موشک فضا پیمای امید عکسهای زیر را به زمین ارسال نکرد:
– عکس دو خواهری که در کرج محکوم به سنگسار شدهاند.
– عکس تخریب منازل بهائیان.
– عکس ایوب گنجی امام جمعه سنندج.
– عکس دوازده کودک در انتظار اعدام.
صاحبنظران میگویند با اینکه ایران از لحاظ موشکی صاحب «امید» شده اما امیدی نیست که پیشرفت فضایی پسرفت قضایی را جبران کند.
Archive for February, 2008
عکسهای موشکی
عکس کت و شلواری امام
اپوزسیون خارج تکلیفش روشن است. تمام و کمال، خوب یا خراب، در خارج است.
اپوزسیون داخل از داخل گرفته تا خارج در هر پس کوچهای که اپوزسیون خارج ساکن است، سکنی گزیده اما بیست و نه سال فاصله و یک ایدئولوژی افتاده بینشان.
فرق نمیکند چقدر اپوزسیون خارج سفره ابوالفضلی باشد یا درویش کشکولی، با یک مهرِ «چپ» خلاصه میشود میرود پی کارش.
اپوزسیون داخل هم فرق نمیکند چقدر سبز سیدی باشد یا سرخ رفیقی. یک مهرِ «مکتبی» تکلیفش را روشن میکند. این وسط دههی فجر میماند و یک نظام پر زجر که همه چیز را به زشتی خود در آورده.
خداوند یا ایزدِ منان یا اهورا مزدا یا اقتدار یا طبیعت یا جبرِ تاریخ همهی ما را به راه راست هدایت کند.
عنوان بی ربط مطلب، کلکی بود برای کلیک بیشتر، و الا امام کجا و کت و شلوار کجا.
لباس تنگ
هادی قابل یک شانس آورد یک بدشانسی. بدشانسیاش این است که چهل ماه بیخود باید برود زندان.
خوش شانسیاش این است که خلع لباسش میکنند.
مدتها بود که این لباس برای هادی قابل تنگ شده بود اما خودش رویش نمیشد آنرا در بیاورد.
لباس تنگ
هادی قابل یک شانس آورد یک بدشانسی. بدشانسیاش این است که چهل ماه بیخود باید برود زندان.
خوش شانسیاش این است که خلع لباسش میکنند.
مدتها بود که این لباس برای هادی قابل تنگ شده بود اما خودش رویش نمیشد آنرا در بیاورد.
کتابخوانی برای زندانی
سرپرست اداره فرهنگی زندانهای سیستان و بلوچستان گفت باید کتابخوانی در زندان سنت رایج شود:
زندانیان محترم کتابی را که امروز برایتان میخوانم آئین دوست یابی دیل کارنگی است…
– آقا! آقای محترمی که فردا بناست اعدام بشی گوش بده…
دیل کارنگی توی کتاب خودش میگه…
– برادر اجازه؟
– بفرمائید.
– برادر غروب بناست دست راست و پای چپ منو قطع کنن. من میتونم برم بیرون؟
– نه جانم. تو اتفاقاً بیشتر احتیاج داری. دیل کارنگی که برای دست و پا دارا کتاب ننوشته.
داشتم میگفتم: دیل کارنگی که یکی از نویسندگان…
– تق…تق…تق
– بفرمائید تو
– برادر، اون خواهری که تو کلاستون هست باید تشریف بیاره ببریم سنگسارش کنیم.
کلاس شلوغ میشود. برادران، خواهر را میبرند. کتابخوان سرسام گرفته. یکی میگوید دوست به چه درد ما میخورد. یکی داد میزند ما اگه دوست داشتیم وضعمون بهتر از این بود…
برادر با کلتش چند تیر به سقف کلاس میزند. کلاس ساکت میشود. کتابخوان میگوید اولین جلدِ دورهی شصت و پنج جلدی آثار شهید مطهری رو براتون میخونم تا با مبادی دین آشنا بشید.
کتابخوانی برای زندانی
سرپرست اداره فرهنگی زندانهای سیستان و بلوچستان گفت باید کتابخوانی در زندان سنت رایج شود:
زندانیان محترم کتابی را که امروز برایتان میخوانم آئین دوست یابی دیل کارنگی است…
– آقا! آقای محترمی که فردا بناست اعدام بشی گوش بده…
دیل کارنگی توی کتاب خودش میگه…
– برادر اجازه؟
– بفرمائید.
– برادر غروب بناست دست راست و پای چپ منو قطع کنن. من میتونم برم بیرون؟
– نه جانم. تو اتفاقاً بیشتر احتیاج داری. دیل کارنگی که برای دست و پا دارا کتاب ننوشته.
داشتم میگفتم: دیل کارنگی که یکی از نویسندگان…
– تق…تق…تق
– بفرمائید تو
– برادر، اون خواهری که تو کلاستون هست باید تشریف بیاره ببریم سنگسارش کنیم.
کلاس شلوغ میشود. برادران، خواهر را میبرند. کتابخوان سرسام گرفته. یکی میگوید دوست به چه درد ما میخورد. یکی داد میزند ما اگه دوست داشتیم وضعمون بهتر از این بود…
برادر با کلتش چند تیر به سقف کلاس میزند. کلاس ساکت میشود. کتابخوان میگوید اولین جلدِ دورهی شصت و پنج جلدی آثار شهید مطهری رو براتون میخونم تا با مبادی دین آشنا بشید.