Archive for March, 2011
هشتم مارس، نظام، ضد ولایت فقیه
در آستانهی روز زن، همسر عبدالله رمضانزاده را هم به زندان بردند. بسیاری از ضد انقلابیون تحت تاثیرات غرب و ایادیشان فکر میکنند که نظام ایشان را دستگیر کرده است! اما اینطور نیست؛ زن در اسلام جایگاهی دارد که در هیچ یک از کشورهای غربی ندارد. به ویژه زن جایگاهش در نظام جمهوری اسلامی آنقدر بالاست که خود نظام برایش روز زن اسلامی درست کرده ایییییییییین هوا که هشت مارسِ کفار جلویش لنگ میاندازد و مارس میشود.
شما نباید به حرف افرادی که ضد ولایت فقیه هستند و ساندیس را مسخره میکنند گوش بدهید. آنها حضور مشترک زهرا رهنورد و فاطمه کروبی با همسرانشان را هم بازداشت قلمداد کرده و در بوق کرنا میدمند. شما بگویید، شیخ کروبی با آن سن و سال در زندان بدون آنکه کسی از او مراقبت کند دو روز هم دوام میآورد؟ و یا خود میر حسین موسوی یادش میماند قرصهایش را بخورد؟ ما مثل کفار نیستیم که قرتی بازی هشت مارس را در بیاوریم. ما هر روز خدمت زن میرسیم علیالخصوص زنانی مثل زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و ستوده وبایزیدی و…
این از خدا بیخبران دستگیری همسر عبدالله رمضانزاده را چنین تلقی میکنند که برای تحت فشار گذاشتن ایشان برای مصاحبه تلویزیونی بوده است!!! در صورتی که خدا به سر شاهد است که رمضانزاده هر ر وز چند بار التماس میکند برای مصاحبه تلویزیونی. حالا بلکه همسرش او را از خر شیطان پایین بیاورد که اگر نیاورد چارهای نمیماند جز آزادی همسر و بر گذار کردن مصاحبه با ایشان.
در این شام غریبان هشت مارس روشن کردن یک مسئله در مورد حضور خانم زهرا رهنورد و فاطمه کروبی خالی از ثواب نیست و آن اینکه همانطور که برادر صالحی وزیر امور خارجه گفت: بازداشت نشدهاند بلکه خودشان به میل خودشان آمدند سوار شدند و ماموران چون اجازه نداشتند که ممانعت کنند ممانعت نکردند و بنا هم نیست که هر کس سر خود تصمیم بگیرد. پس در این مملکت آقا چه خری است؟
در جادههای بن بست
مجموعه شعر جدیدی از فرامرز پورنوروز به نام در جادههای بنبست منتشر شده. چهل و هفت شعری را که در هفتاد و د و صفحه گنجانده شده به محض دریافت کتاب میخوانم و پر از شعر میشوم. به کتابخانه کوچکام مراجعه میکنم و در جستجوی شقایق و از قعر دره تا روز اول عشق و سالهای سخت و بازترین پنجره را پیدا میکنم. اینها کتابهایی است که این شاعر و نویسنده و منتقد ادبی تا کنون منتشر کرده. برای من نوشتن در مورد شعر و حتی داستانهای فرامرز پورنوروز کار سختی است. من و او که سالهاست در ونکوور کانادا زندگی میکنیم رابطه و د وستی ادبیای داریم که در تمام این مدت ادامه داشته و بیشتر من به او به چشم استاد و راهنما نگاه کردهام تا یک دوست معمولی. فرامرز پورنوروز که در میاندوآب به دنیا آمده فعالیتهای ادبی خود را از همان شهر و دوران نوجوانی آغاز کرد و آنرا تا همکاری با نشریات پایتخت گسترش داد. به جز یکی دو داستان، بقیه داستانهای مجموعه داستان سالهای سخت که اولین اثر اوست در نشریات داخل ایران منتشر شده. فرامرز پورنوروز در مجموعه شعر در جستجوی شقایق که اولین مجموعه شعر اوست و در خارج منتشر شده تاریخ انتشار را: پاییز هزار و سیصد و هفتاد و شیش نگاشته است و شعرهای او اسم دارد و در شعر خوابهای پریشان که اولین شعر این مجموعه هست نگاهاش به سال چنین است:
سالی که بهار گریخت
تبعید
در دشتی پر از ستاره
فصل اول سال شد
وما که سرتاسر جغرافیا را دویدیم
و رنج را
تا اینسوی جهان
بر شانههایمان حمل کردیم
