Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for January, 2008

نامه‌ای به غزه

Posted by balouch On January - 31 - 2008

اهالی مغضوب غزه، در جریانم که مدتهاست از دوست می‌کشید و از دشمن می‌خورید. می‌دانم اگر از بقیه گله نداشته باشید از من که عمه‌جانم هم سیاسیست گله دارید. به جان کم جانتان با اینکه سر و کارمان با رژیمی آسمانیست اما آسمانمان تاریک و خالیست. چهار کلمه که سهل است اگر چهل جمله هم از رنجی که می‌برید بنویسم کم است، ولی وقتی فلاتی گسترده را غزه کردند باریکه‌ها فراموش می‌شوند.
ممکن است خیلی‌ها چراغی را که به خانه رواست به مسجد بدهند و ظلمی را که بر ما می‌رود نبینند و بر ظلم شما جامه بدرند من ترجیح می‌دهم دو دستم دور شعله‌ی لرزان خانه بماند. شما که دورید طبیعی است که صدای دهل برایتان خوش باشد ولی این طبل تو خالی سالهاست که دیوانه‌امان دارد. خوش به حالتان که سر و کارتان با اسرائیل است. نفستان که راست بشود از نفسشان می‌اندازید با موشک پرانی. بدا به حال ما. رهبران ما بارشان کج بشود خداو صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه اطهار را می‌اندازند به جان ما. خوش‌بار که می‌شوند خودشان با ولایت فقیه و قضاوت شقیه می‌افتند به جانمان.


نامه‌ای به غزه

Posted by balouch On January - 31 - 2008

اهالی مغضوب غزه، در جریانم که مدتهاست از دوست می‌کشید و از دشمن می‌خورید. می‌دانم اگر از بقیه گله نداشته باشید از من که عمه‌جانم هم سیاسیست گله دارید. به جان کم جانتان با اینکه سر و کارمان با رژیمی آسمانیست اما آسمانمان تاریک و خالیست. چهار کلمه که سهل است اگر چهل جمله هم از رنجی که می‌برید بنویسم کم است، ولی وقتی فلاتی گسترده را غزه کردند باریکه‌ها فراموش می‌شوند.
ممکن است خیلی‌ها چراغی را که به خانه رواست به مسجد بدهند و ظلمی را که بر ما می‌رود نبینند و بر ظلم شما جامه بدرند من ترجیح می‌دهم دو دستم دور شعله‌ی لرزان خانه بماند. شما که دورید طبیعی است که صدای دهل برایتان خوش باشد ولی این طبل تو خالی سالهاست که دیوانه‌امان دارد. خوش به حالتان که سر و کارتان با اسرائیل است. نفستان که راست بشود از نفسشان می‌اندازید با موشک پرانی. بدا به حال ما. رهبران ما بارشان کج بشود خداو صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه اطهار را می‌اندازند به جان ما. خوش‌بار که می‌شوند خودشان با ولایت فقیه و قضاوت شقیه می‌افتند به جانمان.


لعنت به شیطان

Posted by balouch On January - 30 - 2008

سخنگوی قوه‌ی قضائیه فرموده‌اند ابراهیم لطف‌اللهی دانشجوی سنندجی خود را در سلول حلق آویز کرده. اگر یک لات بی سر و پا این حرف را می‌زد آدم باور نمی‌کرد. سخنگوی قوه‌ی قضائیه آنهم در یک حکومت اسلامی از من و شما که نترسد از خدا می‌ترسد. لابد این دانشجو خودش را حلق آویز کرده. از دانشجو جماعت هر چه بگویی بر می‌آید. مخصوصاً که کرد هم باشد.
احتمالاً داشته توی سلولش قدم می‌زده چشمش می‌افتد به یکی از این نردبانهای تاشو. آنرا وسط سلول باز می‌کند می‌رود بالا از وسط شال کردیش یک قلاب در می‌آورد آنرا پیچ می‌کند به سقف. بعد می‌آید پایین توی کمد سلول می‌گردد یک طناب ساخت ژاپن پیدا می‌کند. آنرا دور حلقه محکم می‌بندد. ار آنجا به بعد یک صندلی لازم بوده که توی سلول پیدا نمی‌کند. مجبور می‌شود مبل را بکشد آن وسط. یکی دو بار خودش را آویزان می‌کند ولی هر چه لگد می‌زند مبل نمی‌افتد. می‌آید پایین. ربی یشرح لی صدری را می‌خواند. کمی قدم می‌زند و بعد خنده‌اش می‌گیرد. مبل را می‌گذارد سر جایش همان نردبان را می‌آورد. یک لگد که می‌زند نردبان آلمینیومی گرمبی می‌افتد زمین. مسئولین و نگهبانان فکر می‌کنند زلزله شده. مشغول خواندن نماز خوف می‌شوند. یکی از آنها همینطوری از روی عطوفت اسلامی می‌گوید بروم ببینم این بنده خدا نماز خوفش را خوانده یا نه، که می‌بیند کار از خوف گذشته.
با اینکه همه‌ی اینها منطقی به نظر می‌رسد اما لعنت به این شیطان. وسوسه می‌کند که آدم بپرسد خوب قوه‌‌ی قضائیه که مرده شور و گور کن نیست چرا جسد را به خانواده‌ی مرحوم نداده و خودشان شبانه دفنش کرده‌اند؟


