توهین به عمهجانِ من که هیچکس نیستم و نیست پذیرفتنی نیست چه رسد به سید حسن که نوهی آن امام راحل است.
اگر ما امروز میبینیم این اتفاقات توهینی در جامعه میافتد مقصر خود نظام است. مگر آن امام مقدس علیهالسلام صد بچه و نوه و نتیجه و نبیره (علیهما اجمعین سلام) بیشتر دارد؟ با این درآمدهای میلیاردی نفت به راحتی میتوانیم دهکدهی «تقدس آباد» را برای سکونت آن بزرگان راه اندازی کنیم. کافی است چند سال اول مقرری تقدسی به آنها پرداخت کنیم تا راه بیفتند اما بعد از آنکه دسته دسته زوار برای زیارت و دستبوس از تمام نقاط دنیا به این دهکده سرازیر شدند نه تنها آنها به مقرری ما احتیاج نخواهند داشت بلکه ما علیرغم در آمد نفت و فرهنگی شیش هزار ساله گدای آستان مقدس آنها خواهیم شد.
Archive for February, 2008
دهکده تقدس آباد
دهکده تقدس آباد
توهین به عمهجانِ من که هیچکس نیستم و نیست پذیرفتنی نیست چه رسد به سید حسن که نوهی آن امام راحل است.
اگر ما امروز میبینیم این اتفاقات توهینی در جامعه میافتد مقصر خود نظام است. مگر آن امام مقدس علیهالسلام صد بچه و نوه و نتیجه و نبیره (علیهما اجمعین سلام) بیشتر دارد؟ با این درآمدهای میلیاردی نفت به راحتی میتوانیم دهکدهی «تقدس آباد» را برای سکونت آن بزرگان راه اندازی کنیم. کافی است چند سال اول مقرری تقدسی به آنها پرداخت کنیم تا راه بیفتند اما بعد از آنکه دسته دسته زوار برای زیارت و دستبوس از تمام نقاط دنیا به این دهکده سرازیر شدند نه تنها آنها به مقرری ما احتیاج نخواهند داشت بلکه ما علیرغم در آمد نفت و فرهنگی شیش هزار ساله گدای آستان مقدس آنها خواهیم شد.
رادیو کافه
بالاخره پویایی پویا کار خودش را کرد و رادیو کافه آغاز به کار کرد.
برنامهی اول را گوش دادم و از آن لذت بردم. به نظر من، که احتمال دارد نظر سایر دانشمندان منطقه هم باشد این رادیو رادیوی موفقی خواهد شد. به قول پریزیدنت محبوب، من از همین الآن مثل خانمهایی که زنبیل خودشان را توی صف شیر میگذاشتند که جایشان حفظ شود(شیر هم شیرهای قدیم، میشد توی زنبیل خریدشان) زنبیلم را توی صف این رادیو میگذارم.
رادیو کافه
بالاخره پویایی پویا کار خودش را کرد و رادیو کافه آغاز به کار کرد.
برنامهی اول را گوش دادم و از آن لذت بردم. به نظر من، که احتمال دارد نظر سایر دانشمندان منطقه هم باشد این رادیو رادیوی موفقی خواهد شد. به قول پریزیدنت محبوب، من از همین الآن مثل خانمهایی که زنبیل خودشان را توی صف شیر میگذاشتند که جایشان حفظ شود(شیر هم شیرهای قدیم، میشد توی زنبیل خریدشان) زنبیلم را توی صف این رادیو میگذارم.
روز عشق
روز عشق
یعقوب مهرنهاد در آستانه اعدام
یعقوب مهرنهاد دبیر انجمن «جوانان صدای عدالت» وروزنامه نگار و سرپرست روزنامه «مردم سالاری» از فعالان مدنیای بود که اصلاح ناپذیری نظام را قبول نداشت و معتقد به فعالیت در محدودهی قانون بود. دانشجویان و جوانان عضو این انجمن با باورهای خراش ندیده از تعصب و رنگ نگرفته از خشونت قانون شکنیهای مسئولان استان را به امید رسیدن به گوش کر مرکز فریاد میزدند و در کنار آن به فعالیت فرهنگی در کمیسیونهای تخصصی این انجمن میپرداختند. اما همانطور که بر شما واضح و بر من مبرهن است رژیم حتی فعالیت انجمنهای قانونیای را که خود جواز فعالیت برایشان صادر کرده تاب نمیآورد و اکنون بعد از ده ماه زندان بی محاکمه و ملاقات، این جوان، محکوم به اعدام شده.
استاندار سیستانی استان، که تا گردن فرو رفته در بسیج و نظام، چیزی از تبار رستمیاش نمانده که گرزی برای گرگی بلند کند.
حجج اسلام، سلیمانی و نکونام، نمایندگان ولی فقیه در استان، سر سپردهتر از آنند که از آنها توقع داشت روح درو نکنند.
