Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for the ‘فارسی’ Category

مسابقه‌ی داستاننویسی تیرگان که ۲۶۲ نویسنده فارسی‌ زبان از سراسر جهان در آن شرکت داشتند، با اعلام نظر هیئت داوران پایان یافت، و برندگان این مسابقه مشخص شدند. از بین ۲۶۲ داستان، آثار پانزده نویسنده به مرحله‌ی نهایی راه پیدا کرد که همه‌ی این داستانها در یک مجموعه با عنوان «داستان تیرگان» توسط نشر گردون برلین منتشر شده است.

مراسم اهدای جایزه و لوح تقدیر روز جمعه ۲۲ جولای ساعت ۷ عصر در مرکز هابورفرانت تورنتو برگزار میشود. در این مراسم کتاب داستان تیرگان نیز در اختیار علاقه‌مندان قرار میگیرد.

برندگان مسابقه تیرگان (از سه قاره)

برنده اول: فرامرز پور نوروز، «پسر جان، عمر فریاد طولانی است!» ونکوور، کانادا

برنده دوم: آتوسا زرنگارزاده شیرازی، «وقتی همه خوابیده‌اند» ایران

برنده سوم (مشترک): کافیه جلیلیان، «هاسمیک» تورنتو، کانادا

برنده سوم (مشترک): علیرضا جاویدی «همه یک روز می میریم» سوئد

پانزده داستان برگزیده برای انتشار در مجموعه داستان تیرگان:

فرامرز پورنوروز | پسرجان، عمر فریاد طولانی است!

آتوسا زرنگار زاده شیرازی | وقتی همه خوابیده‌اند

کافیه جلیلیان | هاسمیک

علیرضا جاویدی | همه یک روز می میریم

مهرداد شهابی | همسایه

خسرو منصف شکری | شمشیرکافکا

بابک رنجبر | گمشده

نازگل مومنی | تورعروسی

حبیب‌الله کلانتری | پی رو

شبنم کهن چی  | برای یک مشت حرف

زینب غلامی | دشمن

مهدی پروین  | ایستگاه محمودیه

علی‌اکبر حیدری | سوزش زیرپلک ها

یاسمن شکرگزار  | و دمیده شد در صور

بهزاد ناظمیان | پور مکاسی

هیئت داوران: منیرو روانی پور، دکتر بهرام مقدادی، پیمان خاکسار و عباس معروفی

جایزه ویژه‌ی هیئت داوران:

جایزه ویژه‌ی هیئت داوران به پاس یک عمر تلاش ادبی و پایداری در خانه‌ی داستان و ادبیات خلاقه، به ابراهیم گلستان نویسنده برجسته ایران تعلق میگیرد.


مهسا، دانشجوی ۲۲ ساله رشته ادبيات دانشگاه علامه طباطبايی با بيش از ۴۰ ضربه چاقوی دلباخته خود به قتل رسيد.

به گزارش خبرگزاری کار ايران (ايلنا)، روز پنج‌شنبه ۱۶ تيرماه جاری، جنايت ديگری در تهران و در برابر ديدگان مردم رخ داد.

بنا به اين گزارش، مهسا، دختر جوانی که در حال عبور از روی يک پل عابر پياده در نزديکی پل مديريت بود مورد هجوم پسر جوانی قرار گرفت که صورت خود را با نقاب بسته بود.

اين پسر جوان کوشا نام داشت که چند بار از مهسا خواستگاری کرده اما با پاسخ منفی وی روبه‌رو شده بود.

اين جوان پس از ارتکاب جرم خود قصد فرار داشت اما در حلقه مردم گرفتار شد و با ضربه‌ای که يکی از رهگذاران به او زد دستگير گرديد

اینجا کلیک کنید


قتل فجیع بلبل انقلاب سوریه

Posted by balouch On July - 8 - 2011

به گزارش وبسایت فارسی “العربیه” “ابراهیم قاشوش” که سرودهای‌اش در رسانه‌های صوتی و تصویری از جمله در سایت یوتیوب منتشر شده بود، توسط ماموران امنیتی بشار اسد بازداشت شد و به قتل رسید. حنجره این خواننده معترض سوری بریده شده است.

