Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for December, 2004

عکسها

Posted by balouch On December - 11 - 2004

،هیشکی نمیتونه مثل من هو بشه، شرمنده بشه

.عرق بکنه و هنوز بخنده

********************************

:کرزای قبل ازمراسم سوگند ریاست جمهوری
،دیک چینی جان من و تو فرقی نداریم
! بفرمایید شما سوگند بخورید
*******************************

.پرویز مشرف به بوش: من کودتای نظامی کرتاهی

.تو حمله نظامی کرتاهی

!یار! با همدیگر من و تو کولاک کرتاهی
*******************************


عکسها

Posted by balouch On December - 10 - 2004

،هیشکی نمیتونه مثل من هو بشه، شرمنده بشه

.عرق بکنه و هنوز بخنده

********************************

:کرزای قبل ازمراسم سوگند ریاست جمهوری
،دیک چینی جان من و تو فرقی نداریم
! بفرمایید شما سوگند بخورید
*******************************

.پرویز مشرف به بوش: من کودتای نظامی کرتاهی

.تو حمله نظامی کرتاهی

!یار! با همدیگر من و تو کولاک کرتاهی
*******************************


ای جوان که شیشه می شکنی و بی حرمت می شوی رییس جمهور را. این معنا در زمان هیچکدام از بزرگان دین نبوده است. همه دانشجو هستند در این کهکشان لایزال از ازل تا به ابد و بالعکس. آیت الله حکیم هم دانشجو بود، خداوند تبارک و تعالی هم دانشجوست و لا کن کاری ندارد به رییس جمهور. نه می زند اورا، نه ارشاد می کند اورا و نه هو می کند او را. این هو کردن مال طاغوت است همان گونه که دست زدن مال طاغوت بود. من همین طور مرتحل شده از او راضی هستم که در تمام این ادوار که هر بلا بر سر اطرافیانش آوردند به جای دهان چشمان خود را باز کرد و هر جا ضرورت شد بست چشمان خود را و باز کرد دهان خود را.

در تمام طول تاریخ نیامده است چنین سیدی که همیشه گوشهایش بسته باشد ولاکن نیشهایش باز باشد و این به نفع نظام است. ای بسیج که امروز کردند ترا دانشجو، ای سردار سپه که می کردی خربوزه فروشی بزنید در دهان این دانشجو ها. قلم ندارند قلم پایشان را بشکنید. قلم پایشان در جنگ شکسته سرشان را بشکنید. کاری نکنید از این دنیا بیایم به آن دنیا و چوبهای دار را به پا کنم. بگیرید جلوی اینها را که اینها آخرالامر روحانیت را به حوزه می فرستند. من توی دهان دولت زدم شما توی دهان ملت بزنید. این زدن سنت ماست. ابا نداشته باشید از زدن. که نظام از همین زدنها بر پاست.


نازران سیاسی

Posted by balouch On December - 9 - 2004
مسعود بهنود می نویسد:

بعضی از ناظران سياسی گمان دارند محمد خاتمی همان گونه بدرقه می شود که نام های محبوب تاريخ معاصر ايران، يعنی دکتر مصدق، احمد قوام، و مهندس بازرگان

مسعود جان باید بداند پشت سر مرده نانهای زیادی را می شود به تنور چسپاند اما اگر مرده مصدق باشد هر نامی را نمی شود به او چسپاند.

ما از دست این ناظران بی چهره ی سیاسی خیلی شکاریم، آنها هاشمی رفسنجانی را هم با امیر کبیر مقایسه کردند. جای خوشحالی است که تاریخ برای هیچ ناظری تره خورد نمی کند. اصولاً “ناظران سیاسی” بسیار اشتباه می کنند که رژیم مذهبی و آخوندها و جوجه آخوندها را با شخصیتهای تاریخی مقایسه می کنند.

بیخود نیست که اجداد ما فرموده اند:

شخص آن است که خود گمان بری نه آنکه “ناظران سیاسی” گمان برند.


