دو سه پیچ و چند چهار راه مانده که برسیم به خانهاشان. خوابآلود است و من نمیخواهم خواب برود. میگویم من چشمامو میبندم هر وقت رسیدیم خونه تو بگو باز کنم! میگوید: نه تو نکن اکسیدنت میشه. من میکنم. منطق قویست. میپذیرم. دو سه دقیقه بعد میگویم باز نکنی ها هنوز نرسیدیم. جوابی نمیآید. در آینه نگاه میکنم تخت خوابیده.
عکسی از مهد کودک به درخواست امیر از کره جنوبی. اگر بزرگ میپسندید رویش کلیک کنید بزرگ میشود!