Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for May, 2007

تنفر و طنز

Posted by balouch On May - 31 - 2007

عمه جان زنگ می‌زند. به دلایلی احساساتش رقیق است و می‌شود از آن عشق و دوستی را برداشت کرد.
می‌گوید: بدبخت تو میتونستی طنز نویس موفقی باشی اما حیف که تنفر از نوشته‌هات موج می‌زنه. تنفر از نظام و آخوند.
می‌گویم: عمه‌جان قربان احساسات انسانیت بروم. سه برادرم را، دایی‌ام را، دختر خاله وسه پسر خاله‌ام را، دوپسر عمویم را، خدای نازنین و رحمن و رحیمم را، امید به روز واپسینم را از من گرفتند و هنوز هم که هنوز هست با گردنهای کلفت و شکم‌های برآمده صورت زرد و زعفرانی را تجویز می‌کنند از اینهمه تزویر و ریا چطور می‌شود متنفر نشد؟


می‌ترسم

Posted by balouch On May - 30 - 2007

سعید قنبرزهی جوان هیفده ساله‌ای که در زاهدان اعدام شد می‌توانست به اندازه‌ی حضرت رهبر عمر کند، اما افسوس که تقدس بارگاه خون‌طلب است.
پنج هم بند سعید در صف مرگ ایستاده‌اند و مرگشان در گروی فرصتی است که وزش هر بادی آنرا فراهم خواهد کرد.
خوب یا بد، درست یا غلط کشتن‌ها در بلوچستان بی انتقام نمی‌ماند. می‌ترسم فردا گلوله‌های انتقام فرقی بین با گناه و بیگناه نبیند.


می‌ترسم

Posted by balouch On May - 29 - 2007

سعید قنبرزهی جوان هیفده ساله‌ای که در زاهدان اعدام شد می‌توانست به اندازه‌ی حضرت رهبر عمر کند، اما افسوس که تقدس بارگاه خون‌طلب است.
پنج هم بند سعید در صف مرگ ایستاده‌اند و مرگشان در گروی فرصتی است که وزش هر بادی آنرا فراهم خواهد کرد.
خوب یا بد، درست یا غلط کشتن‌ها در بلوچستان بی انتقام نمی‌ماند. می‌ترسم فردا گلوله‌های انتقام فرقی بین با گناه و بیگناه نبیند.


برخورد نظام با زنان

Posted by balouch On May - 25 - 2007

وقتی درجه‌ها بر دوش آدمهای بی احساس بنشیند صورتهای زیبا خونین خواهد شد.


سیلی حرفی و لگد عملی

Posted by balouch On May - 25 - 2007

از وقتیکه حضرت رهبر نطق انقلابی‌اش را ایراد کرد و گفت با آمریکا می‌نشینیم تا وظایفش را گوشزد کنیم منتظر تلفن عمه‌جان بودم. گوشی را که برداشتم قبل از قربان صدقه رفتنهای الکی‌اش گفت دیدی حضرت رهبر چه سیلی رهبرانه‌ای کوبید توی گوش آمریکای جهانخوار؟
گفتم عمه‌جان همین الآن تلویزیون نشان می‌دهد سه ناو هواپیما‌بر آمریکا وارد خلیج فارس شدند. سیلی رهبرانه حرفیست اما می‌ترسم لگد شیطان بزرگ عملی باشد.
چه انتظار دارید؟ باز همان بوق ممتد و قطع شدنهای مشکوک.


برخورد نظام با زنان

Posted by balouch On May - 24 - 2007

وقتی درجه‌ها بر دوش آدمهای بی احساس بنشیند صورتهای زیبا خونین خواهد شد.


سیلی حرفی و لگد عملی

Posted by balouch On May - 24 - 2007

از وقتیکه حضرت رهبر نطق انقلابی‌اش را ایراد کرد و گفت با آمریکا می‌نشینیم تا وظایفش را گوشزد کنیم منتظر تلفن عمه‌جان بودم. گوشی را که برداشتم قبل از قربان صدقه رفتنهای الکی‌اش گفت دیدی حضرت رهبر چه سیلی رهبرانه‌ای کوبید توی گوش آمریکای جهانخوار؟
گفتم عمه‌جان همین الآن تلویزیون نشان می‌دهد سه ناو هواپیما‌بر آمریکا وارد خلیج فارس شدند. سیلی رهبرانه حرفیست اما می‌ترسم لگد شیطان بزرگ عملی باشد.
چه انتظار دارید؟ باز همان بوق ممتد و قطع شدنهای مشکوک.


