خواب دیدم دارم با شیطان تخته نرد بازی میکنم. او مرتب جفت شیش میآورد و من پشت سر هم یک و دو. گفتم:
– لا الله الا الله
شیطان خندید و گفت:
– اگر غیر از خدا خدایی نیست پس چرا به داد توی بینوا نمیرسه که داری مارس میشی؟!
راستش را بخواهید نه تنها جوابی نداشتم بلکه استغفرالله خیلی هم از دست خدا کفری بودم اما نخواستم پیش شیطان کم بیارم. گفتم:
-همینش مونده که خداوند عزوجل بیاید پایین و بندهگانش را در قمار کمک کند! آنهم قماری که با شیطان بازی میکنند!
ملعون قاه قاه خندید و گفت:
– بفرما، همین حالا بیدارت میکنم. همین حالا به جای خودم با زندگی همبازیات میکنم. به جای قمار میگذارمت سرِ کار. نه آن سرِ کاری که سرِکاری باشد بلکه سرِ کاری که کاری باشد. از آن کارهایی که بناست هر که نان از عمل خویش خورد منت از اون یاروی اونجایی نبرد. میخوام ببینم اونجا مهرههات چطوری مینشینه و باریتعالی چطوری به دادت میرسه!
این را که گفت از خواب بیدار شدم. خواب یادم نبود اما هزار بدبختیام به یادم آمد. با خودم گفتم:
– جفت شیش میخواهد وضع خراب و جز کور کور نمیدهد طاس زمانه…
هنوز «ه» زمانه را نگفته بودم که خواب یادم افتاد.
«لا الله الا الله»
«لعنت به شیطان»
اینها را نه در خواب میگویم نه در بیداری. اینها را میگویم تا مسئله را درز بگیرم.
درز گرفتن
January - 3 - 2010