ابراهیم قاشوش در میان مخالفان رژیم بشار اسد به نام “بلبل انقلاب سوریه” شهرت یافته بود. او با سرود‌‌هایی که می‌خواند برای رهایی کشورش از چنگال استبداد مبارزه می‌کرد؛ سلاح او در مبارزه‌اش برای آزادی تنها صدای آهنگین‌اش بود.

قاشوش در یکی از سروده‌هایش می‌گوید: «آزادی در راه است، ای بشار مشروعیت تو سقوط کرده، بنا بر این گورت را گم کن! ای بشار، ای دروغگو! سخنرانی‌هایت توخالی است، چون آزادی در راه است.»

بنابر گزارش “العربیه”، یکی از دوستان ابراهیم قاشوش در این باره می‌گوید: «سرودهای او در جمعه هفته پیش مشوق حضور صدها هزار نفری مردم در شهر حما بود.»

.شهر حما، زادگاه ابراهیم قاشوش، جمعه گذشته شاهد حضور صدها

اینجا کلیک کنید


تبریک به یک دوست

Posted by balouch On July - 4 - 2011


دوست و استادم فرامرز پورنوروز جایزه اول
مسابقه‏ی داستان‌نویسی تیرگان را که 262 نویسنده فارسی‌زبان از سراسر جهان در آن شرکت داشتند برده است و مقام اول را به دست آورده. تبریک به او و تمام برندگان این مسابقه. دست برگزارکنندگان و داواران درد نکند. خبر را در اینجا بخوانید.

فرامرز پورنوروز که در میاندوآب به دنیا آمده فعالیت‏های ادبی خود را از همان شهر و دوران نوجوانی آغاز کرد و آنرا تا همکاری با نشریات پایتخت گسترش داد. آثار منتشر شده او عبارتند از:

مجموعه داستان سال‏های سخت

در جستجوی شقایق و در جاده‏های بن‏بست مجموعه شعر

ازقعر دره تا روز اول عشق مصاحبه‏ای با محمد محمدعلی نویسنده صاحب‏نام کشورمان

بازترین پنجره پانزده داستان از پانزده نویسنده ایرانی

کاش کسی هم مرا نجات می‏داد مجموعه داستان

فرامر پورنوروز سال‏هاست که در ونکوور کانادا زندگی می‏کند.


محکوم کردن مردم

Posted by balouch On July - 1 - 2011

حضرت رهبر، مردم سوریه را محکوم کرده است. اگر بدون غرض و مرض نگاه کنیم واقعاً مردم سوریه محکوم هستند! آخر چند نفر به یک نفر؟ پسر حافظ اسد اگر تمام خشونت و اخم و تخم را از پدرش به ارث برده باشد چقدر می‏تواند بکشد؟ این دست آمریکا و اسرائیل است که در سوریه هویدا شده و به مردم شلیک می‏کند. سپاه قدس و بسیجی‏ها و لباس شخصی‏ها از همان اول که مردم سوریه شروع کردند متوجه شدند که دست آمریکا و اسرائیل هویدا خواهد شد لذا آنها به سوریه رفتند تا دست آمریکا و اسرائیل را بعد از هویدا شدن دستگیر و محاکمه کنند اما این دست هی از آستین مردم سوریه بیرون می‏آید که در نتیجه مامورین به سمت آنها شلیک می‏کنند که بر اثر آن تا کنون تعدادی اشتباهی شهید شده‏اند و شما مپندارید که آنها مرده‏اند بلکه آنها زنده‏اند و نزد خدا تغذیه می‏شوند چون شهید هستند. یک نکته دیگر هم که هست این تظاهرات با بقیه تظاهرات مردم منطقه فرق دارد آنجا مردم بر علیه اسرائیل و آمریکا تظاهرات می‏کردند(اقا گفته) اما اینجا در سوریه مردم دارند به نفع آمریکا و اسرائیل تظاهرات می‏کنند( باز هم آقا گفته) لذا اینجا مردم سوریه محکوم هستند و پسر حافظ اسد و سپاه قدس و برادران بسیجی و لباس شخصی‏ها چاره ندارند جز اینکه به سمت آنها شلیک و آنها را بکشند. و حضرت رهبر هم چاره ندارد جز اینکه آنها را محکوم کند. و من‏الله توفیق

