زلزله ای مشابه با آنچه که در بم اتفاق افتاد و احتمالاً بیست هزار نفر را کشته ، در ژاپن اتفاق می افتد و یکی نمیمیرد . چرا؟ . آه بم … مردم بم …ارگ بم
Archive for December, 2003
آه بم
قضاوت عادلانه
جمهوری اسلامی بسیارشجاع وقابل اعتماد ! از ترس جان خودش پاکستان را لو داده که به او در ساختن بمب اتم کمک کرده است . ژنرال پرویز مشرف برای فرار از مهلکه ، عبدالقادر خان پدر بمب اتم پاکستان را لو داده است . می ترسم عبدالقادر خان برای نجات خودش مرا لو بدهد که وبلاگ دارم . ایها الناس من مثل معمر القذافی خرم از کره گی دمب نداشته و معتقدم جهان باید خالی از سلاح اتمی و کشتار جمعی باشد و تنها آقام آمریکا و سرورم اسراییل می توا نند مستثنی باشند .
حکایت : شیری و گرگی و روباهی به راهی می رفتند .پس شیر آهویی شکار کرد . به گرگ گفت آن را تقسیم کند . گرگ گفت : کله پاچه از آن روباه . جگر از آن من و بقیه از آن پادشاه . شیر گرگ را بدرید که در حضور ما غلط جگر خوری شما و کله پاچه خوری روباه چه باشد؟ .
پس آن گاه به روباه گفت تقسیم کند . روباه گفت : کله پاچه صبحانه ی حضرتعالی ، جگر شام سرکار و ما بقی مختصری است که می توانید نهار میل بفرمایید . شیر شاد گشته گفت : خوشمان آمد ، چنین قضاوت عادلانه از کجا آموختی ؟ . روباه گفت : از شکم پاره ی گرگ .
خر را باید از پل گذراند
همانطور که خیلی از آخوندها را دکتر و مهندس صدا می زنند .خیلی از دکترها و مهندسین را جا دارد که حجةالا سلام و آیت الله خطاب کرد . دکتر ابراهیم یزدی از همان هایی است که باید ثقة الا سلام صدایش کرد .رابطه ی ایشان با جمهوری اسلامی و رابطه ی جمهوری اسلامی با ایشان از رابطه ی پس پرده ای گذشته و به رابطه ی پستویی رسیده . گاهی نظام چنان عمل میکند که انگار ثقة الاسلام ابراهیم رهبر اپوزسیون داخل و خارج است . گاهی خود حضرت دکتر چنان وانمود می کند که انگار چیزی نمانده که رژیم را ساقط کند . در صورتیکه همه می دانند که حاج آقا یزدی نخود تمام آشهایی است که رژیم پخته و می پزد .
از حق نگذریم نظام هم قدر این آچار فرانسه را می داند . همین چندی پیش بود که ثقة الاسلام-حاج آقا – دکتر – ابراهیم یزدی در نامه ای محرمانه که معلوم نیست به چه کسی نوشته بود پیشنهاد کرد که اگر می خواهید مردم در انتخابات شرکت کنند همه ی زندانیان سیاسی را آزاد کنید . بعد هم طی مصاحبه هایی با رادیو های کفار چپ و راست از این نامه به اصطلاح محرمانه و محتویاتش داد سخن داد. امروز رژیم دقیقاً دارد همان توصیه را عمل می کند . زندانیان سیاسی را آزاد می کند . خنده دار آنجاست که خاتمی عمامه اش را کج می گذارد و قمپز در می کند انگار این بخار از کابینه ی او بلند شده !. آق شیخ خاتمی نمی داند که نه یزدی جایی می نشیند که نم باشد و نه رژیم کاری می کند که احترام به حقوق بشر باشد . دلیل این آزادی ها این است که آخر آن نامه ی محرمانه نوشته شده : وقتی انتخابات تمام شد تمام زندانیان سیاسی آزاد شده را بگیرید ، آنوقت خرتان از پل گذشته کسی دمبتان را که نمی برّد .
