Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for August, 2008

مهرنهادی دیگر اعدام شد

Posted by balouch On August - 13 - 2008

حبیب‏الله لطیفی دانشجوی زندانی کرد دیگر از خونریزی کلیه‏ها و عفونت ریه در زندان سنندج زجر نخواهد کشید. والدین و وکیل مدافع او دیگر لازم نیست برای بردن او به بیمارستان از هیچ حاجی‏آقایی خواهش کنند. بازپرس دیگر نمی‏تواند پدر او را تهدید کند که اگر پیگیر پرونده بشود کاری خواهد کرد که پسرش برای همیشه در زندان بماند. امروز او به خیل عظیم اعدامهای امسال پیوست. عمه‏جان و پسر عمه‏جانها و دختر عمه‏جانهای وبلاگ نویس بر خلاف جریان مهر نهاد مشکلی نخواهند داشت که با هزار آسمان ریسمان او را وابسته‏ی گروههای مسلح و جدایی طلب نشان دهند. او کرد بود. دانشجو بود و فعال مدنی. حکم اعدامش با شناسنامه‏اش صادر شده.


کپی مدرک مهندسی پرزیدنت

Posted by balouch On August - 12 - 2008

به دنبال افتضاحی که مدرک قلابی علی کردان به وجود آورد عده‏ای نگران مدرک مهندسی جناب پریزیدنت شده‏اند برای رفع هر نوع شک و شبهه کپی مدرک مهندسی ایشان را اینجا می‏گذارم و طبیعی است که با هر نوع اظهار نظر در اینباره برخورد خواهد شد.


مهرنهادی دیگر اعدام شد

Posted by balouch On August - 12 - 2008

حبیب‏الله لطیفی دانشجوی زندانی کرد دیگر از خونریزی کلیه‏ها و عفونت ریه در زندان سنندج زجر نخواهد کشید. والدین و وکیل مدافع او دیگر لازم نیست برای بردن او به بیمارستان از هیچ حاجی‏آقایی خواهش کنند. بازپرس دیگر نمی‏تواند پدر او را تهدید کند که اگر پیگیر پرونده بشود کاری خواهد کرد که پسرش برای همیشه در زندان بماند. امروز او به خیل عظیم اعدامهای امسال پیوست. عمه‏جان و پسر عمه‏جانها و دختر عمه‏جانهای وبلاگ نویس بر خلاف جریان مهر نهاد مشکلی نخواهند داشت که با هزار آسمان ریسمان او را وابسته‏ی گروههای مسلح و جدایی طلب نشان دهند. او کرد بود. دانشجو بود و فعال مدنی. حکم اعدامش با شناسنامه‏اش صادر شده.


نظر مردم اسرائیل

Posted by balouch On August - 12 - 2008

اخبار: علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: ما با مردم اسرائیل دوست نیستیم!

جناب مردم اسرائیل رئیس مجلس ما فرموده‏اند: ما با مردم اسرائیل دوست نیستیم. نظرتان در اینباره چیست؟
مردم اسرائیل: دوستی ما پیشکششان با مردم ایران دوست باشند.


نظر مردم اسرائیل

Posted by balouch On August - 11 - 2008

اخبار: علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: ما با مردم اسرائیل دوست نیستیم!

جناب مردم اسرائیل رئیس مجلس ما فرموده‏اند: ما با مردم اسرائیل دوست نیستیم. نظرتان در اینباره چیست؟
مردم اسرائیل: دوستی ما پیشکششان با مردم ایران دوست باشند.


