پریزیدنت بوش به عراق سفر کرد
ژنرال پترس: قربان تا اونور اون تانک امنیتو برقرار کردیم
******************************************
بوش: سرباز جان اینجا نوشته خطر
سرباز: نترسین فقط عکس میگیریم بر میگردیم
***********************************
سرباز به بغل دستیش: کجا داره میره؟
-میخواد تنهایی خطر کنه
**********************
بوش: خوب سربازای خوب سفر خوبی بود. شما بجنگید. من باید برگردم خیلی کار دارم
بلوچ عزیزمان بسلامت باشند
همین که در بلاد کفر از گزند حوادث ناشی از امدادهای غیبی مصونید و محفوظ، خدا را مزید تشکر است.ما که در این دیار پر از اسلام و مهر و عدالت، مجبوریم رهگذر بمانیم تا از گزند حوادث مهرورزانه در امان.تا کی از رهگریت بدر آمده به شناسنامه براییم.علی الحساب همان سلام قدیمی را با همان حرارت و گرمایش تا اطلاع ثانوی تمدیدش میکنیم.بوش در عراق چیزی هم زیر لبی به کاندولیزا گفت، و پاسخی هم شنید.حکایتش را در وبلاگم بخوان.
بلوچ جان اگر مقدور است، خواهشمندیم نظر عمه خانوم را در مورد برنزه شدن پرزیدنت بوش و انتخاب رنگ سورمه ای برای یورتمه در صحرا جویا شوید.