روحانیون تسنن استان حرف نزده سرنوشت امام جمعهی مسجد قباد کردستان انتظارشان را میکشد.
حضرت رهبر و شورای نگهبان و سرداران سپاه و وزرای اطلاعات سخت گرفتارند که عبا و مقام و درجاتشان را باد انتخابات مجلس هشتم نبرد.
دبیر کل سازمان ملل سرگرم تنگ کردن سوراخ گشاد لایهی اوزن است.
من و شما هر چه مو داشتیم در این بیست و نه سال از سر کندیم و اینجا و آنجای غربت یکی یکی دق مرگ میشویم.
میماند تیغ جلادها بر گردن مهرنهادها.
درد آنجاست که وقتی طناب دار افتاد بر گردن مهرنهاد، جوانان استان مهر را خواهند نهاد و خواهند پذیرفت منطق مشت در مقابل مشت را.
یعقوب مهرنهاد در آستانه اعدام
یعقوب مهرنهاد دبیر انجمن «جوانان صدای عدالت» وروزنامه نگار و سرپرست روزنامه «مردم سالاری» از فعالان مدنیای بود که اصلاح ناپذیری نظام را قبول نداشت و معتقد به فعالیت در محدودهی قانون بود. دانشجویان و جوانان عضو این انجمن با باورهای خراش ندیده از تعصب و رنگ نگرفته از خشونت قانون شکنیهای مسئولان استان را به امید رسیدن به گوش کر مرکز فریاد میزدند و در کنار آن به فعالیت فرهنگی در کمیسیونهای تخصصی این انجمن میپرداختند. اما همانطور که بر شما واضح و بر من مبرهن است رژیم حتی فعالیت انجمنهای قانونیای را که خود جواز فعالیت برایشان صادر کرده تاب نمیآورد و اکنون بعد از ده ماه زندان بی محاکمه و ملاقات، این جوان، محکوم به اعدام شده.
استاندار سیستانی استان، که تا گردن فرو رفته در بسیج و نظام، چیزی از تبار رستمیاش نمانده که گرزی برای گرگی بلند کند.
حجج اسلام، سلیمانی و نکونام، نمایندگان ولی فقیه در استان، سر سپردهتر از آنند که از آنها توقع داشت روح درو نکنند.
روحانیون تسنن استان حرف نزده سرنوشت امام جمعهی مسجد قباد کردستان انتظارشان را میکشد.
حضرت رهبر و شورای نگهبان و سرداران سپاه و وزرای اطلاعات سخت گرفتارند که عبا و مقام و درجاتشان را باد انتخابات مجلس هشتم نبرد.
دبیر کل سازمان ملل سرگرم تنگ کردن سوراخ گشاد لایهی اوزن است.
من و شما هر چه مو داشتیم در این بیست و نه سال از سر کندیم و اینجا و آنجای غربت یکی یکی دق مرگ میشویم.
میماند تیغ جلادها بر گردن مهرنهادها.
درد آنجاست که وقتی طناب دار افتاد بر گردن مهرنهاد، جوانان استان مهر را خواهند نهاد و خواهند پذیرفت منطق مشت در مقابل مشت را.
فدراسیون کوچولو
ما اگر از اول، خط امام را رها نمیکردیم و توی دهان فدراسیون فوتبال میزدیم و خودمان با افغانستان و سوریه و حسن نصرالله و اسماعیل هانیه یک فدراسیون کوچولو میزدیم تا حالا کلمنته که سهل است فیفا هم جلویمان لنگ میانداخت. در چنان صورتی ما میتوانستیم لباس فوتبالیستهایمان را تا پوشش زیر زانو و آرنج، طراحی و پای خواهران را به استادیوم باز کنیم.
به خاطر همین فدراسیون کوفتی امروزه روحانیون ما مصدر همهی امور شدهاند الا مربیگری و داوری فوتبال. در صورتیکه تاریخ نشان داده که روحانیت انقلابی به راحتی توپ را از زیر پای هر بازیکنی بیرون کشیده و اگر مصلحت دیده به خودش هم گل زده و پیروز هم شده و در هر برههی تاریخ بغل گوش تماشاچی چنان سوت زده که زهرهاش را آب و صدای الله و اکبرش را به کرهی ماه رسانده. اگر حالا ما پست مربیگری و سوت داوری را واقعاً به دست آنها بدهیم دست ما برای شکنجه، تعزیر و حتی اعدام بازیکنان باز میشود و همین امر جام جهانی را در کنارغنی سازی، حق مسلم ما میکند.
