بنا بود دو روز قبل وبلاگها در مورد فقر و فقرا بنویسن. بدینوسیله از فقرای گرامی عذر خواهی میکنم که یادم رفت. جای شما خالی با چندتا از رفقا رفته بودیم چلوکباب بخوریم، بعد یکی پیشنهاد کرد شب بریم خونهی اونا چون برا صب کلهپاچه بار گذاشته. بد نبود ولی اونقدا هم که فکر کنین تعریفی نداشت. بعد از ظهر به بچهها قول داده بودم ببرمشون خرید لباس. خوش به حالتون که دستتون به دهنتون نمیرسه مگه میشه جنس خرید. دوسه تا پیرهن گِس و یکی دو جفت کفش جی پی شد دور و بر هفتصد دلار. واقعاً برای ما هم کلی پوله. خوب اصل حالتون چطوره؟ ببینم شما وبلاگ ندارین؟ کاری نداره. یک لپتاپی چیزی از جایی دست و پا کنین بعدشم حتماً اونقدی انگلیسی میدونین که توی بلاگر وبلاگتونو راه بندازین. بعد از زیر خط فقر یکی دو ساعت تشریف بیارین بیرون و برین رو خط ببینین وبلاگیستها براتون سنگ تموم گذاشتن. به جان شما به همین ستون داراز لینکام قسم، من وقتی میخونم یک میلیارد نفراز شماها در معرض گرسنگی هستین دلم میگیره. نه بابا خواهش میکنم این یک پست اصلاً قابل شمارو نداشت. حداقلی بود که از دستم بر میومد. قربان شما مزاحم نباشم برید به کار و زندگیتون برسین منم باید برم به فکر پستِ فردا باشم.
سلام.خیلی ها از جمله خودم، همینکار را هم نکردیم.
شرمندگی خودم را نمیتوانم پنهان کنم