رئیس دانشگاه حضرت اندروز به معاونش: زیاد جدی نگیر کلاه خودش حرف نداره این دمب و بچسجون کار و تموم کن.
Archive for October, 2006
تبریک و تسلیت عید فطر
فرشتگانی که بنا بود سلام و تهنیتهای خداوند را برای روزه داران به زمین بیاورند به بارگاه خداوند فرا خوانده شدند. عزرائیل هم با آنها وارد شد. خداوند فرمود: هان عزرائیل! عید فطر همانا من فقط رحمت میفرستم برای بندگانم.
عزرائیل داس مرگش را به ستون عرش تکیه داد. روی پلهی ورودی بارگاه به سجده افتاد و گفت: از زاهدان گرفته تا تهران حکمهای اعدام و سنگسار خیلیها موکول شده به بعد عید فطر. سلام و تهنیتها را بار فرشتهها کنید من آمدهام محمولهی مرگ و سنگ را تحویل بگیرم.
***
تبریک به آنانی که سلام و تهنیتها را تحویل میگیرند و تسلیت به آنهایی که مرگ و سنگ انتظارشان را میکشد.
بیت:
کرم بین و لطف خداوندگار یکی قهقهه میزند یکی زار
تبریک و تسلیت عید فطر
فرشتگانی که بنا بود سلام و تهنیتهای خداوند را برای روزه داران به زمین بیاورند به بارگاه خداوند فرا خوانده شدند. عزرائیل هم با آنها وارد شد. خداوند فرمود: هان عزرائیل! عید فطر همانا من فقط رحمت میفرستم برای بندگانم.
عزرائیل داس مرگش را به ستون عرش تکیه داد. روی پلهی ورودی بارگاه به سجده افتاد و گفت: از زاهدان گرفته تا تهران حکمهای اعدام و سنگسار خیلیها موکول شده به بعد عید فطر. سلام و تهنیتها را بار فرشتهها کنید من آمدهام محمولهی مرگ و سنگ را تحویل بگیرم.
***
تبریک به آنانی که سلام و تهنیتها را تحویل میگیرند و تسلیت به آنهایی که مرگ و سنگ انتظارشان را میکشد.
بیت:
کرم بین و لطف خداوندگار یکی قهقهه میزند یکی زار
روزگارِ بدِ روزگار
«شرقی» باشی در جمهوری اسلامی باشی و از بند بند تنبانی قانون مطبوعات ( انتشار هر نوع نشريه به جای نشريه توقيف شده به نحوی كه با نشريه مذكور از نظر نام، علامت و شكل مشابهت داشته باشد ممنوع است و نشريه جديد بلافاصله توقيف می شود.) خبر نداشته باشی جور در نمیآید. حتم دارم خبر داشتهاند رعایت هم کردهاند اما نظام که تمامیتخواه شد گیر میدهد. گیرها که مکتبی شد، شرق عمامه پیچ میشود و روزگار سیاه.
روزگارِ بدِ روزگار
«شرقی» باشی در جمهوری اسلامی باشی و از بند بند تنبانی قانون مطبوعات ( انتشار هر نوع نشريه به جای نشريه توقيف شده به نحوی كه با نشريه مذكور از نظر نام، علامت و شكل مشابهت داشته باشد ممنوع است و نشريه جديد بلافاصله توقيف می شود.) خبر نداشته باشی جور در نمیآید. حتم دارم خبر داشتهاند رعایت هم کردهاند اما نظام که تمامیتخواه شد گیر میدهد. گیرها که مکتبی شد، شرق عمامه پیچ میشود و روزگار سیاه.
عمه جان و ماجرای تحریم
صبح، بوقِ علیالطلوع کسی پاشنهی در را میکند. عمه جان بود. کفن پوشیده با کمربند انفجاری و مقنعه و روبنده، رو به بنده کرد و فرمود:
تکلیفت را روشن کن تو «براندازی» یا نه؟!
گفتم رژیمی که رهبرش نمایندهی خدا و دولتش مرتبت با امام زمان و موشکهایش شهاب یک و دو و کوفت و فلان و چند است، چه فرق می کند من برانداز باشم یا نباشم؟
گفت عازم زیارت چاه جمکرانم میخواهم لیست براندازها و خودیها را تقدیم آقا کنم!
