حسن درویشپور نازنین یکی دیگر از وبلاگنویسانی بود که مرتب به روز بود و در پستهای روشنتگرانهاش به بسیاری مسائل میپرداخت. او که از ناراحتی کمر رنج میبرد مدتهاست که به روال همیشگی به روز نمیکند اما به مناسبت دهسالگی وبلاگستان از بستر بیماری چند سطری نوشته که میتوانید در اینجا بخوانید
Archive for September, 2011
دهسالگی وبلاگستان فارسی
پانتهآ نویسنده وبلاگ غربتستان یکی از صمیمیترین وبلاگنویسان وبلاگستان است. او در اوایل و در اوج فعالیتهای وبلاگستان اگر گوی سبقت را از دیگران نربوده بود از کسی هم عقب نمانده بود. از فعالیتهای به یاد ماندنی او میتوان به حضور پر رنگ و فعالش در اولین نشستهای پالتاکی، راه انداختن پادکیست و پرداختن و معرفی موزیک غربی، پادکیست پیام نوروزیِ تعدادی از وبلاگنویسان و… اشاره کرد. او قالب وبلاگ زیبایی برای من طراحی کرد که تا آخرین روزهای حضور در بلاگر آن را داشتم. فعالیتها و همکاری او با رادیو زمانه باعث شد کمتر در وبلاگاش بنویسد. پانتهآ اخیراً دوباره وبلاگنویسی را شر وع کرده است.
مطلب او در مورد دهمین سال وبلاگستان را میتوانید اینجا بخوانید.
کلان حرفهای رهبری
حضرت رهبر! ولایت مطلقه فقیه را انعطاف پذیری دستگاه ولایت خواند.
برای آندسته از شما که کلان حرفهای رهبری را متوجه نمیشوید من هر دو را معنی میکنم:
ولایت مطلقه فقیه یعنی اینکه حضرت رهبر در هر موردی که عشقاشان کشید میتوانند تصمیم بگیرند و دستور بدهند و در صورت نیاز از خودشان حکم حکومتی صادر کنند.
در مواردی که رأی مردم و ایشان متفاوت است؛ ایشان اجازه دارند از بخش مطلقه که همانا دادن بیلاخِ شرعی به ملت است استفاده بفرمایند.
حالا که تعریف ولایت مطلقه فقیه را آموختید، درکِ انعطاف پذیری دستگاه ولایت برایتان راحت خواهد بود: چطوری برایتان بگویم؟ ببینید! ما یک ولایت داریم که این ولایت برای خودش یک دستگاه دارد (حالا اینکه این دستگاه چقدر دم و دستگاه دارد موضوع بحث ما نیست. گیر ندید.) این دستگاه که مال ولایت هست انعطاف پذیری دارد! به همین راحتی. چنانچه شما با گذشت دوران طلایی حضرت امام و دوران رهبری حضرت رهبر هنوز معنی انعطافپذیری را نمیدانید خوب دیگه کاری از دست کسی ساخته نیست. میبینید که دوباره میرسیم به همانجا و خلاصه کلام همان است که حضرت رهبر فرمودند: ولایت مطلقه فقیه یعنی انعطاف پذیری دستگاه ولایت!
چماقداری و وبلاگستان
مهشید راستی یکی از وبلاگ نویسان کلاسیک است. در مدت کوتاهی که بر اثر مریضی فیس بوک نشین شدم متوجه شدم آنجا هم مثل وبلاگاش سخت در تلاش است و دغدغههای خودش را در حمایت از حقوق بشر دنبال میکند. او در بیان نظر خود بسیار شفاف و روشن عمل میکند. این پست او نکات قابل تعمقی دارد که در دهسالگی وبلاگستان مطرح شدنشان لازم است.
