دو دختر چهارساله را نشاندهام توی ماشین که برسانم خانهاشان. با هم بر سر خوشگلی بحثشان شده. از من میپرسند که کدامشان خوشگلتر است. جواب میدهم: من. یکی میگوید پسرا که خوشگل نمیشن. دیگری بی تعارف میگوید: تو خوشگل نیستی. ادای گریه کردن را در میآورم. اولی میگوید شوخی کرده و من خوشگلم. دومی با او مخالفت میکند و تأکید دارد که خوشگل نیستم. من صدای گریهام را بلندتر میکنم. اولی به دومی با اعتراض میگوید: ببین چکار کردی، داره گریه میکنه. دومی سکوت میکند. من به گریهام ادامه میدهم و از آینه نگاهشان میکنم. اولی با لب و لوچهاش شکلکی برای دومی در میآورد. دومی بعد از لحظهای میگوید: عمو گریه نکن. ترو میبرم دُتکر خوشگلت کنه!