سلام. عشا جان در یک مملکت اسلامی مگر غیر از همین «امنیت» ما چیز «ملی» دیگری داریم که نظام به آن حساس باشد؟ تو هم صاف رفتهای علیه آن اقدام کردهای؟ حالا کار از کار گذشته خودت را برای مصاحبه تلویزیونی آماده کن. ترا به زهرای آنها قسم میدهم که سر نوشت دو زهرای ما را (زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب) به خاطر بسپاری و کله شقی نکنی. قشنگ مقنعه و چادری را که میدهند بگذار سرت و محکم و قبراق بنشین جلوی فیلمبردار. اول بگو جامعه بهاییها ترا فرستادهاند که آن هفت نفر رهبرشان را از زندان فراری بدهی (مبادا اشارهای به حمله به قبرستانهای آنها بکنی) بعد بگو از آمریکا یک چمدان بی بند و باری در بیان نظر و انتقاد از دولت هم با خودت برده بودی که قسمت اعظمش را دادی به مجلسیها. مقدار متنابهی امضا هم روی کاغذی آماده داشته باش که جلوی دوربین به عنوان مدرک نشان بدهی که قصد داشتی آنها را تقلب برسانی به کمپین یک مبلیون امضا. ممکن است مجبور باشی بر علیه پدر و مادرت هم چیزهایی بگویی. احساساتی نشو. لازم شد عاقشان هم بکن. میدانم شرعاً فرزندان نمیتوانند والدینشان را عاق کنند اما همکاری که کردی شرع این ایرادات کوچک را رفع و رجوع میکند.
عشا جان سلام وبلاگنویس بی درخواست نیست. نه، لینک نمیخواهم، اما ما یک مولویای داشتیم به نام مولوی احمد نارویی. به امنیت ملی از گل هم بالاتر نمیگفت. سه،چهار ماهی میشود که اورا به خاطر پارهای توضیحات بردهاند اما یادشان رفته او را بر گردانند. قربان دهانت توی اعترافاتت بگو که او ترا سنی کرده و سپس ترا گول زده وهابی هم بشوی و توی اتوبان سبقت غیر مجاز بگیری. این اعترافت به احتمال زیاد گل از گل «امنیت ملی» میگشاید و او را از تو راضی میکند. امنیت ملی که از تو راضی شد خدا هم از تو راضی میشود. خدا که راضی شد احتمال دارد نظام هم از تو راضی بشود و ترا با قید ضمانت آزاد بکند.
نامه دوم به عشا مومنی
November - 9 - 2008
آقا بلوچ ما این نامههای دشمن شکن شما را شدیدا دوست داریم. شاید بد نبود آنرا برای تنویر افکار عمومی دولت دوست و برادر آمریکا برای آقا حسین اوباما هم بفرستید!