زن در جمهوری اسلامی از مقام ویژهای برخوردار است، اما اگر نداند یا نپذیرد که جمهوری اسلامی در زندگی زن حق ویژهای دارد هر چه دیده از چشم خود دیده.
Archive for June, 2008
حیف شد
خوانندهها و نوازندههای بلوچ مثل خوانندهها و نوازندههای هیچ کجا نیستند. آنها آدمهای با احساس تنهایی هستند که بر خلاف جریان آب شنا میکنند. جامعهی به شدت مذهبی محلی، به آنها بی محلی میکند و محل گذاشتن درصد کمی از اهل حال آنها را صاحب هیچ محل و جایگاهی نمیکند. نه به دنبال شهرتند نه به دنبال پول. دلشان و احساسشان را دنبال میکنند و برای دلها و احساسات میخوانند و مینوازند. همیشه در حاشیه میمانند و تنها و بی صدا میمیرند.
دیشب یکی از همینها به نام خدامراد شُهلیبُر سوار بر موتور سیکلت، تار بر دوش میراند تا مجلسی را به شور و حالی برساند. نرسیده به محل، مأمورانِ معذورِ ترسویی که میپندارند اسلحه بر دوش دارد به رگبارش میبندند و صدای خودش و تارش را برای همیشه خاموش میکنند.
فرض محال، اگر هم در صد قبرستان شهدا دفنش کنند باز هم حیف شد.
تمسخر
تازه از ایران آمدهاند. کلاس آمادگی میرود. دو سه دقیقهای مانده که زنگ بخورد. کنار نردهها دور از در ورودی کلاس نزدیک من ایستاده و با حسرت به همکلاسیهایش که جلوی در کلاس بازی میکنند نگاه میکند. از او میخواهم برود و با دوستانش بازی کند. همانطور که به آنها خیره است میگوید: هیشکدوم دوستام نیستن. قبل از اینکه حرفی بزنم ادامه میدهد: میدونی چیه، آبروم هم پیش اونا رفته! میپرسم چرا؟ میگوید: همون روز که کفشای صورتیمو پوشیده بودم (دخترونه نیستن ها) ولی جَرِت به همه گفت دخترونن. همه خندیدن.
درجا داستانی میسازم: میدونی من وقتی سن تو بودم اینطوری شد ولی من پیرهنم صورتی بود. وقتی همه خندیدن من گفتم به شما چه من دوست دارم…حرفمو قطع میکند: عمو شما دروغ میگین! اونجوری که میشه آدم دلش حرف نمیشه پر میشه از گریه.
تمسخر
تازه از ایران آمدهاند. کلاس آمادگی میرود. دو سه دقیقهای مانده که زنگ بخورد. کنار نردهها دور از در ورودی کلاس نزدیک من ایستاده و با حسرت به همکلاسیهایش که جلوی در کلاس بازی میکنند نگاه میکند. از او میخواهم برود و با دوستانش بازی کند. همانطور که به آنها خیره است میگوید: هیشکدوم دوستام نیستن. قبل از اینکه حرفی بزنم ادامه میدهد: میدونی چیه، آبروم هم پیش اونا رفته! میپرسم چرا؟ میگوید: همون روز که کفشای صورتیمو پوشیده بودم (دخترونه نیستن ها) ولی جَرِت به همه گفت دخترونن. همه خندیدن.
درجا داستانی میسازم: میدونی من وقتی سن تو بودم اینطوری شد ولی من پیرهنم صورتی بود. وقتی همه خندیدن من گفتم به شما چه من دوست دارم…حرفمو قطع میکند: عمو شما دروغ میگین! اونجوری که میشه آدم دلش حرف نمیشه پر میشه از گریه.
نوآوری لعنتی
شب قبل در زاهدان برخی از عاشقان حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها با بهره گیری از سال نوآوری اقدام به توزیع شربت شهادت نموده غرق در عشق بنت رسول، شعار «لعنت بر قاتل فاطمه» را با رنگ پیف پافی زینت هر ماشین میکردند.
عدهای عمری دو آتشه (که متأسفانه علیرغم تلاشهای نظام هنوز اینجا و آنجای ایران دیده میشوند) بدون در نظر گرفتن شعارهای همبستگی حضرت رهبر و سفرهای مکرر رفع اختلافاتی هاشمی رفسنجانی به کاخ ملک عبدالله، آتش افروزی کرده دیگ مبارک شربت مقدس آن بانوی بزرگ جهان اسلام را چپه کردند. این پر روها به این اکتفا نکرده داد میزدند حضرت علی شیر خدا که نه اگر موش خدا هم بود و شمشیرش دو لب نه که حتی اگر یک لب شکری هم داشت نمیگذاشت کسی به زنش لگد بزند.
در این هنگام تعدادی از مأموران انتظامی که از ارادتمندان علی مرتضی بودند و نصف شبی برای خوردن شربت آنجا حضور داشتند خشمگین شده آن عمریهای دو آتشه را به رگبار آتش هوایی و زمینی و گاز اشکآور بسته تعدادی را دستگیر کردند که انشاءالله به زودی اعدام خواهند شد.گرچه نباید در داستان نتیجهگیری کرد اما چون این داستان نیست نتیجهای که از این ماجرا میگیریم این است که بر خلاف تبلیغات دشمن، شیعه و سنی هیچ اختلافی با هم ندارند بلکه زمین تا آسمان با هم فرق دارند
نوآوری لعنتی
شب قبل در زاهدان برخی از عاشقان حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها با بهره گیری از سال نوآوری اقدام به توزیع شربت شهادت نموده غرق در عشق بنت رسول، شعار «لعنت بر قاتل فاطمه» را با رنگ پیف پافی زینت هر ماشین میکردند.