ای جوان که شیشه می شکنی و بی حرمت می شوی رییس جمهور را. این معنا در زمان هیچکدام از بزرگان دین نبوده است. همه دانشجو هستند در این کهکشان لایزال از ازل تا به ابد و بالعکس. آیت الله حکیم هم دانشجو بود، خداوند تبارک و تعالی هم دانشجوست و لا کن کاری ندارد به رییس جمهور. نه می زند اورا، نه ارشاد می کند اورا و نه هو می کند او را. این هو کردن مال طاغوت است همان گونه که دست زدن مال طاغوت بود. من همین طور مرتحل شده از او راضی هستم که در تمام این ادوار که هر بلا بر سر اطرافیانش آوردند به جای دهان چشمان خود را باز کرد و هر جا ضرورت شد بست چشمان خود را و باز کرد دهان خود را.

در تمام طول تاریخ نیامده است چنین سیدی که همیشه گوشهایش بسته باشد ولاکن نیشهایش باز باشد و این به نفع نظام است. ای بسیج که امروز کردند ترا دانشجو، ای سردار سپه که می کردی خربوزه فروشی بزنید در دهان این دانشجو ها. قلم ندارند قلم پایشان را بشکنید. قلم پایشان در جنگ شکسته سرشان را بشکنید. کاری نکنید از این دنیا بیایم به آن دنیا و چوبهای دار را به پا کنم. بگیرید جلوی اینها را که اینها آخرالامر روحانیت را به حوزه می فرستند. من توی دهان دولت زدم شما توی دهان ملت بزنید. این زدن سنت ماست. ابا نداشته باشید از زدن. که نظام از همین زدنها بر پاست.


نازران سیاسی

Posted by balouch On December - 9 - 2004
مسعود بهنود می نویسد:

بعضی از ناظران سياسی گمان دارند محمد خاتمی همان گونه بدرقه می شود که نام های محبوب تاريخ معاصر ايران، يعنی دکتر مصدق، احمد قوام، و مهندس بازرگان

مسعود جان باید بداند پشت سر مرده نانهای زیادی را می شود به تنور چسپاند اما اگر مرده مصدق باشد هر نامی را نمی شود به او چسپاند.

ما از دست این ناظران بی چهره ی سیاسی خیلی شکاریم، آنها هاشمی رفسنجانی را هم با امیر کبیر مقایسه کردند. جای خوشحالی است که تاریخ برای هیچ ناظری تره خورد نمی کند. اصولاً “ناظران سیاسی” بسیار اشتباه می کنند که رژیم مذهبی و آخوندها و جوجه آخوندها را با شخصیتهای تاریخی مقایسه می کنند.

بیخود نیست که اجداد ما فرموده اند:

شخص آن است که خود گمان بری نه آنکه “ناظران سیاسی” گمان برند.


جاسوسان اتمی

Posted by balouch On December - 5 - 2004
جمهوری اسلامی موفق شده یک جاسوس اتمی را دستگیر کند. با توجه به شرایط زمانی می شود باور کرد که خود خداوند متعال به نظام در دستگیری این جاسوس بزرگ کمک کرده است. به طور قطع چشم این جاسوس به چهره ی روحانی آیت الله شاهرودی بیفتد نور ایمان به قلبش تابیده مثل بلبل نه تنها به ساخت سانتریفوژ و اورانیوم غنی شده اعتراف می کند بلکه چگونگی شلیک موشک شهاب را که در بلوچستان فرود آمد و عده ای از برادران بلوچ قاچاقچی ما را کشت برای جهانیان بازگو خواهد کرد. ما از مأموران اطلاعات خواهش می کنیم عکسهای مریم رجوی را که از داخل جیبهای این جاسوس در آورده اند برای کنف کردن آژانس بین المللی به نمایش بگذارند تا جهان ببیند که این مریم چطور می خندد و پر خیالش نیست که این جاسوس از پاکستان عبدالقادر می خرد و در ایران بمب اتم درست می کند. ما حتم داریم با توجه به قطر پرونده ی ما در جهان و با در نظر گرفتن کُرکُری خواندن های بوش تعداد بیشتری جاسوس اتمی در کشور ما هست که دارند از مردن امامان ما سوء استفاده کرده در مقبره ی آنان اورانیوم را غنی می کنند تا برای نظام پاپوش دوخته برای جهانیان ثابت کنند که نظام مثل سگ دروغ می گوید.

