلامی، یعنی “مسائل مهم‌تر” و نیز “آب به آسیاب دشمن ریختن” و دیگر بهانه‌هایی از این دست درخواست می‌شود که “کش ندهیم”.

ماجرا اما از آن‌جا آغاز شد که به ظاهر در یک جلسه، فریبا داودی مهاجر، فعال حقوق زنان یک سئوال از علی‌رضا نوری‌زاده، روزنامه‎نگار می‌پرسد. ایشان به جای جواب دادن به سئوال، به مسئله برداشتن حجاب ایشان می‌پردازد و نیز منتسب کردن این ماجرا به این‌که ایشان برای اجاره‌خانه و بودجه‌ای که از فلان موسسه می‌گیرد و خلاصه هر چیز دیگری، حجاب خود را برداشته‌اند. این دقیقاً‌‌ همان اتهاماتی است که من نمی‌دانم جمهوری اسلامی به خانم داودی مهاجر زده است یا نه، اما اگر هم می‌زد مطمئناً همین اتهام را می‌زد. من نه سئوال خانم داودی مهاجر برایم مهم است و نه اصلا موافقت یا مخالفتی دارم با این سئوال. برای من این مسئله مهم است کسی که به عنوان یک روزنامه‌نگار مخالف جمهوری اسلامی شناخته‌ می‌شود و شهرت بسیاری نیز دارد و بار‌ها دیده‌ایم در شبکه‌های تلویزیونی مختلف چگونه جمهوری اسلامی را برای تضییح حقوق زنان و وارد شدن به حوزه خصوصی زندگی انسان‌ها تقبیح کرده است، خودش هنگامی که از سوی یک زن مورد پرسش قرار می‌گیرد، به مسئله پوشش وی می‌پردازد. حالا قبح این نکته بماند که او این فعال حقوق زنان را عین خود جمهوری اسلامی به منافع مالی و موسسه‌های آن‌چنانی خیال‌پردازی شده منتسب می‌کند.

زن حوزه خصوصی ندارد

واقعیت قضیه خیلی ساده است و این واقعیت ساده هربار تکرار می‌شود. زیرا نظام‌های سلطه واقعیت موجود را چنان تکرار می‌کنند که خود ابژه تحت سلطه از آن خسته شود و بخشی از مبارزه یعنی خسته نشدن و تکرار کردن و مدام پای بر حق تضییع شده فشردن.

در جامعه مردسالار “زن حوزه خصوصی ندارد”. زن خودش بخشی از حوزه خصوصی مرد به شمار می‌آید. بنابراین در فرهنگ امروزی نیز که مثلاً فلان روشنفکر و فلان فعال سیاسی، حضور زنان را در عرصه اجتماع می‌پذیرد، اما هنگام برخورد با یک زن دقیقاً هم‌چنان به عنوان حوزه خصوصی بخش مردانه به وی نگاه می‌کند و به خودش اجازه می‌دهد که وارد حیطه مسایل پوششی وی بشود. مثلاً شما فکر می‌کنید اگر سوال‌کننده یک مرد بود آقای نوری‌زاده هرگز… بقیه را اینجا بخوانید


همزمان با آزادی صدها زندانی فلسطینی، گیلعاد شالیط، سرباز اسراییلی که ۵ سال تحت اسارت پیکارجویان حماس بود، آزاد شده و به اسراییل بازگشته است.

گیلعاد شالیط که در چارچوب یک توافق تبادل زندانیان آزاد شد، از غزه به مصر و از آنجا به پایگاهی هوایی در اسراییل منتقل شد و در آنجا به خانواده اش پیوست.

در همین حال نخستین گروه از ۴۷۷ زندانی فلسطینی که قرار بود امروز آزاد شوند، وارد غزه شده و مورد استقبالی گرم قرار گرفته اند.

بر اساس توافق اسراییل با گروه حماس قرار است ۵۵۰ زندانی فلسطینی دیگر هم ماه آینده آزاد شوند.

گروهبان شالیط که اکنون ۲۵ سال دارد در سال ۲۰۰۶ توسط گروهی از پیکارجویان حماس که با حفر تونلی زیرزمینی وارد خاک اسراییل شده بودند، ربوده شد.

او اوایل روز سه شنبه به گذرگاه رفح در مرز مصر و غزه منتقل شد و در آنجا در حضور نمایندگان اسراییل به میانجی گران مصری تحویل داده شد.

گیلعاد شالیط در نخستین مصاحبه اش پس از آزادی، به تلویزیون مصر گفت که دلش برای خانواده و دوستانش تنگ شده است.

