بنا شده است که از زندانیان سیاسی گمنام بنویسیم. چه قرار به جا و خوبی. من نوشتهام و باز هم مینویسم. حیف است که بعد حمله گرگها از زخمیهایمان آنقدر خون بچکد که بمیرند و ما از زخمشان هم بیخبر بمانیم. با اینکه گفتهاند چراغی که به خانه روا باشد به مسجد حرام است اما اگر مسجد خانهی دوست باشد تاریکیاش جفا باشد.امشب من از زخمیهای خودمان میگذرم و یادی میکنم از شیش هزار افغانستانی که در ایران زندانند. سه هزار نفر از آنها حکم اعدام دارند. خبر اعدام چهل و پنج تن از آنها را بشنویم و فقط شیون مردگان خود را سر بدهیم کجا میرود حرمت همسایه و هم فرهنگی و هم زبانی؟ برای افغانستان کسی نمانده که گریه کند. همه زخمی همه دردمند همه گمنام، چه بد هنگام این همسایگان ما مجبور تکیه دادن به ما شدند. در سوگ فرزندان گم ناماتان شاخهای از دل تقدیمتان میکنم.