ترجمه به بلوچی


پیشنهاد ویژه

Posted by balouch On June - 25 - 2011

زهره الهيان که عکس‏اش را ملاحظه می‏فرمایید، رييس كميته حقوق بشر مجلس ایران است (به خدا) او را خانم دکتر هم صدا می‏زنند. خانم دکتر فرموده گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل به عنوان گردشگر برای بازديد از اماكن فرهنگی ايران و ديدار با مردم به ایران برود.

من اوایل فکر می‏کردم زهره خیلی شبیه صادق لاریجانی است اما حالا احتمال می‏دهم او جدی جدی دکترا داشته باشد. گزارشگر ویژه اگر یک ریزه عقل داشته باشد حرف این رئیس را می‏پذیرد و با زن و بچه به یک گردش جانانه می‏رود. زندان‏های ایران احتیاج به بازدید ندارند. نظام ما در یک چرخش تاریخی آنچه را که به صورت پنهان انجام می‏داد حالا علنی انجام می‏دهد. گزارشگر ویژه گیرم همه زندانهای ایران را بداند و عمر نوح هم داشته باشد و همه را بازدید کند چه گزارش ویژه‏ای می‏خواهد تهیه کند که تا حالا خود ملت ایران به جهان مخابره نکرده باشد؟ مگر خود رئیس جمهور ویژه تاریخ آمریکا گزارش ویژه نداد که ایران در سرکوب‏های سوریه نقش ویژه‏ دارد؟ چه اتفاق ویژه‏ای افتاد؟ دیدار با مردم ایران در کنار بازدید از اماکن فرهنگی، پیشنهاد ویژه‏ای است که توسط فردی ویژه‏ای به گزارشگر ویژه داده می‏شود. او نباید از این پیشنهاد ویژه چشم بپوشد.

ترجمه به بلوچی


حکم سنگسار یک سگ

Posted by balouch On June - 19 - 2011

در اخبار آمده است که دادگاهی مذهبی برای یک سگ حکم سنگسار صادر کرده است. اول فکر کردم پای زنای محصنه در کار است. اما به قیافه سگ نمی‏خورد متأهل باشد. اصلاً آه نداشت با ناله سودا کند چه برسد که برود زنا بکند. بنا به گزارش‏ها این سگ وارد محوطه یک دادگاه شده و آنجا را ترک نکرده. احتمالاً شکایتی داشته اما حیوان نادان سر از دادگاه مذهبی در آورده. من نمی‏دانم سگ‏ها کی متوجه می‏شوند که نجس هستند و نباید سراغ دینداران بروند. همسایه ما وقتی که خبر را خوانده بود صاف آمد سراغ من. شرطی شده است. فکر می‏کرد این هم در ایران اتفاق افتاده است. آمده بود که اگر پتیشن اعتراضی راه انداخته‏ایم امضا کند. وقتی گفتم این سگ اسرائیلی است و این حکم در آنجا برایش صادر شده و پتیشن کاری نمی‏کند، کم مانده بود شاخ دربیاورد (چون مرتب سرش را می‏خاراند) کمی که جای شاخهایش را خاراند گفت کاش در کشور شما بود حداقل به کام دلی می‏رسید و سنگسار می‏شد.


