Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

عطش

February - 18 - 2010

دخترک سه سال دارد. پدرش که رفته است ایران؛ به دلایلی مجبور است بماند آنجا. دختر بچه اوایل، دلتنگی‏اش را با گریه کردن و نق زدن گذراند؛ بعد از مدتی پرخاشگر و نهایتاً گوشه‏گیر شد. پتو و بالشتکی بر می‏دارد؛ عروسکی را بغل می‏کند و تا موقع رفتن آن‏ را زمین نمی‏گذارد. وقت آمدن و رفتن، برای سلام و خداحافظی سعی می‏کند تا جایی که دستانش امکان باز شدن دارند مقدار بیشتری از مرا در آغوش کوچک خود جا بدهد. دیروز به دو سه دختری که دلخواه و ایده‏آل او هستند بازی‏ای را پیشنهاد کرد و مصر شد که بپذیرند اما دخترها حاضر نمی‏شدند نقشی را که او می‏خواست ایفا کنند. یکی از دخترهایی که زیاد گروه خونی‏اش با او نمی‏خورد اعلام کرد حاضر است آن نقش را بازی کند. دخترک بر خلاف همیشه بازی با آن دختر را پذیرفت؛ لحظاتی بعد وانمود می‏کرد بچه اوست صدایش می‏زد:

– بابا بیا منو ببر پارک.


Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!