عدهای عمری دو آتشه (که متأسفانه علیرغم تلاشهای نظام هنوز اینجا و آنجای ایران دیده میشوند) بدون در نظر گرفتن شعارهای همبستگی حضرت رهبر و سفرهای مکرر رفع اختلافاتی هاشمی رفسنجانی به کاخ ملک عبدالله، آتش افروزی کرده دیگ مبارک شربت مقدس آن بانوی بزرگ جهان اسلام را چپه کردند. این پر روها به این اکتفا نکرده داد میزدند حضرت علی شیر خدا که نه اگر موش خدا هم بود و شمشیرش دو لب نه که حتی اگر یک لب شکری هم داشت نمیگذاشت کسی به زنش لگد بزند.
در این هنگام تعدادی از مأموران انتظامی که از ارادتمندان علی مرتضی بودند و نصف شبی برای خوردن شربت آنجا حضور داشتند خشمگین شده آن عمریهای دو آتشه را به رگبار آتش هوایی و زمینی و گاز اشکآور بسته تعدادی را دستگیر کردند که انشاءالله به زودی اعدام خواهند شد.گرچه نباید در داستان نتیجهگیری کرد اما چون این داستان نیست نتیجهای که از این ماجرا میگیریم این است که بر خلاف تبلیغات دشمن، شیعه و سنی هیچ اختلافی با هم ندارند بلکه زمین تا آسمان با هم فرق دارند
نشان خریت
خری را پرسیدند: احوالت چون است؟
گفت: خوراکم کم و بارم زیاد است اما مطیع و شاکرم.
گفتند: حقا که خری.
نشان خریت
خری را پرسیدند: احوالت چون است؟
گفت: خوراکم کم و بارم زیاد است اما مطیع و شاکرم.
گفتند: حقا که خری.
ارتحال
جشن سالگرد ارتحال است. همه راجع به شخصیت والای امام میگویند. ایشان میزان را رأی مردم میدانست، اما بعضی وقتها میزان از حکم گفتاری ایشان سرپیچی میکرد و تن در میداد به حکم نوشتاری ایشان و میافتاد به جان زندانیان و کشتار شصت و هفت را به وجود میآورد. حضرت امام بسیار طبع ظریفی داشتند اما انتخابشان بسیار زمخت بود و به جای ترازوی عدالت شمشیر قضاوت را به دست خلخالی دادند. یکی دیگر از خلقیات منحصر به فرد امام راحل آینده نگری و دور اندیشی ایشان بود و بر همان اساس مرتب بر ادامه جنگ ایران و عراق تأکید میفرمودند و آن را نعمت میدانستند که امروزه همه از نعمات آن جنگ بهره میبریم. یکی دیگر از تجلیات شخصیت کارزماتیک حضرت امام این بود که در جهانی که اقتصاد حرف اول را میزد ایشان یکهو اقتصاد را به خر بخشیدند. برای همین امروزه هر خری را در دنیا ببینید وضعش بهتر از ماست. امام بزرگوار بسیار وقت شناس بودند. یک بار که داشتند قدم میزدند مستخدم پرسید چایی بیاورم؟ ایشان به ساعت مبارک خود نگاه کردند و فرمودند هنوز سی و سه دقیقه از قدم زدنم باقیست! منتهای مراتب جام زهر را هشت سال با تأخیر میل فرمودند. شخصیت و رهنمودهای ایشان را کسی مثل من که به زور یک پاراگراف مینویسد نمیتواند برای شما بیان کند. همینقدر بگویم که ایشان فرمودند صاحب انقلاب مردم هستند و روحانیت نباید پست و مقام دولتی داشته باشد و امروزه شما شاهد هستید که همهی پستها در دست مردمند و روحانیت دو دستش را گذاشته زیر چانهاش و با حسرت نگاه میکند.
ارتحال
جشن سالگرد ارتحال است. همه راجع به شخصیت والای امام میگویند. ایشان میزان را رأی مردم میدانست، اما بعضی وقتها میزان از حکم گفتاری ایشان سرپیچی میکرد و تن در میداد به حکم نوشتاری ایشان و میافتاد به جان زندانیان و کشتار شصت و هفت را به وجود میآورد. حضرت امام بسیار طبع ظریفی داشتند اما انتخابشان بسیار زمخت بود و به جای ترازوی عدالت شمشیر قضاوت را به دست خلخالی دادند. یکی دیگر از خلقیات منحصر به فرد امام راحل آینده نگری و دور اندیشی ایشان بود و بر همان اساس مرتب بر ادامه جنگ ایران و عراق تأکید میفرمودند و آن را نعمت میدانستند که امروزه همه از نعمات آن جنگ بهره میبریم. یکی دیگر از تجلیات شخصیت کارزماتیک حضرت امام این بود که در جهانی که اقتصاد حرف اول را میزد ایشان یکهو اقتصاد را به خر بخشیدند. برای همین امروزه هر خری را در دنیا ببینید وضعش بهتر از ماست. امام بزرگوار بسیار وقت شناس بودند. یک بار که داشتند قدم میزدند مستخدم پرسید چایی بیاورم؟ ایشان به ساعت مبارک خود نگاه کردند و فرمودند هنوز سی و سه دقیقه از قدم زدنم باقیست! منتهای مراتب جام زهر را هشت سال با تأخیر میل فرمودند. شخصیت و رهنمودهای ایشان را کسی مثل من که به زور یک پاراگراف مینویسد نمیتواند برای شما بیان کند. همینقدر بگویم که ایشان فرمودند صاحب انقلاب مردم هستند و روحانیت نباید پست و مقام دولتی داشته باشد و امروزه شما شاهد هستید که همهی پستها در دست مردمند و روحانیت دو دستش را گذاشته زیر چانهاش و با حسرت نگاه میکند.