آدمهای خیر و کلیسا برو سعی میکنند شب کریسمس، فقرا شامی داشته باشند. به همین منظور مؤسسات خیریه، یک ماه مانده به شب کریسمس، در مکانهایی که آدمهای فقیر به راحتی بتوانند پیدایشان کنند، شروع به ثبت نام میکنند تا یک روز مانده به کریسمس تحفههای اهدایی پولدارها را به بیپولها برسانند. به تناسب جمعیت هر خانواده وسایل شامل اسباببازی برای تمام بچهها، یک بوقلمون چاق و چلهی یخزده، ادویهجات لازم برای پختن بوقلمون، کنسروهای لوبیا، کنسرو ماهی و سوپهای آماده، شکر، چای پاکتی، قهوه و اجناسی از این قبیل هست که برای خانوادههای عیالواری مثل من و وویتک سه چهار کارتن جنس میشود. موقع ثبت نام به من گفتند که اگر وسیلهی نقلیه ندارم، آنها غروب کریسمس، جنسها را برایم به منزل میآورند. من هم در فرم مربوطه جلوی سئوالی که پرسیده بودند: آیا مایلید جنسهایتان را برایتان حمل کنیم؟ خیلی واضح و خوانا نوشتم: …
آقا ما به این معجون های آشپزباشی معتاد شدیم ولی این لینک یه چیز دیگه بود. مطالب کوتاه هرچی هم عالی باشند بعد از مدتی توی خاطره آدم کمرنگ میشن ولی این یکی هم مثل اون ترجمه کوتاهی که شاید 12 سال قبل توی ایران فردا خوندم همیشه پررنگ بمونه فکر کنم.
سینا جان مرسی از لطفت. به نظر من تو اطلاعات زیادی را در ظرفی که استفاده می کنی می ریزی. همین جمله عباس معروفی را که در برنامه رادیو زمانه گفت و در وبلاگ خودش هم نوشت داشته باش و با همین فرمان برو مشکلت حل و آرزویت برآورده می شود. جمله این بود: نویسنده نباید به خال بزند، کمی اینورتر یا آنورتر (نقل به معنا می کنم) موفق باشی. نویسنده خوب و با احساس و استعداد.
سلام بلوچ عزيز!
طنز تلخي بود.
فقر از همه طرف آدم را مسخره ميكند و براي آدم عيالوار بسيار گزنده و تلخ است.
آقاي بهنود چند سال پيش به خاطر سبك نوشتنم ناراحت شده بود و ميگفت تو هجو مينويسي نه طنز.
البته ايشان آدم محترمي است.
فكر كه كردم ديدم راست ميگويد؟
خيلي سخت است نوشتن طنز.
صبوري و متانت ميخواهد نه عصبيت و عجله. تشريح وضعيت نامتعادل به قصد اصلاح بدون آزردن تشخص انساني كار سختي است، نيشها بايد آنقدر لطيف باشد كه لطف بيافريند نه زخمهاي درمان ناپذير.
شما از اين مهم خوب برميآييد.
من ادعا ندارم اما فهميدهام كه طنز كار هر كسي نيست. براي همين تلاشهاي جستهگريختهام طنز نميشود.
البته نبايد هم بشود چون من نويسندهي حرفهاي نيستم و طبعش هم كه لطيفهاي است را ندارد. اما هميشه ميخواهم در يكي دو ساعت سر و ته قضييه را به هم بياورم .
به هر حال خوشحال ميشوم اگر به اين كمدي الهي مرقومهي اخير در وبلاگ سري بزنيد و در صورت امكان هجوش را برايم بگيريد.
و بفرماييد آيا قسمتهاي جديش زياد شده يا داستانش يا هجوش.
توقعي ندارم تحليل كنيد.يك نگاه سرسري هم شد باز هم بزرگواري است در حق من.
موفق باشيد.
سينا هدا
سلام آقای بلوچ عزيز.نوشته خيلی زيبايی بود.گاهی که چيز خوبی مانند اين دادستان شما ميخوانم،در ليست favorites همسرم ميگذارم که او هم بخواند.اما حالا که از اينجا رد ميشد،پرسید به چی میخندی گفتم که بيايد و با هم بخوانيم.
روزهای خوبی داشته باشيد و ممنون.
آقا جان يک نسخه زديم تابلوي اعلانات بلاگ نيوز، يک نسخه هم سينهي ديوار مطبخ. رسم آل بلاگنيوز است که به اطلاع طرف ميرسانند. رسم مطبخ نيست. اگرچه… خودمانيم، رسم بدي هم نيست!
خوندمش / هم دردناک بود / و هم صمیمی / حتی اگر هیچ کدامش واقعیت زندگی تو نباشه. / اما یک واقعیت درشت برای خیلی هاست.