جز غربت نصیبمان نشد
اینک ماندهام
در غیاب کولیان سرمست
که با بهار تداعی میشدند
خوابهای پریشانم را
چگونه تعبیر کنم
سیزده سال بعد غربت اثر خود را گذاشته است. در مجموعه شعر در جادههای بنبست که با وسواس چهل و هفت شعر از میان دهها شعر برگزیده شده، تاریخ انتشار شاعر میشود: فوریه دوهزار و یازده و اشعار به جای اسم شماره دار میشوند و در شعر سوم نگاه شاعر به سال چنین میشود:
سال، سال عظیمی بود
هیچ بهمنی بربام ما نریخت
هیچ سیلی راه برما نبست
ما خود
به ویرانی
آبستن بودیم
فرامرز پورنوروز که در مجموعه شعر در جستجوی شقایق وعده میدهد که از شعر شرابی بسازد و از روزنه نگاهی که آنسوی شب پیدا باشد و آسمان را چنان آبی ببیند و پرنده را چنان آزاد که قفس در شرم حضور خودش غرق شود ( شعر: از شعر…) در مجموعه شعر در جادههای بنبست این شعر را برای روی جلد کتاب انتخاب میکند:
نه بیمناک کنونم
نه مشتاق روزفتح
که درشتاب ثانیهها
به پایداری عهد
اعتباری نیست
و در گردش عظیم
هر لحظه پرتاب را
انتظار میکشم
قصد من از نوشتن این مختصر معرفی فرامرز پورنوروز و آثار او بود. به هیچ وجه خود را در حدی که شعر و کارهای او را مورد بررسی قرار دهم نمیبینم.
حرفهای یک وزیر امور خارجه
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران، میگوید که رهبران مخالفان حکومت ایران در خانههای خود مشغول زندگی عادی هستند!
آنها همیشه از جایی به جای دیگر میروند و آزاد هستند با خانوادههای خود دیدار کنند وشاید آنها خودشان تصمیم گرفتهاند که به جای دیگری بروند!
بعضی از خانمها و آقایان فکر میکنند وزیر امور خارجه دروغ میگوید در صورتیکه باید توجه داشته باشید ایشان دیپلمات است آنهم از نوع رژیمی. در زبان دیپلماتیک مکتبی، خانه یعنی چهار دیواریِ سقف دار و خودتان بهتر میدانید که خانمها و آقایان دزدیده شده در چهار دیواری سقف داری هستند. بدون اینکه شما وزیر امور خارجه باشید هم سخت نیست که بفهمید زندگی عادی یعنی نفس کشیدن و قطعاً ایشان اطلاع داشته که تا آن لحظه آنها نفس میکشیدهاند و الا کجا آخرتش را خراب میکرد و چنین دروغی میگفت؟. با توجه به روحیهی هر چهار نفری که ما میشناسیم حتی اگر آنها در چهار دیواری سقف دار قوطی کبریت هم باشند باز هم از فرط نگرانی و ناراحتی مرتب در حال قدم زدن هستند و با خود میاندیشند: که وقتی این میرود برما چه رفته است بر ملت. از لحاظ دیدار با خانواده خب بازجو و شکنجهگر و زندانبان و زندانی و ما، همه فرزندان آدم و حوا هستیم و قوم و خویش و اهل یک خانواده و این عزیزان آزاد هستند با این دسته از خانوادهی خود دیدار بفرمایند.
اعتراف میکنم که این قسمت آخر که ایشان فرمودهاند: «شاید آنها خودشان تصمیم گرفتهاند که به جای دیگری بروند» را من هم مثل شما متوجه نشدم ولی من و شما کجا و اطلاعات یک دیپلمات کجا. ما که بنا نیست و نباید توقع داشته باشیم همه حرفهای یک وزیر امور خارجه را بفهمیم. حاکم کجا و محکوم کجا.
بعد از تحریر: با پوزش از سنگ پای قزوین
از نظام ولایی تا خواب شیطانی
اطلاعاتی در جریان است که نظام با تمام توان بی رحمی و شقاوت در یکی از بزرگترین تصمیمات تاریخی خود قصد دارد با شدت و حدت موسوی و کروبی را زیر فشار بگذارد برای اعترافات تلویزیونی. آنها از همسران این دونفر برای شکستن و به زانو در آوردن این دو مخالف خود استفاده میکنند. پیش بینی من این است که شیخ کروبی توانایی باور شکنجهها را نخواهد داشت و احتمال دارد از شدت حرص و خشم و فریاد و اعتراض با دار فانی وداع بگوید.
