یکی را از آیات عظام حکایت کنند که چون رهبر شد اذیت تا جایی برد که حتی خودیها از ترسش غربت نشینی گزیدند. روزی به مجلس او و مشاورش تاریخ میخواندند. در زوال دولت شاهنشاهی. مورخ را پرسید:
هیچ توان دانستن که روحالله که گیج و منگ بود و گنج و حشم نداشت چگونه امامی بر او مقرر شد؟
مورخ گفت:
چنان که آمده خلقی ندانسته و چشم بسته بر او گرد آمد و بیسوادی مد شد. پس او امام شد.
مشاور رهبر را گفت:
رهبرا تعصب و خامی در ملک ما موجب امامیست، پس تو خلق را هر روز خداتر شو و همان به که بیسوادی به جان پروری که آیتالله به بیسواد کند سروری.
مثل
July - 24 - 2007
welldon