او که با چهره ای رنگ پریده و خسته صحبت می کرد، افزود که امیدوار است این توافق تبادل زندانیان به برقراری صلح بین اسراییل و فلسطینیان کمک کند.

گروهبان شالیط بعد به مرز مصر و اسراییل منتقل شد و پس از یک تماس تلفنی با خانواده اش با هواپیما به پایگاه هوایی تل نوف اسراییل پرواز کرد و در آنجا به خانواده اش پیوست.

آزمایشهای اولیه پزشکی حاکیست که مشکل نگران کننده ای در مورد سلامتی آقای شالیط وجود ندارد و اگر در آزمایشهای بعدی پزشکان سلامتی کامل او را تایید کنند، آقای شالیط می تواند به محل زندگی اش در شمال اسراییل بازگردد.

هزینه ای سنگین

بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل که در پایگاه هوایی تل نوف با گیلعاد شالیط دیدار کرد، آزادی او را “لحظه ای هیجان انگیز” اما در عین حال “بسیار دشوار” توصیف کرد چرا که به گفته او آزادی آقای شالیط در برابر بیش از هزار زندانی فلسطینی، هزینه ای سنگین برای اسراییل داشته است.

در همین حال حدود ۱۸۰ نفر از ۲۹۵ زندانی فلسطینی که قرار بوده است به غزه منتقل شوند وارد این منطقه شده و در شهر غزه حدود ۲۰۰ هزار نفر به استقبال آنها آمده اند.

این زندانیان آزاد شده ابتدا با اتوبوس وارد مصر شدند و بعد در…  بقیه را اینجا بخوانید


گزارش‌های رسیده از ایران حاکی است که امین نیایی‌فر، دانشجوی ممتاز مهندسی مکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران، به اتهام توهین به محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهور اسلامی ایران، روز دوشنبه در زندان اوین ۳۰ ضربه شلاق خورد.

وب‌سایت کلمه – نزدیک به میرحسین موسوی – گزارش داده است که آقای نیایی فر «در حالی که بر اثر ضربه‌های محکم شلاق از درد به خود می‌پیچیده، بدون دریافت هیچ‌گونه کمک پزشکی و دارویی به بند بازگردانده شده‌است.»

امین نیایی‌فر، دانشجوی ۲۲ ساله دانشگاه تهران و از جمله افراد حائز رتبه برتر در کنکور سراسری، از زندانیان هوادار جنبش سبز است که در بند ۳۵۰ زندان اوین در حال گذراندن دوران محکومیت خود است.

وی که در تظاهرات ششم دی سال ۸۸ تهران، روز عاشورا، بازداشت شده بود، از سوی قاضی پیرعباسی، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، به شش ماه حبس تعزیری، یک سال و نیم حبس تعلیقی و تحمل ۳۰ ضربه شلاق محکوم شده بود که حکم شلاق وی روز دوشنبه در محل دادسرای اوین اجرا شد.

به گزارش سایت کلمه، امین نیایی‌فر پس از بازداشت مدتی را در سلول‌ انفرادی بند ۲۰۹ گذراند و سپس با قید وثیقه آزاد شد ولی تابستان امسال و به دنبال تایید حکم اش در دادگاه تجدیدنظر، به زندان اوین بازگردانده شد. بدین ترتیب او در سال تحصیلی جدید، از ادامه تحصیل در دانشگاه نیز باز مانده‌است.

حکم شلاق امین نیایی‌فر یک روز پس از انتشار گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل، اجرا شده‌ است. احمد شهید در این گزارش از جمله به فشار حکومت ایران بر دانشجویان اشاره کرده‌ است.

اجرای حکم ۳۰ ضربه شلاق در مورد امین نیایی‌فر به این اتهام در حالی صورت می‌گیرد که محمود احمدی‌نژاد، یک هفته پیش از این به حکم شلاق پیمان عارف، فعال دانشجویی، که به اتهام «توهین به رئیس جمهوری» ۷۴ ضربه شلاق خورد واکنش نشان داده و از اجرای این حکم ابراز «نارضایتی» کرده بود.

محمود احمدی‌نژاد هفته پیش گفت: «وقتی دانه‌درشت‌ها آزادانه به ما افترا می‌زنند راضی نیستم یک جوان را به خاطر توهین به رییس جمهور شلاق بزنند.»

اما پیمان عارف در مصاحبه‌ای که پس از آزادی از زندان انجام داد، گفت: «من اینجا در ایرانی که احمدی‌نژاد می‌گوید آزادترین کشور جهان است، به جرم توهین به احمدی‌نژاد شلاق خورده‌ام.»

در همین حال، روزنامه دولتی ایران روز دوشنبه خبر داد که سه دانشجوی دیگر به… بقیه را اینجا بخوانید




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!