نمایشنامه یک پرونده، دو قتل نمایش مستندی بود از گروه تئاتر دریچه. در این نمایشنامهی مستند خانم نیلوفر بیضایی پرونده قتل فروهرها را به دست میگیرد اما با حمل تابوت قتلهای زنجیرهای و کشته شدگان جنبش سبز مرزهای نمایش مستند را وسیعتر میکند. نمایشنامه با صدای ناقوس و پا کوفتن سه بازیگر آغاز میشود، مرگ همراه با رعب و وحشت و سرکوب نظامی. خانم هرمین عشقی و آقایان فرهنگ کسرایی و منوچهر رادین بازیکنان این نمایشنامه چنان جاندار نقش خود را بازی میکنند که آدم احساس میکند نسلی را که بعد از انتخابات مشتها را گره کرد و به خیابان ریخت از نزدیک حس و لمس میکند. وقتی هرمین بازیگر زیبای گروه دارد همراه فرهنگ و منوچهر، دو بازیگر دیگر گروه، عکسهایی از جانباختگان قتلهای زنجیرهای و جنبش اخیر را جلوی سن میچیند اشکهای همیشه آماده من سرازیر میشود؛ اما حضور محمد محمدعلی نویسنده صاحبنام کشورمان که با شقایق محمدعلی کارگردان خوب شهرمان کنارم نشسته مرا به یاد اتوبوس مرگ و توطئه سقوط آن به دره میاندازد و برای یک آن میبینم که یکی از آن عکسها عکس اوست و شقایق دخترش تنها نشسته. اشکهایم را پاک میکنم و احساس می کنم ناخودآگاه کمی خودم را به سمت او متمایل کردهام. برداشت من این است که نیلوفر بیضایی عزیز باور دارد که گرد، علاقهی عجیبی دارد که بنشیند بر حافظهی تاریخی ما و او در نمایشنامهاش تلاش دارد که جلوی این فاجعه را بگیرد. در این نمایشنامه، خانم بیضایی از تکنیکهای زیادی برای ایجادفاصلهها استفاده کرده از آن جمله آهنگی است که رضا نوروز بیگی برای این نمایشنامه ساخته است. نمایشنامه با ناقوس مرگ که رنگ و شدت کمتری گرفته و صدای پای رعب وحشت از آن گرفته شده به پایان میرسد. من هم مثل خانم بیضایی این امید را دارم که علیرغم اینهمه خون و جنون و ناقوس مرگ و چکمههای نظامی سردارها، ما اولین کشوری باشیم در منطقه که دموکراسی را تجربه کنیم.
سلام بلوچ جان٬ عجب کار جالبی..چه ایده فوق العاده ای و آنجوری که شما میگید از نظر تکنیکی موزیک و نقش ها و غیره خیلی خوب بوده…جای ما خالی و امیدواریم کارهای بیشتری از هنرمندان ایرانی در زمینه انقلاب مردم ببینیم.
**از دیدنتون بسیار بسیار خوشوقتم…
Nice to meet you !
به بلوچ در مورد نظر پائين ناو هواپيمابر!
دوست گرامی با نظر يک خطيتان مافکار مرا مشغول کرديت به اين نتيجه رسيدم اين شخص همان شخصی است که حسين بروجردی در کتابش به عنوان" اعترافات حسين بروجردی پاسدار سابق" باه اسم شهاب ازش يادميکند. در زمان انقلاب 23 يا 25 ساله بود، رانده شده از عراق است و اين درجه را دارد، بايد جنايتها کرده باشد تا به اين درجه رسيده باشد. يکی از اقوام آيت الله شاهرودی بايد باشد. اين همان شخصی است که خامنه ای به ايشان پول ميدهد و با آن پول مواد منفجره از يک کليمی در اطراف توپخانه ميخرند و ميروند تا سينما رکس آبادان را آتش بزنند. حسين بروجردی تا به اينجا فکر ميکرده واقعأ از اسلام واقعی ميگويند؛ اعترلض ميکند و ميگويد من با کشتن افرا بيگناه مخالفم تا بعد چند سالی زندان ميشود بدستور شهاب نامبرده شده. راستش در اين کتاب از مرگ چند نفر ميگويد ومن در آن زمان نفهميده بودم اين اشخاص بخاطر چه مردند زمان صحيح است و خلاصه اين قسمت عين حقيقت بود. حسين بروجردی در خارج است و حتی به ماشينش شليک شده بود و ميخواستن مث فرخزاد يا بختيار او را ترور کنند. اگر اين شخص همان دوست قديم جنوب شهری حسين بروجردی باشد. خامنه ای پول داده ونقدی اجرا کرده. اگر کسی ميتواند بيشتر در اين مورد بنويسد جالب خواهد شد. آخر قيافۀ شهاب را ديديم!