مهندس میر حسین موسوی را ممکن است توسط دواهای قوی روانگردان و شکنجهها و بلاهایی که بر سر همسر او و همسر همرزماش روا خواهند داشت ناگزیر از مصاحبه کنند. لذا بعید نیست چنین چیزی پخش کنند:
اعترافات تلویزیونی مهندس میر حسین موسوی
من از همان ابتدا تودهای بودم. این را امام راحل میدانست ولی باز هم مرا انتخاب کرد تا مشت محکمی روی دماغ تودهای ها بکوبد. بعد من از حزب توده در آمدم رفتم عضو موساد شدم که شورای نگهبان صلاحیت مرا برای شرکت در انتخابات تأیید کند. در این هنگام یعنی بعد از گرفتن تأییدیه من زودی از موساد خارج شده توسط سلمان رشدی و سایر دوستان از جمله کروبی، فراماسون شدم. بعد انتخابات هم من رسماً به سی آی ای پیوستم تا جلوی انتقال آرا را به آقای احمدی نژاد بگیرم.
از دیگر کارهایی که من برای بدنام کردن نظام کردم این است که خواهر زاده داشتم و نظام را وادار کردم تا او را شهید کند و وقتی نظام گول مرا خورد من داد و بیداد کردم که اهای بگیرید که نظام خواهر زادهام را کشت.
همسر من که به مناسبت روز جهانی زن به من نمایندگی داده به جای او هم اعتراف بکنم خیلی خیلی انقلاب و آقای احمدی نژاد را اذیت کرد و با اینکه برادران همهی ضد ولایت فقیها را میکشتند او داد میزد هنوز در گهواره کودکی هست. که اعصاب حضرت رهبر خط خطی بشود. انقلاب و حضرت رهبررا رها کرده بود و همپای ملت ملعون میرفت و انگار نه انگار که ضعیفه هست و شرعاً باید پشت سر من راه بیاید.
این هم درست است که دفترچه تودهای ها در خانه من پیدا شده. چون تودهایها مغز خر خوردهاند و در این برهه که می خواستند برای من دفترچه بفرستند رویش آرم و مارک و پرچم خود را زدند و فرستادند تا وزارت اطلاعات آنها را کشف کند. البته من میخواستم پس بفرستم اما آقای کروبی نگذاشت و گفت بد است حزب از تو دلخور میشود. من از ملت ایران و حضرت رهبر که خیلی جامعالشرایط هست علی الخصوص از صادق لاریجانی در خواست اعدام دارم و از حداد عادل و سردار رضایی هم میخواهم زودی بیانیه بدهند و سایر بزرگان و علمای خاموش هم میتوانند صلوات بفرستند.
از جنبش سبز میخواهم ساندیس نوشیده بسیجی بشوند و ملت هم برود به خانه هایشان و بگذارند تا آخوندها همچنان بر همه چیز ما مسلط باشند چون نماینده آنها در آسمان اگر از ما ناراض بشود آخر از آسمان برای ما بلای آسمانی خواهد فرستاد. سایت کلمه اگر این اعترافات مرا پخش نکرد یک کلمه از حرفهایش را باور نکنید.
نظام ملکوتی و آدم دزدی
جناب رامین میهمانپرست سر پرست وزارت امور خارجه می گوید مسئله موسوی و کروبی مسئله داخلی است و جهان را از دخالت برحذر داشته است. این مسئله که جناب میهمان پرست در نیم قرن دوم عمر خود دست از خدا پرستی برداشته است مسئله شخصی اوست اما رهبر پرستی او به ما ربط پیدا میکند. مشکل کسانی مثل این سرپرست و سایر مقام پرستان در این است که عقل را یکسره مرخص میکنند و هر بار گوشهی دیگری از بیسوادی و تاریک اندیشی خود را به نمایش میگذارند. مجرمتر از ضحاک کسانی هستند که جوانان را خوراک بقای حکومت او میکنند. نظام ملکوتی پر مدعا، امروز چنان زبون شده است که جرأت دستگیری علنی چهار نفر را ندارد و دست به آدم دزدی میزند. در جهان پیشرفته امروز بر خلاف دنیای عقب ماندهای که برادر میهمانپرست در آن زندگی میکند؛ آزادی انسان مسئلهای داخلی نیست بلکه موضوعی است جهانی.