هادی خرسندی و پرویز صیاد این بار با نمایشنامهی «هادی و صمد ده سال بعد» به ونکوور آمدند.
این بازی ادامهی بازیای است که قشر با سواد و بیسواد جامعهی ما روی صحنه کالبد شکافی میشود.
تلاش در ایجاد ارتباط و دادن آگاهی یکطرفه است و قشر بی سواد تنها برای آنکه به نان و نوایی برسد به این بازی تن در میدهد. مأخذ و استناد قشر با سواد به فروید است و روش ارتباط «تراپی» است. در حالی که مأخذ و استناد قشر بیسواد ملا علی است و باعث عدم ارتباط «خرافات» است.
پرویز صیاد و هادی خرسندی با بازی درخشان خود و باز کردن پرانتزهایی در بازی نشان میدهند که از لحاظ آگاهی قشر بیسواد گاهی همطراز و گاهی جلوتر از قشر روشنفکر جامعه است، اما پذیرفتن یک رئالیسم جادویی را که او را با سرعت بیشتری (از آنچه که سواد و آگاهی بیشتر شعارگونه وعده میدهد) به آرزوهایش میرساند، ترجیح میدهد. تا سرحدی که علیرغم آنکه فراتر و بهتر از قشر آگاه، چاه جمکران و ملا علی و نیروهای سیاسیای را که آب به آسیاب قدرت میریزند به تمسخر میگیرد اما به خرافاتش چنان چسبیده و ساز خود را با چنان باوری میزند که قشر آگاه هم باور میکند صدای نیای را که از لولهی آفتابه بیرون میآید.
اگر آنها به شهر شما هم آمدند به دیدن نمایشنامه بروید. این نمایشنامه واقعاً نمایشنامهای است «برای آنان که میخواهند فقط بخندند و آنها که نمیخواهند فقط بخندند.»
ادامه بازی
February - 11 - 2008
ما یک چیز می فهمیم که بقیه نمی فهمند! این هادی خان خرسندیان! این پیر هر دم جوان! این طنز را روح و روان ……همان 150 سال پیش باید حرف ما را گوش میکرد! گفتیم هادی! نکن بازارو خراب نکن! نکن مفت خوانی نکن! نکن مهمانی رفتی هم مفتی نخوان! اما چه سود؟! میخ فولادین هم نرود در سنگ خارا! های افسوس! (عیال یه چایی بریز!) ببخشید! حالا هم سر وقت وقته! هادی که پیر شد! خواهشا بیا بازار ما رو خراب نکن! هر چه بخوایی برات می خریم! میل صیغه هم داری سفارشتو می کنند پیش اون بالا بالاها که خودتو بزارن از اون برکتی هاش انتخاب کنی؟! چی گفتی هان! فقط بازارو خراب نکن! بزار ما هم یه لقمه نونی بخوریم! اگه این حرف حساب هم هالیت نشد یکی از سربازای گمنامو می فرستیم سراغت که حسابی هالتو جا بیاره! شکر فهم شد! نرخ نفت و طلا و صیغه و ازدواج همه رفته بالا! ولی توی مادر مرده! تو هادي از مهدی بی خاصیت تر هنوز در جا می زنی! چه بفرماییم که نفرماییدنش بهتر است؟ زبان در دهان و قلم در جیب بهتر است
http://zgtafrih.persianblog.ir بي پروبال دماوندی از رأس اورست ایران مغرور.
هادی خرسندی از معدود طنز نویسهای ایرانیست که طنز! مینویسدو تجربه ای هم بقول فرنگیها در «وان من شو» در اروپادارد. و پرویز صیادهنرمند باسابقه تئاترو سینما وتلوزیون راهم همگان میشناسند….باید از اینها قدر دانی شود، که بنظر من مردم با دیدن و خواندن آثارشان چه در ایران دیروز و تبعید امروز در حد امکان دین شان را ادا کرده و میکنند .تنها خلادر این زمینه نبود منتقد خوب و نقد هنرمندان و نویسندگان ماست . تعریف و تمجید و تعارف های گاها غیر لازم به جای نقد و بررسی از طرف صاحب نظرانی مثل شماکمک زیادی به بهتر شدن و این هنر ها که همه میدانیم در مسیر ابتدایی و غیر حرفه ای خودهستند کمک زیادی به پیشرفت آن نمیکند.
من تقریبن یه ماه پیش نمایششون رو دیدم. بدک نبود. من صمد رو خیلی دوست دارم. و دوست داشتم که کارشون خیلی قویتر از این حرفا باشه.