لذا ما از نظام می خواهیم تمام اجسام سخت برادر مرتضوی را به ملاج این جاسوس زده از او به حق پنج تن آل عبا برای دستگیری حد اقل پنج جاسوس دیگر اعتراف بگیرد تا از لحاظ شرعی قدرت ویراژ بیشتری در یافته های بعدی آژانس که دیر یا زود به وقوع می پیوندد داشته باشیم. نصرا من الله و فتح القریب


جاسوسان اتمی

Posted by balouch On December - 5 - 2004
جمهوری اسلامی موفق شده یک جاسوس اتمی را دستگیر کند. با توجه به شرایط زمانی می شود باور کرد که خود خداوند متعال به نظام در دستگیری این جاسوس بزرگ کمک کرده است. به طور قطع چشم این جاسوس به چهره ی روحانی آیت الله شاهرودی بیفتد نور ایمان به قلبش تابیده مثل بلبل نه تنها به ساخت سانتریفوژ و اورانیوم غنی شده اعتراف می کند بلکه چگونگی شلیک موشک شهاب را که در بلوچستان فرود آمد و عده ای از برادران بلوچ قاچاقچی ما را کشت برای جهانیان بازگو خواهد کرد. ما از مأموران اطلاعات خواهش می کنیم عکسهای مریم رجوی را که از داخل جیبهای این جاسوس در آورده اند برای کنف کردن آژانس بین المللی به نمایش بگذارند تا جهان ببیند که این مریم چطور می خندد و پر خیالش نیست که این جاسوس از پاکستان عبدالقادر می خرد و در ایران بمب اتم درست می کند. ما حتم داریم با توجه به قطر پرونده ی ما در جهان و با در نظر گرفتن کُرکُری خواندن های بوش تعداد بیشتری جاسوس اتمی در کشور ما هست که دارند از مردن امامان ما سوء استفاده کرده در مقبره ی آنان اورانیوم را غنی می کنند تا برای نظام پاپوش دوخته برای جهانیان ثابت کنند که نظام مثل سگ دروغ می گوید.

لذا ما از نظام می خواهیم تمام اجسام سخت برادر مرتضوی را به ملاج این جاسوس زده از او به حق پنج تن آل عبا برای دستگیری حد اقل پنج جاسوس دیگر اعتراف بگیرد تا از لحاظ شرعی قدرت ویراژ بیشتری در یافته های بعدی آژانس که دیر یا زود به وقوع می پیوندد داشته باشیم. نصرا من الله و فتح القریب


تهدید دیپلماتیک

Posted by balouch On December - 2 - 2004
آصفی سخنگوی وزارت امور خارجه گفت اگر سفیر کانادا دنبال پرونده ی قتل زهرا کاظمی را بگیرد برایش دردسر بوجود می آید. برای آندسته از کاناداییها که نمی دانند چطور برای یک سفیر دردسر بوجود می آید بنده آنرا شرح می دهم:

سفیر صبح بیدار شده صبحانه می خورد ریشش را می تراشد سوت زنان می آید بیرون به راننده ی خودش می گوید گود مورنینگ بعد یکهو دوتایی متوجه می شوند ماشین پنچر شده. با خودشان فکر می کنند اتفاق است می افتد، زاپاس را جا می اندازند می روند توی خیابان. مثل فیلم های هندی دو موتور سوار ناشناس از هیچ کجا سبز می شوند بغلشان و تصادفی شروع می کنند به کرم ریزی. آخرش دو تا تیر هوایی شلیک می کنند که یکی می خورد به گلگیر ماشین دیگری می خورد به قالپاق جلو.

سفیر که می رسد به سفارتخانه با عصبانیت به سکرترش می گوید به وزیر امور خارجه زنگ بزند. سکرتر می گوید: ولاکن با تأییدات خداوند متعال تلفن ها از صبح قطع شده اند. سفیر یواش یواش سرش سوت می کشد اما هنوز دچار دردسر نشده که ناگهان تلفن دستی اش به صدا در می آید وقتی آنرا بر می دارد خانمش که زهره ترک شده می گوید: دوتا ریشو دارن از دیوار بالا میان میگن قصد دارن لانه جاسوسی را اشغال کنن!

چشمان سفیر از حدقه می زند بیرون و بدینسان سفیر دچار دردسر می شود.


