Archive for May, 2009
آزادی
اولین باری که شنیدم «مجسمه آزادی» خیلی تعجب کردم. برای من مجسمه تا آن زمان مجسمه شاه بود که در وسط شهر روی ستونی بود، سوار براسبی که دستهایش درهوا بود. خیلی علاقمند شدم که هر طور شده عکسی از آقای آزادی را ببینم. مانده بودم که بین ایشان و شاه کدام بهتر است. چند بار از پدر پرسیدم:
آزادی بهتر است یا شاه ؟
اما او ناراحت میشد و میپرسید که این حرفها را از کجا یاد گرفتهام. و بعد پرخاش کنان میگفت نباید این سوال را بپرسم.
تعجب من بیشتر شده بود. یک روز با احتیاط از مادر پرسیدم: آزادی عکس داره؟
مادر یکه خورد. کمی فکر کرد و گفت: بعله، فکرکنم عکس آزادی زندان بشه. داشتم شاخ در میآوردم. پرسیدم: چرا؟ خیلی بیشتر از من تعجب کرد و گفت: چرا نداره، عکس آزادی زندان میشه.
مطمئن بودم مادر از من بیشتر میداند. چند روزی روی این که عکس آزادی زندان میشه فکر کردم. آخرش طاقت نیاوردم و خیلی با احتیاط از پدر پرسیدم:
پدر وقتی عکس آزادی زندان میشه، خود آزادی چی میشه؟
پدر از کوره در رفت و گفت:
یکبار دیگه از آزادی حرف بزنی چنان میزنم تو گوشات که برق از چشات بپره!
بعد از آن روز میترسیدم از آزادی حرف بزنم، اما مرتب به آن فکر میکردم.
آخرش جوابهای پدر و مادر را که کنار هم گذاشتم به این نتیجه رسیدم که آزادی هر چه هست نمیتواند آفتابی بشود. تازه عکسش را هم که ببینند زندانی میکنند. در ضمن طرفدارانی هم دارد که مجسمهاش را درست کردهاند. ولی حرف زدن از آن با صدای بلند آنقدر خطرناک است که مادر آدم چشمهایش گرد میشود وپدر آدم حاضر میشود بزند توی گوش آدم!
آزادی
اولین باری که شنیدم «مجسمه آزادی» خیلی تعجب کردم. برای من مجسمه تا آن زمان مجسمه شاه بود که در وسط شهر روی ستونی بود، سوار براسبی که دستهایش درهوا بود. خیلی علاقمند شدم که هر طور شده عکسی از آقای آزادی را ببینم. مانده بودم که بین ایشان و شاه کدام بهتر است. چند بار از پدر پرسیدم:
آزادی بهتر است یا شاه ؟
اما او ناراحت میشد و میپرسید که این حرفها را از کجا یاد گرفتهام. و بعد پرخاش کنان میگفت نباید این سوال را بپرسم.
تعجب من بیشتر شده بود. یک روز با احتیاط از مادر پرسیدم: آزادی عکس داره؟
مادر یکه خورد. کمی فکر کرد و گفت: بعله، فکرکنم عکس آزادی زندان بشه. داشتم شاخ در میآوردم. پرسیدم: چرا؟ خیلی بیشتر از من تعجب کرد و گفت: چرا نداره، عکس آزادی زندان میشه.
مطمئن بودم مادر از من بیشتر میداند. چند روزی روی این که عکس آزادی زندان میشه فکر کردم. آخرش طاقت نیاوردم و خیلی با احتیاط از پدر پرسیدم:
پدر وقتی عکس آزادی زندان میشه، خود آزادی چی میشه؟
پدر از کوره در رفت و گفت:
یکبار دیگه از آزادی حرف بزنی چنان میزنم تو گوشات که برق از چشات بپره!
بعد از آن روز میترسیدم از آزادی حرف بزنم، اما مرتب به آن فکر میکردم.
آخرش جوابهای پدر و مادر را که کنار هم گذاشتم به این نتیجه رسیدم که آزادی هر چه هست نمیتواند آفتابی بشود. تازه عکسش را هم که ببینند زندانی میکنند. در ضمن طرفدارانی هم دارد که مجسمهاش را درست کردهاند. ولی حرف زدن از آن با صدای بلند آنقدر خطرناک است که مادر آدم چشمهایش گرد میشود وپدر آدم حاضر میشود بزند توی گوش آدم!