تسنن و نظامِ بی نظام
مولوی عبدالحمید که یکی از رهبران اهل تسنن ایران است. چهرهای است شناخته شده برای تمام کشورهای اسلامی. او فردی است به شدت مذهبی که در طول عمر جمهوری اسلامی بسیاری از روشنفکران و فعالین سیاسی بلوچ را از خود رنجاند تا استان سیستان و بلوچستان را از شر چنگ و دندان نظام بهانهگیر و خون بر شمشیر برهاند و تلفات این استان را در این بلای تاریخی به حداقل برساند. اما نظام ابتدا با زدن مارک کمونیست سپس به بهانهی مبارزه با قاچاق و بعد با شعار قلع و قمع تروریست هر چه خواست کرد و صدها نفر را کشت. اینک سینه سپر کرده، انگشت روی خود مذهب و مسجد و مدرسه و روحانیتِ تسنن گذاشته است. این سیاست بعد از روی کار آمدن باند احمدینژاد و از زمانی که حضرت رهبر تاج فرعونیت را بر روی عمامه خود گذاشته علنی شده است. اینجا مصاحبه مولوی عبدالحمید را بخوانید. وقتی در چنین شرایطی مشکلات یک استان صدر نشین اخبار نشود خبرهای تلخی بر صدر اخبار خواهد نشست که باعث تأسف همهی ما خواهد شد.
یک بلوچ خوش شانس؟
محمد اسماعیل ملازهی آنگونه که خبرها مخابره میکنند نه تنها یک بلوچ خوش شانس هست بلکه میتواند کاندیدای خوششانسترین ایرانی دوران حکومت جمهوری اسلامی بشود.
بر اساس اخبار و به نقل از دادستان زاهدان جرم اصلی این شخص ارتباط با یکی از سفارتخانههای کشورهای خارجی و دادن اطلاعات، به عناصر اطلاعاتی آن سفارتخانه بوده است.
با توجه به چنین جرمی، دادگستری استان که در بی رحمی و صدور احکام اعدام، گوی سبقت را از تمام دادگستریهای نظام ربوده به این شخص ابتدا ده سال زندان معمولی خشک خالی داده و سپس خودش با خودش چانه زده و درخواست عفو و بخشش متهم را بهانه کرده! چهار سال از محکومیت را به مدت پنج سال به تعلیق در آورده تا ایشان شش سال را به خوشی و میمنت سپری کرده دوباره جاسوسی نفرمایند.
اما واقعیت این است که این شخصِ بیگناهِ بدشانس، داماد مولوی عبدالحمید رهبر مذهبی اهل تسنن سیستان و بلوچستان است. مولوی عبدالحمید اخیراً در نطقهای خود از نظام در خواست اقامه نماز و آزادی مراسم مذهبی را کرده است! همین درخواستهای براندازانه باعث شده که اطرافیان او یکی پس از دیگری صاحب پرونده بشوند. این اتهامات به خود او و مسجد و مدرسه مکی هم کشیده شده است و شما شاهد اخبار زیادی از این استان خواهید بود.
باندهای شناخته شدهی محلی نظام، که دلالان کم مایه و بیسوادی هستند عزم جزم دارند که با زیر فشار گذاشتن مولوی عبدالحمید و اساتید مدارس مذهبی استان نظارت مستقیم بر امور اهل تسنن را به عهده بگیرند. این سیاستها به صورتهای مختلف همزمان در سایر مناطق سنی نشین هم اعمال میشود که با زندان و شکنجه و ترور رهبران دینی توام است.
تاسف من وقتی عمیق میشود که میدانم این رفتارها در استان، شرایطی مناسب برای ترورها و حملات مسلحانه به وجود میآورد. شرایط غیر قابل قبول و تاییدی که بجز کشتار بی گناهان و نا امنی نتیجه .دیگری نخواهد داشت
پیوندها و گلهها
در نقل و انتقال از بلاگر( دامت ظله) به دات کام و وردپرس (سلامالله علیه) بسیاری از پیوندها دچار شکستگی، گم شدن و موج انتقال شدند و باعث شرمندگی من و گله دوستان گشتند. همانطور که مشاهده میفرمایید و در جریان هستید راه اندازی سیستم بلاگرول و پینگ خوردن پیوندها از مشکلاتی بوده که فریاد کمک خواهی مرا به همراه داشته که صد البته آنچه یافت مینشد پاسخهای مثبت و مشکل گشا بود. هنوز در حرفهای شدن پیوندها، تلاشهای لاکپشتی من ادامه دارد و نتیجه کج و معوج آن را گاهی سمت راست قالب مشاهده میفرمایید. از دوستانی که لینگ وبلاگاشان حذف شده عذر خواهی میکنم و به سوگند خوردنیها، سوگند میخورم که هیچ عمدی در کار نبوده و نیست. فقط یادآوری بفرمایید و لینک جدیدتان را بگذارید تا مجدداً اضافه گردد.
