Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for April, 2005

توقیف کارنامه

Posted by balouch On April - 9 - 2005

ماهنامه ادبی کارنامه به دلیل استفاده مکرر از تعابیر خلاف عفت عمومی و ابتذال توقیف شد. این چیزی است که نظام می گوید.
اولین سردبیر این نشریه گلشیری بود. نگار اسکندرفر، محمود دولت آبادی و نهایتاً شورایی از نویسندگانی مثل منوچهر آتشی، حافظ موسوی، شهریار وقفی پور، اسدالله امرایی و محمد محمدعلی این ماهنامه را کارنامه کردند. خوشا تعابیر خلاف عفت و ابتذالی که اینها برای جامعه بیاورند.
همان بهتر که کارنامه توقیف شد تا نگار اسکندرفر مجبور نباشد قیافه های نحس و صداهای منحوس را بیشتر از این تحمل کند. در آن مملکت تا اطلاع ثانوی باید نشریه یالثارات منتشر بشود مشتی بی ادب چه می داند ماهنامه ی ادبی را.


توقیف کارنامه

Posted by balouch On April - 9 - 2005

ماهنامه ادبی کارنامه به دلیل استفاده مکرر از تعابیر خلاف عفت عمومی و ابتذال توقیف شد. این چیزی است که نظام می گوید.
اولین سردبیر این نشریه گلشیری بود. نگار اسکندرفر، محمود دولت آبادی و نهایتاً شورایی از نویسندگانی مثل منوچهر آتشی، حافظ موسوی، شهریار وقفی پور، اسدالله امرایی و محمد محمدعلی این ماهنامه را کارنامه کردند. خوشا تعابیر خلاف عفت و ابتذالی که اینها برای جامعه بیاورند.
همان بهتر که کارنامه توقیف شد تا نگار اسکندرفر مجبور نباشد قیافه های نحس و صداهای منحوس را بیشتر از این تحمل کند. در آن مملکت تا اطلاع ثانوی باید نشریه یالثارات منتشر بشود مشتی بی ادب چه می داند ماهنامه ی ادبی را.


تسلیت

Posted by balouch On April - 8 - 2005

دکتر محمود گودرزی که هر هفته شهروند را با مطلبی از او آغاز می کردیم رفت. با آنهمه عشقی که به ایران داشت سخت است که آدم این خبر را بشنود و بغضش نترکد. کاش بار دیگر ایران را می دید. وصیت کرده برایش مراسم یادبود نگذارند در عوض هزینه چنان مراسمی را به حساب بنیادی به نام خود او بریزند تا زیر نظر رضا براهنی ، عزت مصلی نژاد و حسن زرهی صرف کمک به خانواده های روزنامه نگاران زندانی و نویسندگان دربند بشود. برای اطلاعات بیشتر روی عکس کلیک کنید.


تسلیت

Posted by balouch On April - 8 - 2005

دکتر محمود گودرزی که هر هفته شهروند را با مطلبی از او آغاز می کردیم رفت. با آنهمه عشقی که به ایران داشت سخت است که آدم این خبر را بشنود و بغضش نترکد. کاش بار دیگر ایران را می دید. وصیت کرده برایش مراسم یادبود نگذارند در عوض هزینه چنان مراسمی را به حساب بنیادی به نام خود او بریزند تا زیر نظر رضا براهنی ، عزت مصلی نژاد و حسن زرهی صرف کمک به خانواده های روزنامه نگاران زندانی و نویسندگان دربند بشود. برای اطلاعات بیشتر روی عکس کلیک کنید.


نویسنده ی «باورهای خیس یک مرده» در شهر ماست . اسمش را در آدرس یاب اینترنتی خود تایپ کنید تا هر چه دلتان می خواهد راجع به او اطلاعات به دست بیاورید.
قدی بلند، موهایی جوگندمی و جوانی ای که در صورتش نشکفته پژمرده شده.
چشمان درشتش با چینهایی که زیر آنها افتاده هنوز اینجا در ونکوور هم نگران حادثه ای است.
به هر کس که می رسد مانده که چگونه تعجبش را از این همه پراکندگی ما بگوید. نمی داند که بیگانگی آنقدر توله زاییده که به هر دو نفر غریب خیابانهای غربت یکی رسیده. می ترسم لبانش را که بیست و هفت سال وزش بی محابای باد خشکانده، چیزی در خارج، طراوتی ندهد.
نویسنده ی کهنه کاری چون او باید بداند نسل بعد او دچار حادثه شد و برای غرق نشدن، از روی اجبار استعدادش را به دریا انداخت و سوادش را به روزمره گی فروخت.
تلخ است اما وقتی که زمستان طولانی شد در ختان را باید با مردن مقایسه کرد نه با سر به فلک کشیدن.
فرامرز پورنوروز در رادیو زن ونکوور با او مصاحبه ای کرده که قسمتی از آن را می توانید با کلیک کردن اینجا گوش دهید. در تلاشم متن کامل مصاحبه را که کیفیت بهتری داشته باشد با این فایل عوض کنم.


