مردی که آهنگهای شاد فارسی را با موسیقی عربی میخواند و با رقص بندری خود میلرزید و میلرزاند و با دستمالش هیجان میآفرید، رفت.
نسلی که با نگاه عاشق میشد و با آه زندگی میکرد، اندوه خود را در لحن محزون او میشنید.
آغاسی که به اندازهی روستا ساده بود تا امتداد جاده عاشقانه خواند. او آنقدر ماند که شلاق این رژیم را مزه کرد اما حیف آنقدر نماند تا شلاق تاریخ را بر گردهی آن ببیند.
یاد و خاطرهاش گرامی باد.
Archive for November, 2005
دل از نامهربانیها غمینه
دل از نامهربانیها غمینه
مردی که آهنگهای شاد فارسی را با موسیقی عربی میخواند و با رقص بندری خود میلرزید و میلرزاند و با دستمالش هیجان میآفرید، رفت.
نسلی که با نگاه عاشق میشد و با آه زندگی میکرد، اندوه خود را در لحن محزون او میشنید.
آغاسی که به اندازهی روستا ساده بود تا امتداد جاده عاشقانه خواند. او آنقدر ماند که شلاق این رژیم را مزه کرد اما حیف آنقدر نماند تا شلاق تاریخ را بر گردهی آن ببیند.
یاد و خاطرهاش گرامی باد.
نگاهی به وبلاگ صندوقخونه
وبلاگ «صندوقخونه» را بهار با امضاء سرخاب در آدرس:
http://sandogh.blogspot.comمینویسد او که گاهی خود را ساقی هم مینامد در یکی از پستها که به مناسبت فرا رسیدن عید نوشته خودش را اینگونه معرفی میکند:
همين الان متوجه شدم که خود عيدم!
اسمم که بهار است، متولد ۵ فروردين، معروف به سرخاب و ساقي؛ دو سين هفت سين!
اگر جوانه هم ميزدم ديگر تمام بود!!
و من فکر میکنم این دختر جوان بیست و چهارساله استعداد فراوانی در جوانه زدن دارد. او که در نواختن پیانو و سنتور استاد است از قلمی توانا و روحیهای بسیار انسانی برخوردار است. در وبلاگ او زندگی به معنا و مفهوم واقعی جریان دارد و شما شور و شوق را حس خواهید کرد. بهار که وبلاگی انگلیسی هم دارد در وبلاگش بسیار صمیمی و راحت است . برای آنکه توانایی قلم او را ببینید به نوشته زیر که از طنزی قوی برخوردار است توجه کنید: بقیه در شهرگان
نگاهی به «تأملی بر تاریخ»
در مطلبی تحت عنوان «تأملی بر تاریخ» که در شهروند ونکوور و سایت شهرگان و اینک در سایت شمس نیوز منتشر شده شخصی ادعا کرده که من به قوم ترک و یکی از رهبرانشان توهین کردهام. در ابتدای مطلب، ایشان به نوشتهای از فردی دیگر اشاره میکند که اگر درست نقل کرده باشد، از قول من نسبت به سایت تریبون و وابستگی آن چیزهایی نوشتهاند. تأملی بر «تأملی بر تاریخ» را پس از توضیحات زیر به عهدهی خوانندگان میگذارم:
با توجه به گسترش روزافزون وبلاگ و وبلاگنویسی در میان ایرانیان به پیشنهاد سردبیر محترم شهروند بی سی نوشتن «نگاهی به وبلاگها» را به عهده و تصمیم گرفتم صرفنظر از طرز تفکر بلاگرها، وبلاگها را برای نشان دادن تنوع و گوناگونی دیدگاهها معرفی کنم. در یکی از همین نگاهها، پستهایی از وبلاگی انتخاب و ارائه شد که نویسندهی «تأملی بر تاریخ» بدون اشاره به آن مفیدتر دیده یقه مرا بگیرد. به خاطر پرهیز از همین گونه سوء تفاهمها یکی دوبار یادآوری کردهام که مسئول نوشتههای هر وبلاگ نویسندگان آنها هستند و معرفی آنها به معنی همفکری و تأیید آنها نیست. اگر در «تأملی بر تاریخ» نویسندهاش به وبلاگ مذکور اشاره میکرد و مینوشت از معرفی چنین وبلاگی و انتخاب چنان پستی عصبانی شده و معرف را مجرم میپندارد صادقانهتر و قابل قبولتر بود. خوانندگان میتوانند «نگاهی به وبلاگ مجید زهری» را که نویسندهی «تأملی برتاریخ» به صورت غیر حرفهای بدون اشاره به آن مرا دشمن و توهین کننده قومی معرفی کرده در این آدرس بخوانند. لازم میدانم برای رفع هر نوع شبهه و سوء استفاده به صورت بسیار روشن یک بار دیگر اعلام کنم که به نظر من همهی اقوام نه تنها حق دارند که سخنگوی خود باشند بلکه از حق تعیین سرنوشت خود نیز برخوردارند. مضاف بر آن من به رهبران جنبشهای ملی و قومی که برای احقاق حقوق مردم خود مبارزه میکنند و کردهاند احترام میگذارم که پیشهوری یکی از آنهاست. هر چند که تمام رهبران ضعفها و قوتهایی دارند و من هیچکدام را تابو نمیکنم و صحبت کردن در مورد آنها را گناه کبیره نمیدانم. به این امید که بدانیم برای ثابت کردن حق خود احتیاجی به تضییع حقوق دیگران نیست.
