در این مرکز، هشتاد و چهار کودک زندگی میکند. فرشته نجات یا انسانی نجات بخش بشوید. آدرس بدهید بروند بازدید کنند و برایتان عکس و گزارش بفرستند. آنگاه خودتان خواهید دید که راه انداختن بنیاد کمکهای انسانی مثل آب خوردن است. اکثر اين کودکان مبتلا به اوتيسم هستند. آنها را به تخت میبندند و ساعتها همانطور میمانند. ویولت نازنین فرشته درد آشنایی است. برای اطلاعات بیشتر و آدرس این مرکز به وبلاگش بروید.
علیرغم دقت و تلاشم باز هم ترجمه صد درصد منطبق با اصل شعر نیست.ممنون دوستان صاحب نظر میشوم که نظر بگذارند.
لیرکس بلوچی شعر را اینجا بیابید و در تکمیل بلوچی و فارسی آن سهیم بشوید.
ای کبوتر سبز!
بیا بنشین پایین
آن بالاناله و فریاد مکن
ای کبوتر سبز!
بیا بنشین پایین
آن بالاناله و فریاد مکن
با بالهای زیبایت پروازی بکن
به یار بی وفا برسان احوالم را
به دلبر ماهرنگ و جوان
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای لعل!
ای زخمی از تو
منِ بی گناه
ای توشسته گیسوان را با مشک و زعفران
سراپا معطر و خوشبو
شانه طلایین کشیده بر موها
تِلی نقرهای گذاشته برسر
… مدتی گذشته است
از اندوهت بند دلم پاره
حرف ات را پیشتر گفته بود دشمنی
که تو دل کنده ای از من
ای کبوتر سبز!
بیا بنشین پایین
آن بالاناله و فریاد مکن
با بالهای زیبایت پروازی بکن
به یار بی وفا برسان احوالم را
_________________________________
ا*احمد زید آبادی در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شد. او هیفده روز در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذابود. بعد از سی و پنج روز ماندن در آن سلول نهایتا دادگاه او تشکیل و او به ۶ سال زندان و تبعید به گناباد و محرومیت مادامالعمر از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محکوم شد
.زید آبادی دکترای روابط بین الملل از دانشگاه تهران دارد و زاده سیرجان است
.او روزنامهنگار و دبیرکل سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران است
_____________________________________
دو سال قبل در چنین روزهایی یعقوب مهرنهاد روزنامهنگار و دبير انجمن جوانان صدای عدالت زیر شکنجههای سخت نظام بود.
او که بیست و نه سال بیشتر نداشت در چهاردهم امرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت در زندان زاهدان اعدام شد. هنوز در مورد چگونگی مرگ او اطلاعات دقیقی در دست نیست. این احتمال وجود دارد که این فعال مدنی بلوچ زیر شکنجه کشته شده باشد. یعقوب مهرنهاد که وبلاگنویس هم بود با گرفتن مجوز رسمی به فعالیت مدنی پرداخت اما جان خود را به جهالت و بی تمدنی این نظام باخت.
او با فعالیتهایش توانسته بود باند مکتبی سیستانیای را که سر سپرده و بازوی فشار نظام است و در استان تا همین امروز به بلوچ و سیستانی محروم و مستقل رحم نمیکند به عقب براند غافل از اینکه عقب نشینی گرگها تاکتیکی بود برای نابودی او.
در همان زمان که نظام او را کشت، بودند افرادی که چون امروز تردد ماشینها در خیابانهای شهر را امنیت میپنداشتند و چشم را بر جوری که میرفت و آتشی که زیر خاکستر آمادهی شعلهور شدن بود میبستند. آنها تلاش کردند همپای نظام او را همکار و همراه جندالله معرفی کنند اما این روزنامه نگار و فعال اجتماعی مدنیتر از آن جنگیده بود که بشود با واژهی تروریست چهرهاش را خراب کرد.