ترجمه به بلوچی


بزرگداشت یک بلوچ

Posted by balouch On June - 15 - 2011

نه تنها برای کسانی که در ایران سینه به سینه گرگ ایستاده‏اند بلکه برای کسانیکه در خارج اخبار تیکه پاره کردنهای گرگ‏ها را دنبال می‏کنند بزرگداشت گرفتن برای آدمی زنده عجیب می‏نماید. در این برهه خاص آنهم در کشور ما حداقل باید طرف به خودش زحمت مردن را داده باشد تا بزرگداشت گرفتن برایش منطقی به نظر برسد و به دل بچسبد. من خیلی سعی کردم این را به اعضای انجمن هنر و ادبیات ونکوور و مخصوصاً جناب مرتضی مشتاقی موسس آن تفهیم کنم اما کاش بودید و می‏دیدید که چقدر عصبانی می‏شدند و محکوم‏ام می‏کردند به عدم همکاری. تقصیر شما نیست. شما هم اگر مثل من سی سال عمر‏اتان را در خارج گذرانده بودید و در همه حالات با همه آنان فریاد زده بودید: گرگ، گرگ و دندان قروجه رفته بودید برای عده‏ای که همکاری نمی‏کنند و همراه نمی‏شوند و فریاد نمی‏زنند، پشت‏اتان از متهم شدن به عدم همکاری می‏لرزید: همکاری کردم و نتیجه شد «روزی برای بلوج». چه می‏چسبد که فارس‏ها برای بلوچی بزرگداشت بگیرند و سنگ تمام بگذارند: مرتضی مشتاقی در بست کار و زندگی‏اش شد برنامه ریزی و دوندگی.

شقایق محمد علی همراه با هرمین عشقی و پروانه حسینخانی و یاسمین اقبالی و بهمن قدیمی رفتند سراغ زنده کردن شخصیت‏های داستانهای من.

هادی ابراهیمی و کتی دیلمی کامل شهروند را اختصاص دادند به عکس‏های رنگی و صفحات تمام قد مصاحبه و گفتار و داستان و تبلیغ.

اعضا انجمن هنر و ادبیات چه آنان که مثل فرامرز پورنوروز و منوچهر حقیقت به جان شعرها و بر رسی طنزم افتادند و چه سایرین که مثل خانم ملکمی و نقش و کیوان حقیقت در پر رنگ و جلا و با شکوه شدن آن کمک ‏کردند چنان ذوق و شوقی داشتند که تدارکات عروسی‏های ایران تداعی می‏شد.

وبلاگ من که در دهسال گذشته جای انعکاس دردها بود و اخبار تیکه پاره کردنهای ولایت و طرفدارانش، مدتی بود که به علت درد شدید انگشتان و قادر نبودن به تایپ «تا مدتی» شده بود. از طرفی دلم پر می‏کشید تا اینهمه: من شدن را به اطلاع مراجعه کنندگان وبلاگ برسانم. چاره را در آن دیدم که همچنان «تا مدتی» باقی بمانم اما از ستون حاشیه ناخنک زنان به پز دادن ادامه بدهم.

جلسه نهایتاً در روز موعود بر گزار شد. گام معلق لک لک نوشته شقایق محمد علی که بر اساس داستانهای من بود توسط بازیگری و کارگردانی خود او روی صحنه رفت. هرمین عشقی و پروانه حسین خانی و یاسمین اقبالی شخصیتهای داستانهای مرا جلوی چشمان من روی نیمکتی که خود من به یاد و خاطره جیمی بروس یکی از شخصیتهای داستانهایم خریده بودم زنده کردند. وقتی می‏دیدم کیلی مورفی داستان من یقه هرمین عشقی نویسنده را گرفته بود. وقتی داستان تافته‏های جدا بافته در قطار روی صحنه جان می‏گرفت و وقتی خورشید جلوی چشم تماشاچیان گم می‏شد و وقتی شقایق محمد علی از داستان کوتاه کت سیاه را دوخته بود من مثل کودکی ذوق می‏زدم و بارها می‏خواستم بلند شوم و برای او و بازیکنان پر توان‏اش و برای معتاد بازیهای پروانه حسین‏خانی دست بزنم اما سالن تاتر اینلت که جای سوزن انداختن نبود به من یادآوری می‏کرد که سنگین و رنگین بنشینم و همچنان باد به غبغب بیندازم.