لايحه قانونی کردن چند همسری

Posted by balouch On August - 11 - 2008

ماده 23- اختيار همسر دائم بعدي، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانايي مالي مرد و تعهد اجراء عدالت بين همسران مي باشد.
تبصره- در صورت تعدد ازدواج چنانچه مهريه حال باشد و همسر اول آن را مطالبه نمايد، اجازه ثبت ازدواج مجدد منوط به پرداخت مهريه زن اول است.
فرض بفرمایید بابایی به دادگاه مراجعه می‏کند و اجازه می‏خواهد برای اختیار «همسر دائم بعدی».
رئیس دادگاه می‏پرسد: توی چلغوز پول از کجا می‏آوری؟
طرف لبخندی می‏زند و می‏گوید: اختیار دارین حاج آقا نامه‏ی بانک ضمیمه هست.
حاج آقا نگاهی می‏اندازد به نامه و سوتی می‏زند(چیزی از مبلغ نمی‏گوید از روی سوت حدس بزنید). بعد حاج آقا ایشان را می‏فرستد پیش معاونش. در آنجا حجة‏السلام به ایشان فرم «تعهد اجراء عدالت» را می‏دهد تا پر کرده و امضاء کند. ایشان سواد ندارند. جناب شیخ خواهری را که در دفتر کار می‏کند صدا می‏زند تا به برادر برای پر کردن فرم کمک کند. لحظاتی بعد که خواهر زحمتش را کشید و برادر انگشتش را زد، حاج‏آقا صدا می‏زند جناب (انگار نه انگار چلغوز صدایش زده بود) بفرمایید. مرد وارد می‏شود. حاج آقا خود کار را برمی‏دارد می‏گذارد روی کاغذ که امضاء کند چیزی یادش می‏آید می‏پرسد: مهریه همسر اولت را داده‏ای؟
– حاج آقا نامه‏ی شست زده‏اش را پیوست کرده‏ام. ایشان مهرشان را سی سال قبل شب اول ازدواج بخشیدند.


لايحه قانونی کردن چند همسری

Posted by balouch On August - 10 - 2008

ماده 23- اختيار همسر دائم بعدي، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانايي مالي مرد و تعهد اجراء عدالت بين همسران مي باشد.
تبصره- در صورت تعدد ازدواج چنانچه مهريه حال باشد و همسر اول آن را مطالبه نمايد، اجازه ثبت ازدواج مجدد منوط به پرداخت مهريه زن اول است.
فرض بفرمایید بابایی به دادگاه مراجعه می‏کند و اجازه می‏خواهد برای اختیار «همسر دائم بعدی».
رئیس دادگاه می‏پرسد: توی چلغوز پول از کجا می‏آوری؟
طرف لبخندی می‏زند و می‏گوید: اختیار دارین حاج آقا نامه‏ی بانک ضمیمه هست.
حاج آقا نگاهی می‏اندازد به نامه و سوتی می‏زند(چیزی از مبلغ نمی‏گوید از روی سوت حدس بزنید). بعد حاج آقا ایشان را می‏فرستد پیش معاونش. در آنجا حجة‏السلام به ایشان فرم «تعهد اجراء عدالت» را می‏دهد تا پر کرده و امضاء کند. ایشان سواد ندارند. جناب شیخ خواهری را که در دفتر کار می‏کند صدا می‏زند تا به برادر برای پر کردن فرم کمک کند. لحظاتی بعد که خواهر زحمتش را کشید و برادر انگشتش را زد، حاج‏آقا صدا می‏زند جناب (انگار نه انگار چلغوز صدایش زده بود) بفرمایید. مرد وارد می‏شود. حاج آقا خود کار را برمی‏دارد می‏گذارد روی کاغذ که امضاء کند چیزی یادش می‏آید می‏پرسد: مهریه همسر اولت را داده‏ای؟
– حاج آقا نامه‏ی شست زده‏اش را پیوست کرده‏ام. ایشان مهرشان را سی سال قبل شب اول ازدواج بخشیدند.


دعوت به نوشتن

Posted by balouch On August - 9 - 2008

ما با سکوتمان و ننوشتنمان از ظلمی که به بهائیان کشورمان می‏رود، شریک ظالمیم. این هفت نفر بیگناه به صرف داشتن عقیده‏ای متفاوت در زندانند حد اقلش این است که هفت کلمه در این باره بنویسیم. همه شما را به این نوشتن دعوت می‏کنم.

خسن آقا

هفت کلمه ف.م.سخن در این باره را بخوانید.

