سی سال قبل نوزادی که بنا بود نگاری بشود و بعدها وبلاگ نازخاتون را در وبلاگشهر بنویسد دل به دریا زد و آن طور که خودش با قلم شیرینش مینویسد برای سر و گوشی آب دادن قدم به این دنیا گذاشت. هنوز پنج سالی از کنجکاویش نگذشته بود که انقلاب شد و تا او دست چپ و راستش را در مدرسه پیدا کند ماشین شستشوی مغزی جنگ و روزگار تلخ و غریب و تکرار و تشویق معلم تعلیمات دینی تمام هدف وهم و غم دوران کودکی اورا به تلاش برای خانم شدن تبدیل کرد. او بخوبی میدانست که دخترانی که خانم نیستند به درد لای جرز خورده به جهنم وارد میگردند! این تلاش چنان شبانه روزی و پیگیر بود که تمام دوران کودکی او را بلعید و در سن شانزده سالگی در اوج نوجوانی او را به قله های خانم بودن رساند. در حالیکه دختران همسن او در دنیا لای جرز یا شاید هم عازم جهنم بودند او در حال تدریس ادبيات، دستور، رياضي، انگليسي و بعدها شيمي و فيزيک و مثلثات بود که این خانمی به تدریس فرانسه و یکی دو ترم تدریس در دانشگاه هم گسترش پیدا کرد. از آنجایی که شیطانالرجیم بعضی وقتها دختران و مخصوصاً خانمها را از راه بدر میکند نازخاتون متوجه میشود که اگر دست از خانم بودن بر ندارد به زودی قلب او با او همکاری نکرده خواهد ترکید لذا او از فعالیتهای خانمی کم کرده سایرین را دلخور ولی خود را دلخوش می کند و از مملکت به فرانسه میرود و ازدواج میکند و حالا این دختر شیرین سخن اصفهانی در وبلاگی که بر آن اسم یک ترشی خوشمزه شمالی را نهاده خاتون نازی شده که بدون تلاش برای خانم بودن با پستهای خود وبلاگ نازخاتون را به شهرت رسانده.
نگار که در فرانسه درس میخواند هنوز دلش به شدت برای ایران میطپد و حتی در روزهای قورباغهای خود نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد: بقیه در شهرگان دات کام