بدی ترک پرک شدن وبلاگ نویسها و کوچ ناگهانی و دسته جمعیاشان به فیسبوکآباد این است که وبلاگستان میماند اما بی یال و کوپال.
در آن زمانهای نه چندان دور هر کس دو روز چراغاش روشن نمیشد و وبلاگاش را جاروب و آبپاشی نمیکرد دستهای از جوانان سرزنده و با حال راه میافتادند و از همه، حال او را جویا میشدند. شور و ولولهای راه میافتاد. سئوالی که کجا رفت؟ فریادی که آی بگیرید که گرگی ندریده باشدش… حالا مدتهاست که تا چشم کار میکند چراغها خاموشاند و همه گم و گور. نمیدانم که آیا در سلامتِ گوشهای از سرزمینِ «صورت آباد»ند یا در بلایِ دخمههای شیخآباد.
ف.م.سخن غیبتهای صغرا داشت اما این غیبت کبرایش معنی ندارد. روز وبلاگستان بیاید و برود و او چیزی ننویسد؟ دل تنگیام را برمیدارم تا دوسه کوچهی این طرف و آنطرف وبلاگام سرک میکشم: از اندوه غیبت چند نفر میشود مرد؟
عبدالقادر عزیز سلام. من همچنان در خدمت بودم و هستم و شرمنده که نتوانستم وب لاگ ام را در سالروز وب لاگ های فارسی به روز کنم ولی مطلبی نوشتم در این زمینه که در خبرنامه گویا منتشر شد. همین الان آن را در وب لاگ ام خواهم گذاشت. ممنون که به یاد من بودید. امیدوارم وب لاگ ها رونق سابق را پیدا کند. با آرزوی شادی و تندرستی برای شما. قربانت. سخن