نویسنده ی «باورهای خیس یک مرده» در شهر ماست . اسمش را در آدرس یاب اینترنتی خود تایپ کنید تا هر چه دلتان می خواهد راجع به او اطلاعات به دست بیاورید.
قدی بلند، موهایی جوگندمی و جوانی ای که در صورتش نشکفته پژمرده شده.
چشمان درشتش با چینهایی که زیر آنها افتاده هنوز اینجا در ونکوور هم نگران حادثه ای است.
به هر کس که می رسد مانده که چگونه تعجبش را از این همه پراکندگی ما بگوید. نمی داند که بیگانگی آنقدر توله زاییده که به هر دو نفر غریب خیابانهای غربت یکی رسیده. می ترسم لبانش را که بیست و هفت سال وزش بی محابای باد خشکانده، چیزی در خارج، طراوتی ندهد.
نویسنده ی کهنه کاری چون او باید بداند نسل بعد او دچار حادثه شد و برای غرق نشدن، از روی اجبار استعدادش را به دریا انداخت و سوادش را به روزمره گی فروخت.
تلخ است اما وقتی که زمستان طولانی شد در ختان را باید با مردن مقایسه کرد نه با سر به فلک کشیدن.
فرامرز پورنوروز در رادیو زن ونکوور با او مصاحبه ای کرده که قسمتی از آن را می توانید با کلیک کردن اینجا گوش دهید. در تلاشم متن کامل مصاحبه را که کیفیت بهتری داشته باشد با این فایل عوض کنم.


عکس و خبر

Posted by balouch On April - 6 - 2005

خاتمی در حال تمرین سخنرانی گفتگوی تمدنها برای هیئت بلند پایه همراه خود در پاریس.


عکس و خبر

Posted by balouch On April - 6 - 2005

خاتمی در حال تمرین سخنرانی گفتگوی تمدنها برای هیئت بلند پایه همراه خود در پاریس.


گفتگوی تمدنها*

Posted by balouch On April - 5 - 2005

تمدن آمریکایی: با نظم نوین جهانی و حمله ی ناگهانی برویم سراغ کشورهای خاطی در دهکده ی جهانی.
تمدن اروپایی: با فیگور دموکراسی و دیا لوگ انتقادی و روش آب زیر کاهی معامله کنیم با کشورهای آسیایی.
تمدن آخوندی: با وحدت کلمه و عمل انقلابی و فتوای اجتهادی حملَه بَه آزادی.
* از نوشته های قبلی


گفتگوی تمدنها*

Posted by balouch On April - 4 - 2005

تمدن آمریکایی: با نظم نوین جهانی و حمله ی ناگهانی برویم سراغ کشورهای خاطی در دهکده ی جهانی.
تمدن اروپایی: با فیگور دموکراسی و دیا لوگ انتقادی و روش آب زیر کاهی معامله کنیم با کشورهای آسیایی.
تمدن آخوندی: با وحدت کلمه و عمل انقلابی و فتوای اجتهادی حملَه بَه آزادی.
* از نوشته های قبلی


شغل یا شخصیت

Posted by balouch On April - 3 - 2005

سرگردِ جانبازی که دکترِ کشیک بیمارستانی بوده که زهرا کاظمی را نیمه جان آنجا برده اند از آثار شکنجه هایی که بر بدن این خبرنگار دیده صحبت می کند.
آصفی منکر وجود چنین دکتری در آن بیمارستان شده.
یاد وزیر اطلاعات عراق می افتم، پشت سرش دود به هوا بود توی دوربین نگاه می کرد و می گفت والله العظیم که هیچ خبری نیست. بعدِ سقوط صدام خودش رفت خودش را تسلیم کرد. گفتند دستوری برای دستگیریت نداریم اما طرف! پشت سرت اگر نگاه می کردی دودها را می دیدی! چطور انکار می کردی؟ گفت:
شغلم آن بود که دودها را ببینم و انکار کنم!


شغل یا شخصیت

Posted by balouch On April - 3 - 2005

سرگردِ جانبازی که دکترِ کشیک بیمارستانی بوده که زهرا کاظمی را نیمه جان آنجا برده اند از آثار شکنجه هایی که بر بدن این خبرنگار دیده صحبت می کند.
آصفی منکر وجود چنین دکتری در آن بیمارستان شده.
یاد وزیر اطلاعات عراق می افتم، پشت سرش دود به هوا بود توی دوربین نگاه می کرد و می گفت والله العظیم که هیچ خبری نیست. بعدِ سقوط صدام خودش رفت خودش را تسلیم کرد. گفتند دستوری برای دستگیریت نداریم اما طرف! پشت سرت اگر نگاه می کردی دودها را می دیدی! چطور انکار می کردی؟ گفت:
شغلم آن بود که دودها را ببینم و انکار کنم!




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!