کلموک آقا

جناب نق نقو

ما همه بهائی ایرانی هستیم (مطمئن نیستم به دعوت من بوده) و


شیعه‏ی مفتخر و بهائیان در بند

Posted by balouch On August - 9 - 2008

وقتی خانم شیرین عبادی وکالت بهائیان در بند را پذیرفت ایرنا اعلام کرد دختر او بهایی شده است. خانم عبادی در یک مصاحبه افتخار خود و دخترانش را به شیعه بودن اعلام و همانجا گفت: اشهد ان لا الله الا الله. احتمالن رئیس کانون مدافعان حقوق بشر عصبانی بوده و می‏خواسته بگوید لا الله الله الله عجب گیری کردیم با این رژیم و الا این چه نوع ادای تشهد است. عمه جان می‏گوید اگر سنی مفتخری بود باید تا اشهد ان محمد رسول الله می‏رفت حالا که شیعه‏‏ی مفتخریست نه تنها خودش و دخترانش بلکه موکلینش هم باید تا اشهد ان علیً ولی الله بروند.

ایرنا شیرین عبادی را تهدید کرد


دعوت به نوشتن

Posted by balouch On August - 9 - 2008

ما با سکوتمان و ننوشتنمان از ظلمی که به بهائیان کشورمان می‏رود، شریک ظالمیم. این هفت نفر بیگناه به صرف داشتن عقیده‏ای متفاوت در زندانند حد اقلش این است که هفت کلمه در این باره بنویسیم. همه شما را به این نوشتن دعوت می‏کنم.

خسن آقا

هفت کلمه ف.م.سخن در این باره را بخوانید.

کلموک آقا

جناب نق نقو

ما همه بهائی ایرانی هستیم (مطمئن نیستم به دعوت من بوده) و


شیعه‏ی مفتخر و بهائیان در بند

Posted by balouch On August - 9 - 2008

وقتی خانم شیرین عبادی وکالت بهائیان در بند را پذیرفت ایرنا اعلام کرد دختر او بهایی شده است. خانم عبادی در یک مصاحبه افتخار خود و دخترانش را به شیعه بودن اعلام و همانجا گفت: اشهد ان لا الله الا الله. احتمالن رئیس کانون مدافعان حقوق بشر عصبانی بوده و می‏خواسته بگوید لا الله الله الله عجب گیری کردیم با این رژیم و الا این چه نوع ادای تشهد است. عمه جان می‏گوید اگر سنی مفتخری بود باید تا اشهد ان محمد رسول الله می‏رفت حالا که شیعه‏‏ی مفتخریست نه تنها خودش و دخترانش بلکه موکلینش هم باید تا اشهد ان علیً ولی الله بروند.