لعنت به شیطان

Posted by balouch On January - 30 - 2008

سخنگوی قوه‌ی قضائیه فرموده‌اند ابراهیم لطف‌اللهی دانشجوی سنندجی خود را در سلول حلق آویز کرده. اگر یک لات بی سر و پا این حرف را می‌زد آدم باور نمی‌کرد. سخنگوی قوه‌ی قضائیه آنهم در یک حکومت اسلامی از من و شما که نترسد از خدا می‌ترسد. لابد این دانشجو خودش را حلق آویز کرده. از دانشجو جماعت هر چه بگویی بر می‌آید. مخصوصاً که کرد هم باشد.
احتمالاً داشته توی سلولش قدم می‌زده چشمش می‌افتد به یکی از این نردبانهای تاشو. آنرا وسط سلول باز می‌کند می‌رود بالا از وسط شال کردیش یک قلاب در می‌آورد آنرا پیچ می‌کند به سقف. بعد می‌آید پایین توی کمد سلول می‌گردد یک طناب ساخت ژاپن پیدا می‌کند. آنرا دور حلقه محکم می‌بندد. ار آنجا به بعد یک صندلی لازم بوده که توی سلول پیدا نمی‌کند. مجبور می‌شود مبل را بکشد آن وسط. یکی دو بار خودش را آویزان می‌کند ولی هر چه لگد می‌زند مبل نمی‌افتد. می‌آید پایین. ربی یشرح لی صدری را می‌خواند. کمی قدم می‌زند و بعد خنده‌اش می‌گیرد. مبل را می‌گذارد سر جایش همان نردبان را می‌آورد. یک لگد که می‌زند نردبان آلمینیومی گرمبی می‌افتد زمین. مسئولین و نگهبانان فکر می‌کنند زلزله شده. مشغول خواندن نماز خوف می‌شوند. یکی از آنها همینطوری از روی عطوفت اسلامی می‌گوید بروم ببینم این بنده خدا نماز خوفش را خوانده یا نه، که می‌بیند کار از خوف گذشته.
با اینکه همه‌ی اینها منطقی به نظر می‌رسد اما لعنت به این شیطان. وسوسه می‌کند که آدم بپرسد خوب قوه‌‌ی قضائیه که مرده شور و گور کن نیست چرا جسد را به خانواده‌ی مرحوم نداده و خودشان شبانه دفنش کرده‌اند؟


موش‌ها و گربه

Posted by balouch On January - 29 - 2008

موش‌‌ها بالاخره پی بردند که گربه آنها را می‌خورد. سه موش چاق و چله گفتند کار از زنگوله گذشته می‌رویم صاف توی چشم‌هایش نگاه می‌کنیم و می‌گوییم نکن. حیا کن.

رفتن را می‌روند. گفتن را می‌گویند، اما نمی‌دانند که گربه حیا ندارد و موش‌ها حافظه.


موش‌ها و گربه

Posted by balouch On January - 29 - 2008

موش‌‌ها بالاخره پی بردند که گربه آنها را می‌خورد. سه موش چاق و چله گفتند کار از زنگوله گذشته می‌رویم صاف توی چشم‌هایش نگاه می‌کنیم و می‌گوییم نکن. حیا کن.

رفتن را می‌روند. گفتن را می‌گویند، اما نمی‌دانند که گربه حیا ندارد و موش‌ها حافظه.


خشم خاتمی

Posted by balouch On January - 27 - 2008

خبر رد صلاحیت‌ها را به خاتمی داده‌اند. ایشان هشدار داده که در این شرایط امکان رقابت سالم انتخاباتی نیست! رهبر اصلاحات فرموده‌اند این چیزی نیست که رهبران نظام می‌خواهند و به مسئولین نظارت بر انتخابات توصیه فرموده‌اند که تجدید نظر کرده تغییر دهند فضا را.

به احتمال زیاد این توصیه به شورای نگهبان برسد دست از نگهبانی برداشته آستین‌ها را برای تغییر دادن فضا بالا خواهند زد اما سید اینقدر تندرو نبوده. می‌ترسم با این اظهارات تند کار دست خودش بدهد و اصلاحات را یتیم بکند.


خشم خاتمی

Posted by balouch On January - 27 - 2008

خبر رد صلاحیت‌ها را به خاتمی داده‌اند. ایشان هشدار داده که در این شرایط امکان رقابت سالم انتخاباتی نیست! رهبر اصلاحات فرموده‌اند این چیزی نیست که رهبران نظام می‌خواهند و به مسئولین نظارت بر انتخابات توصیه فرموده‌اند که تجدید نظر کرده تغییر دهند فضا را.

