دست پنج نفر را در همدان به جرم سرقت بریدهاند. شیخ، دست تنگیاشان را ندید و دستشان را برید. ماندهام، بی دست، با تنگدستی چه میکنند.
شخصی که حداکثر میتوانست موتوری گازی دست و پا کند، یا بر دو چرخهاش موتوری نصب کند تا از جانکندن رکاب زدن رهایی یابد و از این منزل به آن منزل برود و برای دو تومان امام حسین را بکشد و جنازهاش را اینور و آنور بکشد، نشسته است در کاخ دادگستری و شده است قاضی. البته که حکم می کند دست ببرند. اگر این پنج تن سارق هم بودهاند چه بد سرانجام بودهاند که در نظام دزدان دستشان را بریدهاند.