هاشم رمضانی چهل و پنج ساله متأهل و صاحب چند فرزند از مهاباد دستگیر و به زندان ارومیه منتقل میشود. چهار روز بعد خبر میدهند در زندان خودکشی کرده. با اسکورت دو ماشین لباس شخصی به زادگاهش منتقل و دفن میشود.
خوب این موضوع چه جای نوشتن دارد؟ این حتی آن شور و هیجان و تازگی را برای آنکه خبر هم باشد ندارد، چه برسد به آنکه کسی راجع به آن بنویسد. حالا اعدام کودکان و سنگسار زنان و مردان هم عادی شده. خبرنامهها مجبورند. کارشان هست. شانسشان بد است و خبرهای جدیدی اتفاق نمیافتد تقصیر ما نیست. دلخورند بروند شغلشان را عوض کنند.
شرمندهی هاشم رمضانی. شرمنده چهل و پنج سالگیاش. شرمنده زن و فرزندانش ولی ما هم دست و بالمان باز نیست. ماییم و همین یک ستون و چندتا خواننده. نمیشود سوژه تکراری بنویسیم. خوانندگان از ما قبول نمیکنند. حالشان خراب میشود.
خبر یک خودکشی
January - 15 - 2009