فدراسیون کوچولو
ما اگر از اول، خط امام را رها نمیکردیم و توی دهان فدراسیون فوتبال میزدیم و خودمان با افغانستان و سوریه و حسن نصرالله و اسماعیل هانیه یک فدراسیون کوچولو میزدیم تا حالا کلمنته که سهل است فیفا هم جلویمان لنگ میانداخت. در چنان صورتی ما میتوانستیم لباس فوتبالیستهایمان را تا پوشش زیر زانو و آرنج، طراحی و پای خواهران را به استادیوم باز کنیم.
به خاطر همین فدراسیون کوفتی امروزه روحانیون ما مصدر همهی امور شدهاند الا مربیگری و داوری فوتبال. در صورتیکه تاریخ نشان داده که روحانیت انقلابی به راحتی توپ را از زیر پای هر بازیکنی بیرون کشیده و اگر مصلحت دیده به خودش هم گل زده و پیروز هم شده و در هر برههی تاریخ بغل گوش تماشاچی چنان سوت زده که زهرهاش را آب و صدای الله و اکبرش را به کرهی ماه رسانده. اگر حالا ما پست مربیگری و سوت داوری را واقعاً به دست آنها بدهیم دست ما برای شکنجه، تعزیر و حتی اعدام بازیکنان باز میشود و همین امر جام جهانی را در کنارغنی سازی، حق مسلم ما میکند.
ادامه بازی
هادی خرسندی و پرویز صیاد این بار با نمایشنامهی «هادی و صمد ده سال بعد» به ونکوور آمدند.
این بازی ادامهی بازیای است که قشر با سواد و بیسواد جامعهی ما روی صحنه کالبد شکافی میشود.
تلاش در ایجاد ارتباط و دادن آگاهی یکطرفه است و قشر بی سواد تنها برای آنکه به نان و نوایی برسد به این بازی تن در میدهد. مأخذ و استناد قشر با سواد به فروید است و روش ارتباط «تراپی» است. در حالی که مأخذ و استناد قشر بیسواد ملا علی است و باعث عدم ارتباط «خرافات» است.
پرویز صیاد و هادی خرسندی با بازی درخشان خود و باز کردن پرانتزهایی در بازی نشان میدهند که از لحاظ آگاهی قشر بیسواد گاهی همطراز و گاهی جلوتر از قشر روشنفکر جامعه است، اما پذیرفتن یک رئالیسم جادویی را که او را با سرعت بیشتری (از آنچه که سواد و آگاهی بیشتر شعارگونه وعده میدهد) به آرزوهایش میرساند، ترجیح میدهد. تا سرحدی که علیرغم آنکه فراتر و بهتر از قشر آگاه، چاه جمکران و ملا علی و نیروهای سیاسیای را که آب به آسیاب قدرت میریزند به تمسخر میگیرد اما به خرافاتش چنان چسبیده و ساز خود را با چنان باوری میزند که قشر آگاه هم باور میکند صدای نیای را که از لولهی آفتابه بیرون میآید.
اگر آنها به شهر شما هم آمدند به دیدن نمایشنامه بروید. این نمایشنامه واقعاً نمایشنامهای است «برای آنان که میخواهند فقط بخندند و آنها که نمیخواهند فقط بخندند.»
ادامه بازی
هادی خرسندی و پرویز صیاد این بار با نمایشنامهی «هادی و صمد ده سال بعد» به ونکوور آمدند.
این بازی ادامهی بازیای است که قشر با سواد و بیسواد جامعهی ما روی صحنه کالبد شکافی میشود.
تلاش در ایجاد ارتباط و دادن آگاهی یکطرفه است و قشر بی سواد تنها برای آنکه به نان و نوایی برسد به این بازی تن در میدهد. مأخذ و استناد قشر با سواد به فروید است و روش ارتباط «تراپی» است. در حالی که مأخذ و استناد قشر بیسواد ملا علی است و باعث عدم ارتباط «خرافات» است.
پرویز صیاد و هادی خرسندی با بازی درخشان خود و باز کردن پرانتزهایی در بازی نشان میدهند که از لحاظ آگاهی قشر بیسواد گاهی همطراز و گاهی جلوتر از قشر روشنفکر جامعه است، اما پذیرفتن یک رئالیسم جادویی را که او را با سرعت بیشتری (از آنچه که سواد و آگاهی بیشتر شعارگونه وعده میدهد) به آرزوهایش میرساند، ترجیح میدهد. تا سرحدی که علیرغم آنکه فراتر و بهتر از قشر آگاه، چاه جمکران و ملا علی و نیروهای سیاسیای را که آب به آسیاب قدرت میریزند به تمسخر میگیرد اما به خرافاتش چنان چسبیده و ساز خود را با چنان باوری میزند که قشر آگاه هم باور میکند صدای نیای را که از لولهی آفتابه بیرون میآید.
اگر آنها به شهر شما هم آمدند به دیدن نمایشنامه بروید. این نمایشنامه واقعاً نمایشنامهای است «برای آنان که میخواهند فقط بخندند و آنها که نمیخواهند فقط بخندند.»