اگر شما اکبر گنجی بودید و نک حمله اتان را متوجه رهبری که در دژ تقدس سنگر گرفته می کردید از هموطنان خود چه توقعی داشتید؟
Archive for July, 2005
یک پرسش
اگر شما به جای اکبر گنجی بودید بعد از یکماه که از اعتصاب غذایتان گذشته بود از سایر هموطنان خود چه توقعی داشتید؟
کمی زندگی، کمی مسابقه
بیایید در مسابقه مقاله نویسی شرکت کنید. درست است که مسائل زیادی دل و دماغ برای ما نمی گذارد، اما به نطرم طرح مسئله اعدام و نوشتن در مورد آن در شرایط کنونی طرحی است که بسیار هوشمندانه انتخاب شده. مملکت ما آبستن حوادثی است (کی نبوده) و ما باید به این موضوع الآن بپردازیم. مقاله نوشتن مشکل است؟ یا در شرایط کنونی دست و دلتان به مقاله نویسی نمی رود اشکال ندارد چهار خط نظرتان را در این مورد بنویسید و بفرستید تا لا اقل این احساس برای تمدن به وجود نیاید.
یک روز رهبر
رهبر صبح بیدار می شود. نماز می خواند. صبحانه می خورد. با زن و بچه خود می گوید و می خندد. با امام زمان تماس می گیرد. به مهم مستضعفان جهان می پردازد. با سران لشکری و کشوری ملاقات می کند. خلیفه مسلمین جهان است. نماز ظهر می خواند. گریه می کند استغفار می کند. از عذاب قبر می لرزد. روز قیامت را هر لحظه به یاد می آورد،اما قطره قطره خون گنجی و باطبی و … را می چکاند و خم به آبرو نمی آورد. حضرت رهبر دامت افاضات عجب قاتل بی رحمی است بزرگوار.
پست های بیفایده؟
مهم نیست که این پست بی بو و بی خاصیت من برای گنجی و سایر زندانیان سیاسی آب و نان و آزادی نمی شود. مهم اینجاست که یک نفر آنجا می دهد جان و ما اینجا بی تفاوت نباشیم.
یک پرسش
اگر فردا اعلام بشود اکبر گنجی بر اثر اعتصاب غذا در زندان وفات کرد چقدر افسوس خواهید خورد؟
یک پرسش
اگر شما اکبر گنجی بودید و نک حمله اتان را متوجه رهبری که در دژ تقدس سنگر گرفته می کردید از هموطنان خود چه توقعی داشتید؟
یک پرسش
اگر شما به جای اکبر گنجی بودید بعد از یکماه که از اعتصاب غذایتان گذشته بود از سایر هموطنان خود چه توقعی داشتید؟
کشتار زندانيان سياسي
غمی بر غمهای وبلاگشهر
… و چون بزرگ شدید
به شما
خواهد گفت
دردهایی را که زیسته است
اکنون ما می بینیم
اشکهایی را که ریخته است
خون دلهایی را که خورده است
یا رب
عجب دردی است مادر بودن
عجب زجری است دوست داشتن
به نوشی و انتظار تلخش
به امید خبرهای خوش
کشتار زندانيان سياسي
غمی بر غمهای وبلاگشهر
… و چون بزرگ شدید
به شما
خواهد گفت
دردهایی را که زیسته است
اکنون ما می بینیم
اشکهایی را که ریخته است
خون دلهایی را که خورده است
یا رب
عجب دردی است مادر بودن
عجب زجری است دوست داشتن
به نوشی و انتظار تلخش
به امید خبرهای خوش