نگاهی به وبلاگ صندوقخونه
وبلاگ «صندوقخونه» را بهار با امضاء سرخاب در آدرس:
http://sandogh.blogspot.comمینویسد او که گاهی خود را ساقی هم مینامد در یکی از پستها که به مناسبت فرا رسیدن عید نوشته خودش را اینگونه معرفی میکند:
همين الان متوجه شدم که خود عيدم!
اسمم که بهار است، متولد ۵ فروردين، معروف به سرخاب و ساقي؛ دو سين هفت سين!
اگر جوانه هم ميزدم ديگر تمام بود!!
و من فکر میکنم این دختر جوان بیست و چهارساله استعداد فراوانی در جوانه زدن دارد. او که در نواختن پیانو و سنتور استاد است از قلمی توانا و روحیهای بسیار انسانی برخوردار است. در وبلاگ او زندگی به معنا و مفهوم واقعی جریان دارد و شما شور و شوق را حس خواهید کرد. بهار که وبلاگی انگلیسی هم دارد در وبلاگش بسیار صمیمی و راحت است . برای آنکه توانایی قلم او را ببینید به نوشته زیر که از طنزی قوی برخوردار است توجه کنید: بقیه در شهرگان
نگاهی به «تأملی بر تاریخ»
در مطلبی تحت عنوان «تأملی بر تاریخ» که در شهروند ونکوور و سایت شهرگان و اینک در سایت شمس نیوز منتشر شده شخصی ادعا کرده که من به قوم ترک و یکی از رهبرانشان توهین کردهام. در ابتدای مطلب، ایشان به نوشتهای از فردی دیگر اشاره میکند که اگر درست نقل کرده باشد، از قول من نسبت به سایت تریبون و وابستگی آن چیزهایی نوشتهاند. تأملی بر «تأملی بر تاریخ» را پس از توضیحات زیر به عهدهی خوانندگان میگذارم:
با توجه به گسترش روزافزون وبلاگ و وبلاگنویسی در میان ایرانیان به پیشنهاد سردبیر محترم شهروند بی سی نوشتن «نگاهی به وبلاگها» را به عهده و تصمیم گرفتم صرفنظر از طرز تفکر بلاگرها، وبلاگها را برای نشان دادن تنوع و گوناگونی دیدگاهها معرفی کنم. در یکی از همین نگاهها، پستهایی از وبلاگی انتخاب و ارائه شد که نویسندهی «تأملی بر تاریخ» بدون اشاره به آن مفیدتر دیده یقه مرا بگیرد. به خاطر پرهیز از همین گونه سوء تفاهمها یکی دوبار یادآوری کردهام که مسئول نوشتههای هر وبلاگ نویسندگان آنها هستند و معرفی آنها به معنی همفکری و تأیید آنها نیست. اگر در «تأملی بر تاریخ» نویسندهاش به وبلاگ مذکور اشاره میکرد و مینوشت از معرفی چنین وبلاگی و انتخاب چنان پستی عصبانی شده و معرف را مجرم میپندارد صادقانهتر و قابل قبولتر بود. خوانندگان میتوانند «نگاهی به وبلاگ مجید زهری» را که نویسندهی «تأملی برتاریخ» به صورت غیر حرفهای بدون اشاره به آن مرا دشمن و توهین کننده قومی معرفی کرده در این آدرس بخوانند. لازم میدانم برای رفع هر نوع شبهه و سوء استفاده به صورت بسیار روشن یک بار دیگر اعلام کنم که به نظر من همهی اقوام نه تنها حق دارند که سخنگوی خود باشند بلکه از حق تعیین سرنوشت خود نیز برخوردارند. مضاف بر آن من به رهبران جنبشهای ملی و قومی که برای احقاق حقوق مردم خود مبارزه میکنند و کردهاند احترام میگذارم که پیشهوری یکی از آنهاست. هر چند که تمام رهبران ضعفها و قوتهایی دارند و من هیچکدام را تابو نمیکنم و صحبت کردن در مورد آنها را گناه کبیره نمیدانم. به این امید که بدانیم برای ثابت کردن حق خود احتیاجی به تضییع حقوق دیگران نیست.
تبریک عید فطر
اگر ایران را خاکستری نکرده بودند و به نام خدا بندگان خدا را در محاکمات پنج دقیقهای به رگبار نبسته بودند و جهالت نمایندهی خدا نشده بود امروز میشد عید فطر را تبریک گفت.
طاعات و عبادات همه قبول اما وقتی که نونهالان را در تابوت میکارند و گلها را در چاله، خجالت دارد تبریک گفتن عید.
رد مهر بر پیشانی و داغ گذاشتن بر دلها، عید را هم سر افکنده میکند. نمیکند؟
تبریک عید فطر
اگر ایران را خاکستری نکرده بودند و به نام خدا بندگان خدا را در محاکمات پنج دقیقهای به رگبار نبسته بودند و جهالت نمایندهی خدا نشده بود امروز میشد عید فطر را تبریک گفت.
طاعات و عبادات همه قبول اما وقتی که نونهالان را در تابوت میکارند و گلها را در چاله، خجالت دارد تبریک گفتن عید.
رد مهر بر پیشانی و داغ گذاشتن بر دلها، عید را هم سر افکنده میکند. نمیکند؟