عیادت وبلاگی چیزی است که من از خودم درآوردهام. از یک زاویه که نگاه کنید ترکیبی بی معنی است اما من نگران نیستم چون جا باز خواهد کرد. عصر شلوغ، ما را گرفتارتر از آن دارد تا از باز شدن یک روزنهی فرار استفاده نکنیم. البته من از رفتن به بیمارستان و ملاقات هادی ابراهیمی روزنامهنگار شهرمان فرار نخواهم کرد اما تا وقتی که فرار می کنم از طریق همین وبلاگ به عیادتش میروم.
هادی ابراهیمی در اردیبهشت هزار و سیصد و سی و سه در رشت زاده شد. دوران دبستان را در روستای بازکیا گوراب گذراند و دوران دبیرستان را در لاهیجان سپری کرد. در همین اوان با شعر آشنا شد و نخستین شعر او در سال هزار و سیصد و پنجاه و یک در مجلهی فرهنگی ادبی نگین انتشار یافت. پس از آن به تناوب شعرهای او در مجلات نگین، فردوسی، گیله مرد، دفترهای هنر و ادبیات،شهروند، دفتر شناخت و گردون چاپ و منتشر شدند.
آموزش دانشگاهی او در پزشکی (علوم آزمایشگاهی) در سال هزار و نهصد و هشتاد و یک با آغاز جنگ ایران و عراق نا تمام ماند و در سال هزار و نهصد و هشتاد و پنج مجبور به ترک میهن شد. وی از سال هزار و نهصد و نود و دو ساکن ونکوور کاناداست. من که جزو آندسته از ایرانیهایی هستم که سالانه نه سنت برای کتاب خرج میکنند هم کتاب یک پنجره نسیم او را خواندهام و شعر زیر شاخه گلی است که از آن کتاب کش رفتهام:
اتاق مالا مال تنهایی
بازی باد با پردهی پنجره
و حلق آویز پرندگان ابریشمی
در تنِ کبود آسمان
به ذهنم
یک پنجره نسیم،
تعارف میشود
دسته گل و آهنگی می گذارم اینجا تا هر وقت که گذرش افتاد بداند با هم یادش کرده ایم.