به احتمال زیاد این توصیه به شورای نگهبان برسد دست از نگهبانی برداشته آستین‌ها را برای تغییر دادن فضا بالا خواهند زد اما سید اینقدر تندرو نبوده. می‌ترسم با این اظهارات تند کار دست خودش بدهد و اصلاحات را یتیم بکند.


حرف حساب

Posted by balouch On January - 26 - 2008

وقتی خبر دستگیری دو مولوی و تعدادی طلبه بلوچ را به جرم همکاری با گروه جندالله می‌خوانم به عمه‌جان می‌گویم سه بار که خبر قلع و قمع این گروه را خود تو به من داده‌ای. بهتر نیست نظام به همان جرم قاچاقچی بودن، نهضت دست و پا بریدن و اعدام را ادامه بدهد؟
می‌گوید: حجة‌الاسلام‌های ما با شیخ‌الاسلام‌های شما نشست و برخاست و برادری دارند. وقتی روحانی دستگیر می‌کنند باید جرمی باشد که شیخ‌الاسلام‌ها نتوانند با ریش گرو گذاشتن آنها را از چنگشان بیرون بیاورند.


حرف حساب

Posted by balouch On January - 26 - 2008

وقتی خبر دستگیری دو مولوی و تعدادی طلبه بلوچ را به جرم همکاری با گروه جندالله می‌خوانم به عمه‌جان می‌گویم سه بار که خبر قلع و قمع این گروه را خود تو به من داده‌ای. بهتر نیست نظام به همان جرم قاچاقچی بودن، نهضت دست و پا بریدن و اعدام را ادامه بدهد؟
می‌گوید: حجة‌الاسلام‌های ما با شیخ‌الاسلام‌های شما نشست و برخاست و برادری دارند. وقتی روحانی دستگیر می‌کنند باید جرمی باشد که شیخ‌الاسلام‌ها نتوانند با ریش گرو گذاشتن آنها را از چنگشان بیرون بیاورند.


صغرا خانم فداکار

Posted by balouch On January - 25 - 2008

سرپرست وزارت آموزش و پرورش می‌گوید کتاب درسی دختران و پسران باید جدا بشود. البته اینکه چرا خداوند بزرگوار برای دختران و پسران و مردان و زنان یک کتاب فرستاده از اسرار است و اسرار الهی را نه سرپرست وزارت آموزش و پرورش می‌داند و نه دختران و پسران.
احتمالاً در کتاب درسی دختران داستان دهقان فداکار اینگونه خواهد شد:
…صغرا خانم فداکار خیلی ناراحت شد اول خواست پیراهنش را در بیاورد ببندد به چوبدستی و آتشش بزند. بعد یادش آمد لخت می‌شود و اگر چشم مسافران نامحرم به او بیفتد خدا او را با چوبدستی‌اش در آتش جهنم می‌اندازد. بعد خواست چادرش را استفاده کند یاد موهایش افتاد. سپس متوجه شد لازم نیست مثل مردها به هر بهانه‌ای لخت بشود، او زن است و خدا به او عقل داده لذا نفت فانوسش را ریخت روی چوبدستی و چوبدستی‌اش را آتش زد و چون دویدن برای زن بد است سلانه سلانه به طرف قطار رفت اما دیر شده بود و قطار با سنگ‌ها برخورد کرد و همه‌ی مسافران شهید شدند. انا لله و انا الیه راجعون.


صغرا خانم فداکار

Posted by balouch On January - 24 - 2008

سرپرست وزارت آموزش و پرورش می‌گوید کتاب درسی دختران و پسران باید جدا بشود. البته اینکه چرا خداوند بزرگوار برای دختران و پسران و مردان و زنان یک کتاب فرستاده از اسرار است و اسرار الهی را نه سرپرست وزارت آموزش و پرورش می‌داند و نه دختران و پسران.
احتمالاً در کتاب درسی دختران داستان دهقان فداکار اینگونه خواهد شد:
…صغرا خانم فداکار خیلی ناراحت شد اول خواست پیراهنش را در بیاورد ببندد به چوبدستی و آتشش بزند. بعد یادش آمد لخت می‌شود و اگر چشم مسافران نامحرم به او بیفتد خدا او را با چوبدستی‌اش در آتش جهنم می‌اندازد. بعد خواست چادرش را استفاده کند یاد موهایش افتاد. سپس متوجه شد لازم نیست مثل مردها به هر بهانه‌ای لخت بشود، او زن است و خدا به او عقل داده لذا نفت فانوسش را ریخت روی چوبدستی و چوبدستی‌اش را آتش زد و چون دویدن برای زن بد است سلانه سلانه به طرف قطار رفت اما دیر شده بود و قطار با سنگ‌ها برخورد کرد و همه‌ی مسافران شهید شدند. انا لله و انا الیه راجعون.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!