کاش در سالگرد مقاومت او که اولین وبلاگنویس اعدامی جهان است هر کس به روش و توان خود شرکت کند و ابراهیم مهرنهاد، برادر خردسال او را که از آن زمان تا کنون در زندان است از گمنامی و تنهایی برهاند.
در این مرکز، هشتاد و چهار کودک زندگی میکند. فرشته نجات یا انسانی نجات بخش بشوید. آدرس بدهید بروند بازدید کنند و برایتان عکس و گزارش بفرستند. آنگاه خودتان خواهید دید که راه انداختن بنیاد کمکهای انسانی مثل آب خوردن است. اکثر اين کودکان مبتلا به اوتيسم هستند. آنها را به تخت میبندند و ساعتها همانطور میمانند. ویولت نازنین فرشته درد آشنایی است. برای اطلاعات بیشتر و آدرس این مرکز به وبلاگش بروید.
علیرغم دقت و تلاشم باز هم ترجمه صد درصد منطبق با اصل شعر نیست.ممنون دوستان صاحب نظر میشوم که نظر بگذارند.
لیرکس بلوچی شعر را اینجا بیابید و در تکمیل بلوچی و فارسی آن سهیم بشوید.
ای کبوتر سبز!
بیا بنشین پایین
آن بالاناله و فریاد مکن
ای کبوتر سبز!
بیا بنشین پایین
آن بالاناله و فریاد مکن
با بالهای زیبایت پروازی بکن
به یار بی وفا برسان احوالم را
به دلبر ماهرنگ و جوان
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای لعل!
ای زخمی از تو
منِ بی گناه
ای توشسته گیسوان را با مشک و زعفران
سراپا معطر و خوشبو
شانه طلایین کشیده بر موها
تِلی نقرهای گذاشته برسر
… مدتی گذشته است
از اندوهت بند دلم پاره
حرف ات را پیشتر گفته بود دشمنی
که تو دل کنده ای از من
ای کبوتر سبز!
بیا بنشین پایین
آن بالاناله و فریاد مکن
با بالهای زیبایت پروازی بکن
به یار بی وفا برسان احوالم را
_________________________________
ا*احمد زید آبادی در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شد. او هیفده روز در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذابود. بعد از سی و پنج روز ماندن در آن سلول نهایتا دادگاه او تشکیل و او به ۶ سال زندان و تبعید به گناباد و محرومیت مادامالعمر از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محکوم شد
.زید آبادی دکترای روابط بین الملل از دانشگاه تهران دارد و زاده سیرجان است
.او روزنامهنگار و دبیرکل سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران است
_____________________________________
نازنینانی شکایت آورده اند که علیرغم ارادت بنده به آنها وبلاگ در حق اشان جسارت می ورزد و چنان که درخورشان هست دست به سینه باز نمی شود. به جان وبلاگ افتاده ام تا ادبش کنم. لذا ایراد از شبکه است به گیرندگان خود دست نزنید. عجالتاً لینکهای بالا را به سمت راست منتقل و در کادری با عنوان پر طمطراق: لینکهای پر ترافیک قرار داده ام تا صاحبانشان از این فرود ناگهانی از صدر به بغل بر من غضب نیاورند و دوستانی که از آنها استفاده می کرده اند راه گم نکنند. این تغییرات بدون نظر وبمستر توسط خود من انجام می گیرد. چنانچه آمدید و دیدید دوباره همه چیز عوض شده بدانید یقه به یقه شده ایم و زور ایشان چربیده…
کریم جان پورحمزاوی در داستان طنز دنباله دارش مرا ساکن محله ایرانیان در جهنم کرده و حالا ملائک را به دیدنم می آورد. در بین آنها از فرشتگانی که در این دنیا در آرزویشان سوخته ام خبری نیست. باید دید این طنز نویس در داستانش مرا به نوایی می رساند یا حتی در آنجا من همچنان باید آه بکشم و شعر بسرایم
به یاد شاملو
همه*
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره ی آبیت پیدا نیست
و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وَهن
و دنجِ رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست
*ممنون از گواهرام