گفتم به عرضشان برسانید نمیدانم براندازم یا نه اما میدانم اگر دیوانهای زنجیری شد قبل از آنکه جان عاقلان را بگیرد عاقلان باید حالش را بگیرند.
عمه جان و ماجرای تحریم
صبح، بوقِ علیالطلوع کسی پاشنهی در را میکند. عمه جان بود. کفن پوشیده با کمربند انفجاری و مقنعه و روبنده، رو به بنده کرد و فرمود:
تکلیفت را روشن کن تو «براندازی» یا نه؟!
گفتم رژیمی که رهبرش نمایندهی خدا و دولتش مرتبت با امام زمان و موشکهایش شهاب یک و دو و کوفت و فلان و چند است، چه فرق می کند من برانداز باشم یا نباشم؟
گفت عازم زیارت چاه جمکرانم میخواهم لیست براندازها و خودیها را تقدیم آقا کنم!
گفتم به عرضشان برسانید نمیدانم براندازم یا نه اما میدانم اگر دیوانهای زنجیری شد قبل از آنکه جان عاقلان را بگیرد عاقلان باید حالش را بگیرند.
گزارش وبلاگی
برای من فرصتی بود تا قشر جوانی را که اخیراً به ونکوور آمدهاند و اکثریت سالن را تشکیل میداد ببینم.
من با این صحبت کوتاه طنز نویس میهمان شهرمان را به روی صحنه دعوت کردم:
درود بر شما خانمها و آقایان
تلفنهای دستی امروز جزوی و عضوی از ما شدن. با اینکه از من خواستن، جرأت نمیکنم ازتون بخوام این عضوتونو خاموش کنین. حالا که در صد سال گذشته لرزیدن در ما نهادینه شده برای اینکه یک کار سیاسی کرده باشیم لطفاً موبایلاتونو روی حالت لرزش بگذارید.
دوستانی که بچههای خودشونو آوردن تا با طنز آشنا بشن باید بدونن که کودکان در مقابل خندههای ما گریه میکنن، نگران نشید.
از زمان کمبوجیه رسم بوده که در آغاز جلسات کسی به حضار خوش آمد بگه و میهمونو با احترام به روی سن دعوت کنه. تا حالا چون نوبت به بلوچها نرسیده بود امروز این مهمو به عهدهی من گذاشتن و منم به شما بسیار بسیار خوش آمد میگم.
ابراهیم نبوی رو همه تون میشناسین، اگر هم تا این هفته تک و توکی بی خبر بودید سر مقالهی مفصل هادی ابراهیمی در شهروند این هفته چنان کامل بود که خود نبوی هم موقع خوندن چند بار گفت: عجب! عجب!
ابراهیم نبوی در ایران به دنیا اومد ولی قبل از آنکه به مرگ طبیعی کشته بشه از ایران خارج شد.
با اینکه حالا چندین ساله تو خارجه تونسته از دست اپوزسیون هم جان سالم بدر ببره (البته تا حالا)
شایعات زیادی دور و برش هست از جمله اینکه او با هادی خرسندی در لندن تو یه رستوران چلوکباب خوردن! در حالیکه واقعاً اونا این کارو تو آلمان کردن.
نبوی در جوانی انقلابی بود اما به یکباره با به دست گرفتن قلم توی دهان انقلاب زد و خودش با انتشار دهها کتاب و هزاران مطلب و مقاله انقلاب تعیین کرد اما تا حالا تو نوشته هاش اثری از جملاتِ: اقتصاد مال خر است به چشم نخورده.
در خارج شایع است که او از ایران دلار فراوان آورده و در داخل باور دارند او از آمریکا دلار زیادی میگیره اما چون ادارهی خدمات اجتماعی متوجه شده که او طنزپرداز بزرگیه به او سوشیال نمیده و چون تو پیتزا دلیوری هم دست فراوون شده کار هم گیر نیاورده و ما هم که سالانه بیشتر از پنج سنت کتاب نمیخریم خرج سنگین خارج کمرش رو شکسته، برا همین او نشسته استندآپ کمدی اجرا میکنه.
خانمها، آقایان، ابراهیم نبوی
گزارش وبلاگی
برای من فرصتی بود تا قشر جوانی را که اخیراً به ونکوور آمدهاند و اکثریت سالن را تشکیل میداد ببینم.