برنامه ای فرهنگی

Posted by balouch On May - 24 - 2007

خانم مهین میلانی گرامی شاعر و نویسنده‌ی شهرمان در کتابخانه‌ی مرکزی ونکوور در شب بزرگداشت فرهنگ آسیایی با سه شاعر آسیایی دیگر شعر خوانی خواهد داشت. پوستر این شب شعر را لطف کرده و برایم ارسال کرده اما در ذخیره و بارگذاری، کامپیوتر من راه کم سعادتی را در پیش گرفت. لذا برای اطلاعات بیشتر چاره نمی‌ماند جز ارجاع شما به وبلاگ ایشان.


برنامه ای فرهنگی

Posted by balouch On May - 23 - 2007

خانم مهین میلانی گرامی شاعر و نویسنده‌ی شهرمان در کتابخانه‌ی مرکزی ونکوور در شب بزرگداشت فرهنگ آسیایی با سه شاعر آسیایی دیگر شعر خوانی خواهد داشت. پوستر این شب شعر را لطف کرده و برایم ارسال کرده اما در ذخیره و بارگذاری، کامپیوتر من راه کم سعادتی را در پیش گرفت. لذا برای اطلاعات بیشتر چاره نمی‌ماند جز ارجاع شما به وبلاگ ایشان.


یادداشت

Posted by balouch On May - 23 - 2007

شنیدم مهستی‌جان در کنسرت دبی حالش خراب و به بیمارستان منتقل می‌شود. من عشق را با ترانه‌های اولیه او سوخته‌ام. خدا عمرش را تا زندگی در ایرانی انسانی طولانی کند.


یادداشت

Posted by balouch On May - 22 - 2007

شنیدم مهستی‌جان در کنسرت دبی حالش خراب و به بیمارستان منتقل می‌شود. من عشق را با ترانه‌های اولیه او سوخته‌ام. خدا عمرش را تا زندگی در ایرانی انسانی طولانی کند.


رذلی کنار خانه‌ی ما

Posted by balouch On May - 20 - 2007

هوا آفتابیست. نشسته‌ام کنار پنجره یک چشم به طبیعت یک چشم به صفحه‌ی مونیتور اخبار می‌خوانم:
در تهران جمع آوری اراذل و اوباش به شدت ادامه دارد. فرمانده انتظامی تهران می‌گوید بعضی از اراذلِ دستگیر شده خالکوبی روی بدنشان دارند! خدا را شکر می‌کنم دور از آنجا در مملکتی بدون رذل زندگی می‌کنم. شُکر توی دهانم هست که چشمم می‌افتد به «ماری» زنِ همسایه که با لباسی مختصر افتاده و حمام آفتاب می‌گیرد. خالکوبیهایش شاخکهای اسلامی‌ام را جلب می‌کند. می‌روم بیرون از دیوار کوتاه خانه دستی تکان می‌دهم و می‌گویم یک خالکوبی دور ناف، دوتا روی ساق پا، دوتا بالای سینه‌ها، دوتا هم روی بازوها می‌کند هفتا باز هم هست؟ بر می‌گردد. یکی روی کمر دوتا مار کوچولو نزدیک گردن. می‌پرسم همین؟ می‌خواهد جاهای خطرناک را نشان دهد! صورتم را بر‌می‌گردانم، استغفار را می‌خوانم و می‌گویم: ده‌تا خالکوبی! تو رذلی، باید دستگیر بشی. توی دلم می‌گویم خود مرتضوی هم باید با جسم سختش برای دستگیریش بیاید.
قاه قاه می‌خندد و می‌گوید: خالکوبی چه ربطی به رذلی و دستگیری دارد مگر دیوانه‌ای؟!




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!