در نفت آباد ملایی حاکم شد. پس وکیلان و وزیران و دبیران و مُشیران جملگی را بکشت و به هر طلبه عنوان و مقامی بخشیده تازیانه به دست آنها را روانه ی کوی و برزن کرد.
چند سال که بدین منوال گذشت مردم پروای مردن نکردند و در وبلاگشهر انگشت میانی خود به آنها نشان بدادند.
طلاب برای چاره جویی پیش ملا رفتند. ملا گفت:
از قیامت بترسانیدشان.
طلبه ای گفت:
شیخا! چون این قیامت نشانشان داده ایم آن قیامت تخمشان نیست.
چند سال که بدین منوال گذشت مردم پروای مردن نکردند و در وبلاگشهر انگشت میانی خود به آنها نشان بدادند.
طلاب برای چاره جویی پیش ملا رفتند. ملا گفت:
از قیامت بترسانیدشان.
طلبه ای گفت:
شیخا! چون این قیامت نشانشان داده ایم آن قیامت تخمشان نیست.