آقایان، باور کنید
زیتون از وبلاگنویسان بسیار معروف است. که پستهای او به پستهای زیتونی شهرت یافت. قلم بسیار شیوا و روانی دارد و در پستهایش زیر پوست شهر را به راحتی میشود دید. به نظر من اگر او رکوردار پستهای با کامنت بیش از حد بالا نباشد یکی از اولینهاست. در بسیاری از موارد در ستون نظرات وبلاگ او بحثهای داغی در میگرفت که تا چند روز ادامه داشت. آخرین مطلب وبلاگ او مطلب کوتاهی است با طنزی عمیق.
ده سالگی وبلاگستان فارسی
ف.م.سخن وبلاگنویس معروفی است که با اسم مستعار مینویسد. نوشتههای او چنان صمیمی است که او با اینکه ناشناس است آشنای اکثر وبلاگنویسان است. ف.م.سخن علیرغم ناشناس بودن احترام به دیگران و منصف بودن را هرگز زیر پا نگذاشته و در مطالب خود که همیشه آموزنده بودهاند حداکثر تلاش را به کار برده که دقیق و منظم باشد. من فکر میکردم او گم شده و میترسیدم که به خاطر ناشناس بودن بلایی سرش آمده باشد و بی خبر بمانیم. خوشبختانه خود او لطف کرد و خبر داد که در امن و سلامت هست و وبلاگ خود را با این مطلب به روز کرد.
رسانه شورشی و رسمی
مهدی جامی که وبلاک سیبستان را مینویسد هر وقت که بنویسد جیک و پوک مسئله را در میآورد میگذارد پیش روی خواننده. اگر شما جیک و پوک را چیزی دیگری میبینید تا فردا هم حوصله دارد با شما به امید روشن شدن یا روشن کردن بحث کند… این بار به مناسبت دهمین سال وبلاگنویسی مطلبی نوشته که آنرا میتوانید اینجا بخوانید
وبلاگستان و دموکراسی
اسد علیمحمدی یکی از وبلاگنویسان قدیمی که بعد از عمل جراحی قلب به فیس بوک آباد نقل مکان کرد به نظر میرسد مجدداً قصد بازگشت به وبلاگ آباد را دارد. او یکی از وبلاگ نویسان فعال با ایدههای خوب بود. طرح مصاحبه با وبلاگنویسان، انتشار نامههای دسته جمعی،… از فعالیتهایی بود که جنب و جوش فراوانی در وبلاگستان به وجود آورد. حتم دارم نقل مکان وبلاگنویسانی چون او شور حالی دوباره به وبلاگستان خواهد بخشید. مطلب وبلاگستان و دموکراسی او را در اینجا بخوانید
غیبت کبرای ف.م.سخن
بدی ترک پرک شدن وبلاگ نویسها و کوچ ناگهانی و دسته جمعیاشان به فیسبوکآباد این است که وبلاگستان میماند اما بی یال و کوپال.
در آن زمانهای نه چندان دور هر کس دو روز چراغاش روشن نمیشد و وبلاگاش را جاروب و آبپاشی نمیکرد دستهای از جوانان سرزنده و با حال راه میافتادند و از همه، حال او را جویا میشدند. شور و ولولهای راه میافتاد. سئوالی که کجا رفت؟ فریادی که آی بگیرید که گرگی ندریده باشدش… حالا مدتهاست که تا چشم کار میکند چراغها خاموشاند و همه گم و گور. نمیدانم که آیا در سلامتِ گوشهای از سرزمینِ «صورت آباد»ند یا در بلایِ دخمههای شیخآباد.
ف.م.سخن غیبتهای صغرا داشت اما این غیبت کبرایش معنی ندارد. روز وبلاگستان بیاید و برود و او چیزی ننویسد؟ دل تنگیام را برمیدارم تا دوسه کوچهی این طرف و آنطرف وبلاگام سرک میکشم: از اندوه غیبت چند نفر میشود مرد؟