ناگهان پیام هادی خرسندی را پخش کردند: چقدر مرا بزرگداشتترتر کرد این مرد بزرگوار. پیام هادی ابراهیمی. حسن زرهی.آراز ریسمانی: لوح تقدیر انجمن ادب و هنر. لوح تقدیر انجمن ترای سیتی و شهردار کوکیتلام و دسته گل‏هایی به اندازه قد من:

خاک بر سر ذهن‏ام که بزرگداشت سرش نمی‏شود. در همام هیر و ویر:

تصاویر زندانیهای زن و مرد داخل ایران و جسدهایی که در آسمان تاب می‏خورند تلخم می‏کنند و بزرگداشت را زهرمارم می‏کنند.

ذهنم مرگ ناگهانی هدی صابر را می‏تپید و قلبم ریسه می‏رفت از اشک و چشمانم فشرده می‏شدند از خجالت: در کشور من برای بزرگداشتی شدن حد اقل باید مرد…

از پیش پای خود تا پیش پای همه شما زمین را به قصد ادب و تشکر می‏بوسم.

پیام هادی خرسندی:

فیلم مرتضی مشتاقی:

فیلم سخنرانی کوتاه من:

هنوز آماده نیست

عکس‏هایی از جلسه:

منصور خرسندی

شقایق محمدعلی

لوح تقدیر
جناب آراز ریسمانی
منوچهر حقیقت

فرامرز پورنوروز



دکتر پیمان وهابزاده

هادی ابراهیمی
مرتضی مشتاقی
محمد محمدعلی

بعد از تحریر:
وبلاگ همچنان «تا مدتی» باقی می‏ماند


تا مدتی

Posted by balouch On May - 6 - 2011

من و وبلاگ همچنان در حالت«تا مدتی» باقی می‏مانیم اما خوشحالی‏ام را با شما شریک می‏شوم:


داستانی کوتاه با دمبی دراز

Posted by balouch On May - 3 - 2011

ابر قدرت جهان از محل اختفای بن لادن خبر می‏شود. چون ابر قدرت هست و امکاناتی بهتر از گوگل ماپ در اختیار دارد بلافاصله زوم می‏کند و به صورت زنده در عرض نزدیک به یکسال در می‏یابد که خبری از توپ و تانک و مسلسل و تیر بار در آنجا نیست. چرا باشد؟ وسط یک منطقه نظامی که بناست یک تروریست بسیار نامدار به صورت گمنام، پنهان باشد که آلات و ادوات و جنگول بنگولِ جنگی آویزان نمی‏کنند. می‏کنند؟ خب ابر قدرت هر چه نگاه می‏کند می‏بیند جنبنده‏ای هم در آن خانه نمی‏جنبد. دوباره نگاه می‏کند. سه باره نگاه می‏کند. یکسال نگاه می‏کند می بیند جداً کسی آنجا نمی‏جنبد. در نتیجه یادش می‏آید که می‏تواند از فضا عکس‏های دقیقی از زمین بگیرد. با یک کلیک کردن چندتا از آن عکس‏هایی می‏گیرد که حرارت بدن را قرمز نشان می‏دهد. در این هنگام متوجه می‏شود پنجتا و نصفی لکه‏ی قرمز در آن خانه وجود دارد!. در اینجا ابر قدرت که مثل من و شما نیست و آنالایزر دارد، فوری صدایش می‏کند. آن بنده خدا سر یک دقیقه پیدا می‏کند که آن نصفه لکه، خون گوسفندی است که آن پنجتا لکه آن را کشته‏اند که کبابی راه بیندازند. در این هنگام ابر قدرت می‏رود سراغ بمب‏های هوشیار هفتاد منی خود که حتی زمین و پناهگاهای زیر زمین را هم خورد و خمیر می‏کند اما از خیرش می‏گذرد چون آن بمب هوشیار احمق یا غیر نظامی‏ها را می‏کشد یا بیدارشان می‏کند. یا به ساختمان نمیخورد یا اگر بخورد نمی‏ترکد. تازه حیف آن خانه نیست که با خاک یکسان بشود؟ باز هم می‏شود یکی آنجا پنهان بشود. در نتیجه با دو هلیکوپتر، بیست و پنج نفر را می‏فرستند. آنها هم هِلِک و هِلک می‏روند آنجا. یواشکی پاورچین پاورچین می‏ریزند داخل. اول می‏خواهند از انواع و اقسام گازهای پیشرفته نظامی که افراد را بیهوش می کنند شلیک کنند. بعد حوصله نمی‏کنند خودشان ماسک بزنند از خیرش می‏گذرند. در اینجا کماندوها متوجه می‏شوند که ارتش پاکستان به ساکنین آن خانه که دیوارهای قطور چهارمتری دارد و روی دیوارها سیم خار دار هست و در وسط منطقه نظامی قرار دارد اسلحه داده( البته احتمال دارد خود ساکنان اسلحه با خودشان آورده باشند) تا آنها که تازه با سر و صدای هلیکوپتری که سقوط کرده بیدار شده‏اند و برقها هم حتماً قطع شده کورمال کورمال بجنگند و مقاومت مسلحانه بکنند. در این هنگام یکی از کماندوها که خیلی هم شبیه رامبو بوده در وسط تاریکی با دوربین شب بین، سر بن لادن را نشانه گرفته و به جای زنده دستگیر کردن او به سرش شلیک می‏کند که مبادا اگر به پایش بزند و او زخمی بشود بعد چاره نداشته باشند جز اینکه او را زنده دستگیر بکنند. در این قسمت از داستان چون منطقه نظامی است و چهل و پنج دقیقه گذشته و ممکن است سر و کله پاسبانها پیدا بشود کماندوها جسد را روی دوش انداخته و حالا که با دو هلیکوپتر آمده بودند بدون تلفات با یک جنازه و با یک هلیکوپتر به پایگاه خود بر می‏گردند و دم دمای سحر چون کار دیگری نداشته‏اند رفته‏اند روی عرشه کشتی مرده را شسته‏اند. از انبار ناو دو متر کفن آورده‏اند. یک عرب هم پیدا کرده‏اند دم صبح یک نفره نماز میت برایش بخواند بعد به طریقه اسلامی او را روی تخته‏ای گذاشته‏اند تا خیال‏اش تخت بشود و سپس برای آنکه خیال خودشان تخت بشود وزنه هم به آن بسته و آن را به خدا و امواج سپرده‏اند تا دفن شود. گرچه ما نباید در داستانها نتیجه بگیریم اما نتیجه‏ای که از این داستان می گیریم این است که این داستان کوتاه دمبی دراز دارد.

ترجمه به بلوچی


پایان بن لادن پایان القاعده؟

Posted by balouch On May - 1 - 2011


لحظاتی قبل از طریق سی.ان.ان به صورت زنده باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد آمریکا طی عملیاتی اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده را کشته است. رئیس جمهور آمریکا گفت که مامورین آمریکایی بن لادن را روز یکشنبه در پناهگاهی در پاکستان کشته‏اند و جسد او هم اکنون در اختیار آمریکا است.