خر را باید از پل گذراند
همانطور که خیلی از آخوندها را دکتر و مهندس صدا می زنند .خیلی از دکترها و مهندسین را جا دارد که حجةالا سلام و آیت الله خطاب کرد . دکتر ابراهیم یزدی از همان هایی است که باید ثقة الا سلام صدایش کرد .رابطه ی ایشان با جمهوری اسلامی و رابطه ی جمهوری اسلامی با ایشان از رابطه ی پس پرده ای گذشته و به رابطه ی پستویی رسیده . گاهی نظام چنان عمل میکند که انگار ثقة الاسلام ابراهیم رهبر اپوزسیون داخل و خارج است . گاهی خود حضرت دکتر چنان وانمود می کند که انگار چیزی نمانده که رژیم را ساقط کند . در صورتیکه همه می دانند که حاج آقا یزدی نخود تمام آشهایی است که رژیم پخته و می پزد .
از حق نگذریم نظام هم قدر این آچار فرانسه را می داند . همین چندی پیش بود که ثقة الاسلام-حاج آقا – دکتر – ابراهیم یزدی در نامه ای محرمانه که معلوم نیست به چه کسی نوشته بود پیشنهاد کرد که اگر می خواهید مردم در انتخابات شرکت کنند همه ی زندانیان سیاسی را آزاد کنید . بعد هم طی مصاحبه هایی با رادیو های کفار چپ و راست از این نامه به اصطلاح محرمانه و محتویاتش داد سخن داد. امروز رژیم دقیقاً دارد همان توصیه را عمل می کند . زندانیان سیاسی را آزاد می کند . خنده دار آنجاست که خاتمی عمامه اش را کج می گذارد و قمپز در می کند انگار این بخار از کابینه ی او بلند شده !. آق شیخ خاتمی نمی داند که نه یزدی جایی می نشیند که نم باشد و نه رژیم کاری می کند که احترام به حقوق بشر باشد . دلیل این آزادی ها این است که آخر آن نامه ی محرمانه نوشته شده : وقتی انتخابات تمام شد تمام زندانیان سیاسی آزاد شده را بگیرید ، آنوقت خرتان از پل گذشته کسی دمبتان را که نمی برّد .
بودن
هوا ، غذا و فضا محدود بودند . رشد آغاذ شده بود . صرفه جویی در ”نفس کشیدن” گره گشا نمی شد . افزایش هوا در گرو تغییر فضا بود . مرگ ، فضا را اشفال کرده بود. زمان می گذشت . نا امیدی غلبه می کرد . کمی هوا مانده بود. یا باید مرگم را نفس می کشیدم . یا باید نفسم را زندگی می کردم .
در آن فضایی که جایی برای دست و پا زدن نبود ،به دیوار آهنینی که دنیارا احاطه کرده بود خیره شدم . در ثانیه هایی که هوا تمام می شد تصمیم گرفتم زنده بمیرم پس به دیوار نیستی نک زدم .با کمال تعجب ترک بر داشت . فضا لا یتناهی شد و هوا دلپذیر . عجب دنیایی بود مقابلم :
من جوجه ای بودم که سر از تخم در می آوردم .
بودن
هوا ، غذا و فضا محدود بودند . رشد آغاذ شده بود . صرفه جویی در ”نفس کشیدن” گره گشا نمی شد . افزایش هوا در گرو تغییر فضا بود . مرگ ، فضا را اشفال کرده بود. زمان می گذشت . نا امیدی غلبه می کرد . کمی هوا مانده بود. یا باید مرگم را نفس می کشیدم . یا باید نفسم را زندگی می کردم .
در آن فضایی که جایی برای دست و پا زدن نبود ،به دیوار آهنینی که دنیارا احاطه کرده بود خیره شدم . در ثانیه هایی که هوا تمام می شد تصمیم گرفتم زنده بمیرم پس به دیوار نیستی نک زدم .با کمال تعجب ترک بر داشت . فضا لا یتناهی شد و هوا دلپذیر . عجب دنیایی بود مقابلم :
من جوجه ای بودم که سر از تخم در می آوردم .
خواستن
خواستن” پیاده است .
پا در رکاب اسب ” فرصتی” باید .
که سخت بعید است توانستن .
طو طی ای که افتاده جسد ش در خیابان :
– مگر هر روز تا به شب ،
– ورای حرف زدن –
سراپا خواستن نبود ؟ .
خواستن
خواستن” پیاده است .
پا در رکاب اسب ” فرصتی” باید .
که سخت بعید است توانستن .
طو طی ای که افتاده جسد ش در خیابان :
– مگر هر روز تا به شب ،
– ورای حرف زدن –
سراپا خواستن نبود ؟ .