Archive for February, 2012
در اندوه از دست رفتن یک انسان بزرگوار
بلوچستان یکی از چهرههای بزرگ خود را از دست داد.
نیک محمد شهبخش معروف به حاجی میرزا نیک محمد بخشی از تاریخ معاصر این خطه بود. تلخی جدایی سی و اندی سال بر تلخی این فقدان میافزاید. من از سال سوم دانشگاه رابطهی نزدیکی با او داشتم. در دوازده سالگی که پدر و مادر خود را از دست داد، عموهای او به خاطر فقرِ تلخی که دست به گریبانِ بلوچستان بود او و دو برادرش را در میدان مالیه زاهدان رها کردند و رفتند.
یکی از برادرانش به نام گل محمد سر از هندوستان در آورد و برادر دیگرش رحیم که تا به امروز خبری از او در دست نیست در ایران گم شد و خود او توسط رندی به یک افسر ژاندارمری که فرزند نداشت فروخته شد و سر از تهران در آورد. آن خانواده به علت زندانی شدن افسری که پدر خواندهی او شده بود متلاشی شد و او بی کس و تنها به بخش بیمارستان مسلولین و بخش بیماران بی علاج منتقل شد. پس از بهبودی معجزه وار در حالی که پشیزی نداشت از بیمارستان مرخص و آوارهی پایتخت شد. طی ماجراهایی داستان گونه سر از عکاسی در آورد و آنگاه که این حرفه را آموخت به ز اهدان برگشت و به عنوان اولین عکاس استان، خبرنگار روزنامهی اطلاعات شد. از آن زمان تا لحظهی مرگ خانه او محلی بود برای بلوچهایی که گرفتاریهای اداری داشتند.
به خاطر ارتباط نزدیک خود با او توانستم این افتخار را داشته باشم که شنوندهی خاطرات او باشم. او مردی بزرگ با روحیهای بخشنده بود. هر گز از کسی کدورتی به دل راه نداد و حیرت خواهم کرد اگر کسی از او گلهای داشته باشد. خوشحالی من در این است که تشویق من باعث شد دست به قلم ببرد و خاطرات خود را تحت عنوان: بلوچی که از تهران آمد به رشته تحریر در آورد.
او فردی روشنفکر و خود ساخته بود که از تعصبات خشک به دور بود. در اوایل انقلاب و دستگیریها و اعدامهای کور با تلاش بی وقفه و استفاده از نفوذ کلامی و شخصیتی و منطقهای خود جان دهها انسان را در آن شرایط حساس نجات داد.
پدر خانم من بود و چون پدر خود من عزیز و گرامی بود.
تسلیت به دو ایل بزرگ نوتیزهی و شهبخش.
تسلیت به بازماندگانش.
افسوس و اندوه که دوری و جدایی، در این غربت تحمیل شده اینهمه تلخی میبارد بر روح و روانِ ما جدا ماندههای وطن.