قطعاً چند ماه آینده ماه‏هایی خواهد بود که اروپا و آمریکا شدیدترین اقدامات امنیتی را برای اقدامات تلافی جویانه اتخاذ خواهند کرد. شکی نیست کشته شدن اسامه بن لادن ضربه سختی است برای گروه القاعده اما خوش باوری است که فکر کنیم پایان بن لادن پایان القاعده خواهد بود.

خبر تکمیلی:

ساعت نه و نیم:

بنا به اخبار سی.ان.ان هلیکوپترهای آمریکایی از افغانستان عبور کرده وارد مرز پاکستان شدند و در نزدیکی اسلام آباد در منطقه‏ای که افراد بر جسته پاکستانی خانه دارند خانه بن لادن را مورد حمله قرار دادند. عملیات چهل دقیقه طول کشیده و سه مرد از جمله پسر او کشته شده‏اند. یک زن نیز در این عملیات کشته شده است. گویا آنها از مدتها قبل خانه را زیر نظر داشته‏اند و به دستور مستقیم رئیس جمهور امروز حمله کرده‏اند. یک هلیکوپتر سقوط کرده که توسط نیروهای آمریکایی منهدم شده.


ساعت ده:

خانه بن لادن در شصت یا هشتاد کیلومتری اسلام آباد در ابات آباد قرار داشته. خانه چند برابر خانه‏های دیگر بوده و انترنت نداشته و از شرایط امنیتی خاصی بر خوردار بوده. نیروهای جاسوسی آمریکا از مدتها در جریان بوده‏اند و چندین بار این عملیات را تمرین کرده‏اند. گویا تا آخرین لحظه مقامات پاکستان و هیچ مقامی را در جریان نگذاشته‏اند. در آمریکا هم غیر از رئیس جمهور چند فرد دیگر در جریان بوده‏اند. غیر از سقوط یک هلیکوپتر. نیروهای آمریکایی تلفات جانی نداشته‏اند. اسامه بن لادن مقاومت کرده و جنگیده است. همچنین سه مردی که کشته شده‏اند جنگیده‏اند.

این اطلاعات فقط ترجمه اخبار سی. ان. ان هست و تا چند ساعت دیگر که خبر عمومی خواهد شد فقط برای اطلاع رسانی تکمیل خواهد شد.

ساعت ده و پنجاه و دو دقیقه:

بر اساس اخبار، بن لادن مدتها در این خانه می زیسته. بدون تلفن و بدون انترنت. با اینکه رئیس جمهور آمریکا از زرداری و دولت پاکستان تشکر کرد اما اطلاعات نشان می‏دهد که بعد از عملیات، دولت آمریکا دولت پاکستان را در جریان عملیات قرار داده است. طبق آخرین اطلاعات بن لادن بر اثر شلیک و اصابت مستقیم گلوله بر سرش کشته شده است.


ساعت یازده و هفده دقیقه ( آخرین به لحظه کردن این وبلاگ از این خبر): مقامات آمریکایی تاکید دارند که پاکستان را ابداً در جریان ماجرا قرار نداده‏اند. سکونت بن لادن با جوانترین همسر خود در خانه‏ای یک میلیون دلاری در صد کیلومتری اسلام آباد چیزی است که مقامات آمریکایی را در شریک دزد و یار غافله بودن پاکستان مشکوک می‏کند… آمریکا تلاش داشته بن لادن را زنده دستگیر کند اما مقاومت رهبر القاعده و همراهانش باعث زد و خورد و نهایتاً کشته شدن او شده است. مقامات آمریکایی می گویند قصد ندارند جسد اسامه بن لادن را به آمریکا منتقل کنند.

در این ارتباط:

عملیات کشتن بنلادن چگونه انجام شد


بن‌لادن چگونه کشته شد؟ یک ماجرای پر از ضد و نقیض



بدون شرح کارگری

Posted by balouch On May - 1 - 2011




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!