نویسنده ی «باورهای خیس یک مرده» در شهر ماست . اسمش را در آدرس یاب اینترنتی خود تایپ کنید تا هر چه دلتان می خواهد راجع به او اطلاعات به دست بیاورید.
قدی بلند، موهایی جوگندمی و جوانی ای که در صورتش نشکفته پژمرده شده.
چشمان درشتش با چینهایی که زیر آنها افتاده هنوز اینجا در ونکوور هم نگران حادثه ای است.
به هر کس که می رسد مانده که چگونه تعجبش را از این همه پراکندگی ما بگوید. نمی داند که بیگانگی آنقدر توله زاییده که به هر دو نفر غریب خیابانهای غربت یکی رسیده. می ترسم لبانش را که بیست و هفت سال وزش بی محابای باد خشکانده، چیزی در خارج، طراوتی ندهد.
نویسنده ی کهنه کاری چون او باید بداند نسل بعد او دچار حادثه شد و برای غرق نشدن، از روی اجبار استعدادش را به دریا انداخت و سوادش را به روزمره گی فروخت.
تلخ است اما وقتی که زمستان طولانی شد در ختان را باید با مردن مقایسه کرد نه با سر به فلک کشیدن.
فرامرز پورنوروز در رادیو زن ونکوور با او مصاحبه ای کرده که قسمتی از آن را می توانید با کلیک کردن اینجا گوش دهید. در تلاشم متن کامل مصاحبه را که کیفیت بهتری داشته باشد با این فایل عوض کنم.
به بهانه حضور محمد محمدعلی در ونکوور
April - 7 - 2005