ایرنا شیرین عبادی را تهدید کرد


داستان کوتاه

Posted by balouch On August - 9 - 2008

چاپار
ديشب يکی از آنطرف تاريخ آمده بود پيش من. نه اين که من برای آنطرف تاريخی‌ها کس شناخته شده‌ای باشم. سر و کار است، من که سر اين چهار راه خوابم نمي‌برد، هر کس که بگذرد سری به من می‌زند.
آدم سرشناسی نبود. اما گمنام هم نبود. از چاپارها بود. در شبی سرد و بارانی که رعد می‌غريد و برق می‌جهيد و او ديوانه‌وار می‌تاخت تا به منزل بعد برسد، اسبش شيهه‌ای می‌کشد و راه ديگری را در پيش می گيرد. چاپار گم می شود.
وقتی که دير می‌کند در منزل مقصود همکارش و رئیسش دندان قروچه می‌روند. بعد نگران می‌شوند. دو باره عصبانی، دوباره نگران. روز می‌شود وشب می‌شود. چاپار ديگری می‌رسد. زمان می‌گذرد. چاپارِ گم شده در تاريخ فراموش می‌شود. زن و بچه‌اش می‌کشند آنچه را که در هيچ کجا منعکس نشده.
مورخين تاريخ را می‌نويسند، و زندگی هيچ چاپاری را در آن نمی‌آورند. حالا اين چاپار همانطور تاخته و سر از اينجا در آورده. خيس خيس. بيرون هنوز باران می‌بارد.
اين جا ونکوور است. باران اگر نبارد عجيب است.
با شيهه‌ی اسبش می‌روم بيرون. جلوی ماشين من اسبش را بسته به ميله‌ای که رويش علامت پارکينگ ممنوع است. جاي ماشينم را با اسبش عوض می‌کنم. اين ميهمان تاريخي گمشده‌تر از آن است که توان پرداخت جريمه داشته باشد. عجله دارد. مي‌گويد: اين جاها بايد کاروانسرایی باشد! نوشته‌ای را نشانم می‌دهد.
داستانی از داستان‌هايم را نشانش می‌دهم: کجایی‌ عمو؟ حالا خط اين است. کسی خط تو را نمی‌خواند. تازه خط مرا هم به زور می‌خوانند.
اصرار دارد که بايد کاروانسرایی همين دور و برها باشد. صفحه‌ی نيازمندی‌های چند هفته نامه را نشانش می‌دهم. برايش می‌خوانم: فروش املاک، بيمه‌ی عمر، بقالی، تابلوساز‌ی، ماساژدرمانی… همه چيز هست. کاروانسرا نداريم.
اسبش شيهه می‌کشد. در شهر اين کار فوق‌العاده بد است.
همسايه‌ی روبرو داد می‌زند: شما نمی‌تونيد اينو اين جا نگه دارين.
قول می‌دهم تا تمام شدن داستان فکر مناسبی برايش بکنم.
چاپار اعتراض می‌کند. وقت زيادی ندارد. می‌ترسد راهها بدتر بشوند. می‌خواهد تا قبل از آنکه روز بشود برگردد.
اسبش را ه نمی‌برد. اسب تازه نفسی می‌خواهد. نامه را نمی‌دهد. مسئولی می‌خواهد.
تا جایی می‌رساندمش. اما ماشين من هم خراب است.
عجله دارد. عجله‌اش را درک مي‌کنم. کار من هم رساندن «بسته» است.
حق دارد که به دنبال اسب تازه نفسی می‌گردد. با اسب خسته‌ای نمی‌شود تاريخ را برگشت. همانطور که با ماشين شکسته‌ای نمی‌شود آن را رفت.
سعی می‌کنم به چاپار بفهمانم که دوهزار و پانصد دلار خرج همين يک قلم گير بکس می‌شود و پياده در اين باران هيچ باری را نمی‌شود به جايی رساند.
نمی‌فهمد. بهتر. گناه دارد بي نوا. اگر گم نکرده بود اين راه لعنتی را، يک جای تاريخ تکليفش روشن شده بود. عجب مخمصه‌ای افتاده بدتر از من.
بلند می‌شود، از آن بلند شدن‌ها که می‌شود ديد عزم جزم را. چاپار‌ها اينگونه بودند. کمی معطل می‌شدند. اسبی نبود، پياده می‌زدند به جاده. فرز می‌رفت. اسبش باز شيهه کشيد.
دادزدم: ما هم شغليم. ماشين من هم خراب است. اگر کسي تعميرش نکند بغل اسب تو تاريخ می‌شود.
صدای آژير، صدای چند آژير، در باز بود. همه آمدند داخل.
من از در بالکنی، چاپار را که در دل تاريکی گم می‌شد نگاه می‌کردم.
خانمم نگران ايستاده بود. مرد نبض مرا گرفت. مرا روی مبل نشاندند. پتويی دورم انداختند.
خانمم گفت: بيدار که شدم ديدم درِ بالکنی باز است. وسط اتاق ايستاده، با خودش حرف می‌زند.وقتي مرا به طرف آمبولانس می‌بردند، ماشينم را جريمه کرده بودند، اما از اسب چاپار خبری نبود.

از مجموعه داستان آماده انتشار مسافران خانم لیندا وانگز




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!