من با این صحبت کوتاه طنز نویس میهمان شهرمان را به روی صحنه دعوت کردم:
درود بر شما خانمها و آقایان
تلفنهای دستی امروز جزوی و عضوی از ما شدن. با اینکه از من خواستن، جرأت نمیکنم ازتون بخوام این عضوتونو خاموش کنین. حالا که در صد سال گذشته لرزیدن در ما نهادینه شده برای اینکه یک کار سیاسی کرده باشیم لطفاً موبایلاتونو روی حالت لرزش بگذارید.
دوستانی که بچههای خودشونو آوردن تا با طنز آشنا بشن باید بدونن که کودکان در مقابل خندههای ما گریه میکنن، نگران نشید.
از زمان کمبوجیه رسم بوده که در آغاز جلسات کسی به حضار خوش آمد بگه و میهمونو با احترام به روی سن دعوت کنه. تا حالا چون نوبت به بلوچها نرسیده بود امروز این مهمو به عهدهی من گذاشتن و منم به شما بسیار بسیار خوش آمد میگم.
ابراهیم نبوی رو همه تون میشناسین، اگر هم تا این هفته تک و توکی بی خبر بودید سر مقالهی مفصل هادی ابراهیمی در شهروند این هفته چنان کامل بود که خود نبوی هم موقع خوندن چند بار گفت: عجب! عجب!
ابراهیم نبوی در ایران به دنیا اومد ولی قبل از آنکه به مرگ طبیعی کشته بشه از ایران خارج شد.
با اینکه حالا چندین ساله تو خارجه تونسته از دست اپوزسیون هم جان سالم بدر ببره (البته تا حالا)
شایعات زیادی دور و برش هست از جمله اینکه او با هادی خرسندی در لندن تو یه رستوران چلوکباب خوردن! در حالیکه واقعاً اونا این کارو تو آلمان کردن.
نبوی در جوانی انقلابی بود اما به یکباره با به دست گرفتن قلم توی دهان انقلاب زد و خودش با انتشار دهها کتاب و هزاران مطلب و مقاله انقلاب تعیین کرد اما تا حالا تو نوشته هاش اثری از جملاتِ: اقتصاد مال خر است به چشم نخورده.
در خارج شایع است که او از ایران دلار فراوان آورده و در داخل باور دارند او از آمریکا دلار زیادی میگیره اما چون ادارهی خدمات اجتماعی متوجه شده که او طنزپرداز بزرگیه به او سوشیال نمیده و چون تو پیتزا دلیوری هم دست فراوون شده کار هم گیر نیاورده و ما هم که سالانه بیشتر از پنج سنت کتاب نمیخریم خرج سنگین خارج کمرش رو شکسته، برا همین او نشسته استندآپ کمدی اجرا میکنه.
خانمها، آقایان، ابراهیم نبوی
تشکر از ضد انقلاب
دوستان ضد انقلابِ آینه ساز لطف کرده برای وبلاگ من آینهای ساختهاند که وبلاگ اصلی را صناری چند پیکسل شفافتر نشان میدهد. آنان با زبانی رمز مراتب را به اطلاع من رساندند که بر اثر کجی بیش از حد دو قرانی و ضعف بیش از حد دیده بصیرت، رویت و کشف نشد تا عاقبت عالم عالیقدر وبلاگستان جناب ملا حسنی با بیان مبارک خود باعث باز شدن دیدگان و نیش حقیر گردید. امیدوارم در این شبهای پر التهاب خداوند تیغ هیچ ابن ملجمی را بر فرق آنها پایین نیاورد.
تشکر از ضد انقلاب
دوستان ضد انقلابِ آینه ساز لطف کرده برای وبلاگ من آینهای ساختهاند که وبلاگ اصلی را صناری چند پیکسل شفافتر نشان میدهد. آنان با زبانی رمز مراتب را به اطلاع من رساندند که بر اثر کجی بیش از حد دو قرانی و ضعف بیش از حد دیده بصیرت، رویت و کشف نشد تا عاقبت عالم عالیقدر وبلاگستان جناب ملا حسنی با بیان مبارک خود باعث باز شدن دیدگان و نیش حقیر گردید. امیدوارم در این شبهای پر التهاب خداوند تیغ هیچ ابن ملجمی را بر فرق آنها پایین نیاورد.
کجا ایستادهایم
روز جهانی مبارزه برای لغو حکم اعدام
روز جهانی کودک
و
شبها و روزهای سیاه ما
بشنوید (از رادیو فرانسه کش رفتم)