تهدید دیپلماتیک

Posted by balouch On December - 2 - 2004
آصفی سخنگوی وزارت امور خارجه گفت اگر سفیر کانادا دنبال پرونده ی قتل زهرا کاظمی را بگیرد برایش دردسر بوجود می آید. برای آندسته از کاناداییها که نمی دانند چطور برای یک سفیر دردسر بوجود می آید بنده آنرا شرح می دهم:

سفیر صبح بیدار شده صبحانه می خورد ریشش را می تراشد سوت زنان می آید بیرون به راننده ی خودش می گوید گود مورنینگ بعد یکهو دوتایی متوجه می شوند ماشین پنچر شده. با خودشان فکر می کنند اتفاق است می افتد، زاپاس را جا می اندازند می روند توی خیابان. مثل فیلم های هندی دو موتور سوار ناشناس از هیچ کجا سبز می شوند بغلشان و تصادفی شروع می کنند به کرم ریزی. آخرش دو تا تیر هوایی شلیک می کنند که یکی می خورد به گلگیر ماشین دیگری می خورد به قالپاق جلو.

سفیر که می رسد به سفارتخانه با عصبانیت به سکرترش می گوید به وزیر امور خارجه زنگ بزند. سکرتر می گوید: ولاکن با تأییدات خداوند متعال تلفن ها از صبح قطع شده اند. سفیر یواش یواش سرش سوت می کشد اما هنوز دچار دردسر نشده که ناگهان تلفن دستی اش به صدا در می آید وقتی آنرا بر می دارد خانمش که زهره ترک شده می گوید: دوتا ریشو دارن از دیوار بالا میان میگن قصد دارن لانه جاسوسی را اشغال کنن!

چشمان سفیر از حدقه می زند بیرون و بدینسان سفیر دچار دردسر می شود.


عمه جان و فراخوان ملی

Posted by balouch On December - 2 - 2004
من و عمه جان و ننه رختشور و کربلایی حسن و مشهدی رجب راه افتادیم برویم کافی نت که فراخوان ملی رفراندم را امضاء کنیم. نرسیده به بیدهای لب جوی آب عمه جان پرسید:

امضاء بکنیم که چه بشود؟

گفتم: عمه جان امضاء خود را به گوش جهانیان رساندن کار کمی نیست.

مشهدی رجب گفت: اگر شدنی بود که از شصت میلیون، بیشتر از بیست میلیون امضاء در بیاورند برای خاتمی در می آوردیم.

کربلایی حسن گفت: اگر با کمک از امدادات غیبی دات کام را شصت میلیون کردیم آنها را چکار می کنند؟

ننه رختشور گفت: لابد می برندشان سازمان ملل می گویند ببین آقای سازمان ملل این شصت میلیون این صد نفر را نمی خواهند.

عمه جان در حالیکه بر می گشت گفت:

سازمان ملل هم چپ چپ نگاهشان می کند و می گوید عوض ریختن شصت میلیون امضاء بی صدا توی اینترنت ده هزار آدم با صدا بریزید توی خیابان.


عمه جان و فراخوان ملی

Posted by balouch On December - 1 - 2004
من و عمه جان و ننه رختشور و کربلایی حسن و مشهدی رجب راه افتادیم برویم کافی نت که فراخوان ملی رفراندم را امضاء کنیم. نرسیده به بیدهای لب جوی آب عمه جان پرسید:

امضاء بکنیم که چه بشود؟

گفتم: عمه جان امضاء خود را به گوش جهانیان رساندن کار کمی نیست.

مشهدی رجب گفت: اگر شدنی بود که از شصت میلیون، بیشتر از بیست میلیون امضاء در بیاورند برای خاتمی در می آوردیم.

کربلایی حسن گفت: اگر با کمک از امدادات غیبی دات کام را شصت میلیون کردیم آنها را چکار می کنند؟

ننه رختشور گفت: لابد می برندشان سازمان ملل می گویند ببین آقای سازمان ملل این شصت میلیون این صد نفر را نمی خواهند.

عمه جان در حالیکه بر می گشت گفت:

سازمان ملل هم چپ چپ نگاهشان می کند و می گوید عوض ریختن شصت میلیون امضاء بی صدا توی اینترنت ده هزار آدم با صدا بریزید توی خیابان.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!