رئیس جمهور گفت در مسئله هستهای ملت پشت سر او ایستاده است.
Archive for March, 2007
اعدامها در بلوچستان
پسر خالهای داشتم به نام نعمتالله. پانزده سالش بود. نحیف و بیمار که از آسم رنج میبرد. در یکی از شلوغیهای بلوچستان که مأموران مأمور بودند و معذور و باید برای حکام قاتل مییافتند او را دستگیر کردند. قبل از آمدنشان همه به کوه زده بودیم. با خودمان میبردیمش اما هیچ خری باور نمیکرد که مأموران آنقدر معذور باشند که نعمتالله ضعیف جثه را به جای قاتل دستگیر کنند، اما کردند. مدتی بعد او را در تلویزیون آوردند اعتراف کرد که هیفده تن تریاک فروخته و چندین نفر را کشته. معلوم است که اعدامش کردند. حالا جریان سعید قنبرزهی هیفده ساله مرا برد به آن روزها. فکر نکنید پس فردا فیلم اعترافاتش را خواهید دید. رژیم حالا برای خودش فرعونی شده. احتیاج به صحنه سازی ندارد. اعدامش میکند میرود پی کارش. حجةالاسلام نکونام، قاضی بد نام بلوچستان یک آروغ آیتاللهی هم خواهد زد و با استفاده از پست هیئت علمی دانشگاه، «زِری علمی» هم چاشنیاش خواهد کرد. اپوزسیون هم که نمیآید برای فردی گمنام از منطقهای که تمامیت ارضی و امنیت ملی همیشه از آنجا تهدید میشود اقدامی بکند.
بعضی از اقوام باید به فکر تغاری باشند که کشکشان را بسایند.
اعدامها در بلوچستان
پسر خالهای داشتم به نام نعمتالله. پانزده سالش بود. نحیف و بیمار که از آسم رنج میبرد. در یکی از شلوغیهای بلوچستان که مأموران مأمور بودند و معذور و باید برای حکام قاتل مییافتند او را دستگیر کردند. قبل از آمدنشان همه به کوه زده بودیم. با خودمان میبردیمش اما هیچ خری باور نمیکرد که مأموران آنقدر معذور باشند که نعمتالله ضعیف جثه را به جای قاتل دستگیر کنند، اما کردند. مدتی بعد او را در تلویزیون آوردند اعتراف کرد که هیفده تن تریاک فروخته و چندین نفر را کشته. معلوم است که اعدامش کردند. حالا جریان سعید قنبرزهی هیفده ساله مرا برد به آن روزها. فکر نکنید پس فردا فیلم اعترافاتش را خواهید دید. رژیم حالا برای خودش فرعونی شده. احتیاج به صحنه سازی ندارد. اعدامش میکند میرود پی کارش. حجةالاسلام نکونام، قاضی بد نام بلوچستان یک آروغ آیتاللهی هم خواهد زد و با استفاده از پست هیئت علمی دانشگاه، «زِری علمی» هم چاشنیاش خواهد کرد. اپوزسیون هم که نمیآید برای فردی گمنام از منطقهای که تمامیت ارضی و امنیت ملی همیشه از آنجا تهدید میشود اقدامی بکند.
بعضی از اقوام باید به فکر تغاری باشند که کشکشان را بسایند.
چهارشنبه سوری
آتشش را نه اینکه من روشن کرده باشم. قرنهاست که روشن است. من میپرم یا نه مربوط به خودم میشود. شما اگر میپرید بپرید اما روی آتشی که من روشن کردهام کلیک کنید تا از فرمایشات استاد بزرگوار آیتاللهالعظمی شهید دکتر مطهری با خبر شوید. به قبرشان نور ببارد اگر زنده بود ایران ما صناری سه شاهی بیشتر از این در دنیا ابهت داشت.
چهارشنبه سوری
آتشش را نه اینکه من روشن کرده باشم. قرنهاست که روشن است. من میپرم یا نه مربوط به خودم میشود. شما اگر میپرید بپرید اما روی آتشی که من روشن کردهام کلیک کنید تا از فرمایشات استاد بزرگوار آیتاللهالعظمی شهید دکتر مطهری با خبر شوید. به قبرشان نور ببارد اگر زنده بود ایران ما صناری سه شاهی بیشتر از این در دنیا ابهت داشت.
دکتر مصدق نژاد
در آستانهی بیست و نه اسفند احمدی نژاد برای دفاع از حق اتمی به سازمان ملل میرود. عمه جان که شک ندارد این کار خداست، پیروزی او را حتمی میداند. میگویم عمه جان زبان دیپلماتیک و دکترای حقوق مصدق به کمکش شتافت. چه چیزی احمدی نژاد را کمک میکند؟ میگوید هالهی نورش. دکتر که هست کار مصدق را هم که میکند انشاءالله احمدیاش را میاندازیم میشود دکتر مصدق نژاد ما.
خشایار شاه دوباره مرد
خواب دیدم خشایارشاه از فرط عصبانیت از فیلم سیصد زنده شده و دارد لشکر جمع میکند تا به هالیوود حمله کند. چشمش افتاد به پوستر احمدی نژاد که شالی سیاه و سپید دور گردنش بود. دستش را مشت کرده دهانش باز و دندانها و زبان کوچکش هویدا بود. عقب عقب رفت با لکنت زبان پرسید: آقای بلوچ این تصویر از آن کیست؟!
گفتم زنده بودن اعلیحضرت حقیقی باد. این حاکم امروز ماست. با دو دست چنان بر فرق ملوکانهاش کوبید که نقش زمین شد. قبل از رحلت مجدد گفت:
آبروی گذشته پیشکش آبروی امروزتان را نجات دهید.
دکتر مصدق نژاد
در آستانهی بیست و نه اسفند احمدی نژاد برای دفاع از حق اتمی به سازمان ملل میرود. عمه جان که شک ندارد این کار خداست، پیروزی او را حتمی میداند. میگویم عمه جان زبان دیپلماتیک و دکترای حقوق مصدق به کمکش شتافت. چه چیزی احمدی نژاد را کمک میکند؟ میگوید هالهی نورش. دکتر که هست کار مصدق را هم که میکند انشاءالله احمدیاش را میاندازیم میشود دکتر مصدق نژاد ما.
خشایار شاه دوباره مرد
خواب دیدم خشایارشاه از فرط عصبانیت از فیلم سیصد زنده شده و دارد لشکر جمع میکند تا به هالیوود حمله کند. چشمش افتاد به پوستر احمدی نژاد که شالی سیاه و سپید دور گردنش بود. دستش را مشت کرده دهانش باز و دندانها و زبان کوچکش هویدا بود. عقب عقب رفت با لکنت زبان پرسید: آقای بلوچ این تصویر از آن کیست؟!
گفتم زنده بودن اعلیحضرت حقیقی باد. این حاکم امروز ماست. با دو دست چنان بر فرق ملوکانهاش کوبید که نقش زمین شد. قبل از رحلت مجدد گفت:
آبروی گذشته پیشکش آبروی امروزتان را نجات دهید.