فروغ جان
انگار همین دیروز بود که میگفتی:
میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکهای نا چیز ایمان یافت
می توان در حجرههای مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید …
فروغ عزیز! ای عاشق دل سوختهی آن روزها، نیستی که ببینی این روزها در سینه عاشقان، امام تازه چطور گلوله میکارد و آنها چگونه سیاهی و سختی آسفالت را با خون خود آب میدهند.
امروز زاد روز توعزیزاست. شاید خیلیها یادشان برود اما دل عاشقات نگیرد چون ما در گیر و دار برگزاری شب هفت و شب چهلم عزیزانمان هستیم. ندا و سهراب و بقیه نازنینان حتمن آنجا هستند، خیلیها هم در همین چند روزه فرستاده شدند. اما نگران نباش! درست است این جنبش مخالف خشونت است اما مردم میدانند که همیشه حق دفاع شخصی را در مقابل ظالم دارند و تا قهوه آقا! را نخورند از پا نمینشینند. نیستی که ببینی صیادان ولایت فقیه چگونه از جوی حقیر ظلم که به گودال تاریخ میریزد قصد صید حکومت را دارند.
فروغ عزیز یادت باشد برای خودت یک جشن تولد مفصل بگیری! ما اما همه شادیهایمان را جمع کردهایم تا در سقوط این نظام از خجالت تاریخ در بیاییم.
به فریدون که نگذاشتندش بماند و این روزها را ببیند سلام برسان.