Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

در روستای ما خیلی‏ها خر داشته‏اند، اما هیچ خری خر سیدجلال نمی‏شود. سید دستش به دهانش می‏رسید. آدم که دستش به دهانش برسد خرش هم بی بهره نمی‏شود. سیدجلال و خرش با هم مریض شدند، اما کسی متوجه نشد. مردم کار و زندگی داشتند. نمی‏رفتند موی دماغ سید بشوند و میخ عرعر خرش. حال سید جلال و خرش روز به روز وخیمتر می‏شد. خودش همه را دشمن می‏دید و خرش از هر کجا که رد می‏شد هفت، هشت، ده نفر را لت و پار می‏کرد. مردم اینجا و آنجا اشاره‏ای، اخمی، تَخمی می‏کردند اما مواظب دوست و دشمن و کفار بودند. فاجعه آنجا بود که خود سید بیشتر به خرش دل بسته بود. همه تقیه می‏کردند کسی نمی‏رفت بگوید: سید، خر عیسی هم گر به مکه رود و باز آید باز همان خر است. اولش زبان بسته عرعر کرد. بعد جفتک پراند و گاز گرفت. آخرش خود سید نمی‏دانست خرش کجاست و چه می‏کند.
یک روز صبح خر جفت پا زد به مثانه سیدجلال. خودش افتاد و سقط شد، سید هم افتاد و مرد.


Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!