به سرتیپ رأی بدهید
نکتهی طنزی
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران میگوید که ۱۹۰ طنزپرداز با دریافت پولهای کلان «اجیر» شدهاند تا «دولت نهم را تخریب» کنند.
جانشین نماینده ولی فقیه حرف مفت میزند.
آنهایی که پولهای کلان دارند و« اجیر» میکنند میدانند که طنزپردازان «جک» را خراب نمیکنند.
استقبال در جزیره خارک
حتی اگر مردم رو در روی مقامات بایستند و داد بزنند که دروغ میگویی فکر میکنید از رو میروند؟ ببینید مردم خارک چه میگویند به جناب پرزیدنت و خندهی ایشان را هم ببینید.
به سرتیپ رأی بدهید
نکتهی طنزی
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران میگوید که ۱۹۰ طنزپرداز با دریافت پولهای کلان «اجیر» شدهاند تا «دولت نهم را تخریب» کنند.
جانشین نماینده ولی فقیه حرف مفت میزند.
آنهایی که پولهای کلان دارند و« اجیر» میکنند میدانند که طنزپردازان «جک» را خراب نمیکنند.
استقبال در جزیره خارک
حتی اگر مردم رو در روی مقامات بایستند و داد بزنند که دروغ میگویی فکر میکنید از رو میروند؟ ببینید مردم خارک چه میگویند به جناب پرزیدنت و خندهی ایشان را هم ببینید.
تهدیدهای نرم، برخوردهای خشن
سرهنگ ” حبيب لکزايي” روز شنبه در گفت و گوي اختصاصي با خبرنگار ايرنا اظهار داشت: تهديدهاي نرم دشمنان به ويژه در سيستان و بلوچستان شناسايي شده و برخورد جدي با آنها درحال انجام است. چون ایشان اشارهای به تهدیدهای نرم و برخوردهای سختی که انجام شده نکردند من به تعدادی اشاره میکنم:
یکی از تهدیدهای نرم توسط شخصی به نام یعقوب مهرنهاد در منطقه انجام گرفت. نامبرده به قوانین جمهوری اسلامی دل بست و طبق قانون مجوز فعالیت گرفت و شروع کرد به تهدید نرم فرهنگی که نظام با ایشان برخورد زبری کرد. اول ایشان را دستگیر سپس شکنجه بعد وصل کرد به گروه جندالله و سپس با یک برخورد خشن ایشان را اعدام و برادر کم سن و سالش و تعداد زیادی از جوانان بلوچ را تا بزرگسالی و کهولت به زندان افکند.
تهدید نرم بعدی احداث یک مدرسه دینی بود در منطقه لوتک سیستان که در آنجا طلابی، نظام که هیچ، دنیا و مافیها را گذاشتند و شروع کردند به تهدید نرم درس دینی خواندن. نظام هم با یک کاروان بزرگ نظامی و انتظامی و بولدوزری خودش را به آنجا رسانده برخورد تخریبی را تا مسطح کردن مدرسه با خاک ادامه داد.
تعدادی هم مولوی بودند که تهدیدهای نرمی میکردند و میگفتند نکنید آقا. حیا کنید. شرم کنید. بترسید از عقوبت الهی. که نظام هم دستگیرشان کرد و مجبورشان کرد که اعتراف کنند عضو جندالله هستند و بعد برخورد اعدامی کرد با آنها.
تهدیدهای نرم دیگری در سطح منطقه کماکان ادامه دارد. اینجا و آنجا مردم دارند نفس میکشند و حتی دیده شده در بعضی مناطق نان هم میخورند! که الحمدلله برادران به سرکردگی این جناب سرهنگ که عکسش را میبینید در منطقه حضور دارند و به برخوردهای سختِ دستگیری و شکنجه و اعدام ادامه میدهند. البته اظهار نظر کردن در این زمینه از وظایف کاندیداهای انتخابات نیست. آنها بعد از کشتن چریکها، در این برهه در برج میلاد مشغول کارهای مهمتری از قبیل کش رفتن سرود سراومد زمستون(سرود کوهستان) چریکهای به خون خفته هستند. که اجرای دیگرش را میتوانید در اینجا ببینید.